اطناب . [ اِ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد در غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطناب باد؛ بشدت وزیدن آن در غبار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پی یکدیگر رفتن شتران . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). رسیدن برخی از شتران به برخی در سیر. (از متن اللغة). || دور و دراز رفتن نهر.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطناب نهر؛ دور شدن جریان آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطناب در دویدن ؛ رفتن به اجتهاد و مبالغه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بلاغت آوردن شاعر در وصف و مبالغه کردن مدح باشد یا ذم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطناب در وصف ؛ مبالغه کردن و اجتهاد در آن و اطناب در سخن ؛ مبالغه کردن و راه دوررفتن در آن . (از متن اللغة). اطناب شاعر و جز وی در سخن ؛ بلاغت آوردن در وصف خواه مدح باشد و خواه ذم و مبالغه کردن در کلام . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || دراز کشیدن عبارت و لفظ را. خلاف ایجاز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دراز گفتن سخن و بسیار گفتن . و با لفظ آوردن و دادن و رفتن مستعمل . (آنندراج ). دراز کردن و طول دادن در کلام . (فرهنگ نظام ). طول کلام و مبالغه ٔ در آن و اغراق . (ناظم الاطباء). و در بهار عجم نوشته که اطناب به لفظ دادن و آوردن و رفتن مستعمل . (غیاث ). مبالغت کردن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء). بسیار گفتن . (زوزنی ). دراز کردن سخن را. (یادداشت مؤلف ). و در تداول علم معانی ، گزاردن مقصود به بیشتر از عبارت متعارف است . (از تعریفات جرجانی ). خبر دادن به مطلوب یعنی معشوق به سخنی دراز است زیرا مقصود متکلم فزونی سخن در نزد مطلوب است از اینرو که مایه ٔ فزونی نظر وی گردد. و نیز گفته اند اطناب لفظ زاید بر اصل مقصود است . (از تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون از جرجانی آرد: اهل بلاغت گویند: اطناب و ایجاز مهمترین انواع بلاغت است چنانکه از برخی آورده اند که گفته است : بلاغت عبارت است از اطناب و ایجاز و صاحب کشاف آرد: همچنانکه بلیغ باید در مورد اجمال به ایجاز سخن پردازد، سزاست که وی در جای تفصیل نیز سخن را بسط دهد چنانکه هنگام سخن گفتن با محبوب سخن را بدرازا می کشانند زیرا فزونی سخن گفتن مایه ٔ درازی مصاحبت و فزونی توجه محبوب می گردد همچون پاسخ موسی درباره ٔ پرسش حق تعالی : «ما تلک بیمینک یا موسی ؟» که گفت : «هی عصای اتوکاء علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری » - انتهی . و درباره ٔ اینکه آیا مساوات واسطه ٔ میان ایجاز و اطناب است و اگر هست آیا داخل در ایجاز می باشد یا نه ؟ اختلاف نظر است . سکاکی و گروهی مساوات را واسطه می دانند ولی آن را نه ناپسند دانندو نه مذموم ، زیرا مساوات را به سخنان متعارف مردم عامه تفسیر کرده اند که گفتار آنان جنبه ٔ بلاغت ندارد وایجاز را عبارت از ادای مقصود به کمتر از گفتار متعارف دانسته و اطناب را به ادای سخن به بیشتر از حد متعارف تعریف کرده اند. و ابن اثیر و گروهی مساوات را واسطه نمی دانند و گویند: ایجاز تعبیر کردن از مقصود به لفظی غیرزاید، و اطناب به لفظی زایدتر است . و قزوینی گوید نزدیکتر بصواب آن است که گفته شود: شیوه ٔ تعبیر پسندیده آن است که مقصود را یا بلفظی مساوی با اصل مراد ادا کنند و یا با کمتر از آن ، اما وافی به مقصود، و یا زاید بر آن برای فایده ای . نخست را مساوات و دوم را ایجاز و سوم را اطناب گوییم ... و نیز سکاکی برای ایجاز دو معنی قائل شده است : یکی آن که سخن کمتر از تعبیر متعارف باشد و دیگر آن که کمتر از حدی باشد که مقتضی ظاهر مقام است و میان ایجاز و اختصارتفاوتی نیست ... و برخی بر آنند که اطناب همان اسهاب است ولی حقیقت آن است که اسهاب اخص از اطناب است زیرا اسهاب چنانکه تنوخی و دیگران گفته اند عبارت از تطویل سخن است خواه برای فایده ای باشد و خواه نباشد.
اقسام اطناب :
اطناب بر دو گونه است :
الف - اطناب بسط که عبارت از فزونی و تکثیر جمله ها است همچون آیه ٔ: «ان فی خلق السموات و الارض » (قرآن
164/2) تا آخر آیه در سوره ٔ بقرة،که در آن رساترین و بلیغترین اطناب است زیرا خطاب با ثقلین و در هر عصر و زمانی به عالم و جاهل و مؤمن و کافر و منافق است .
ب - اطناب بشیوه های دیگر ودارای انواع بسیار است بدینسان :
1- درآمدن یک یا چند حرف تأکید.
2- داشتن حرفهای زاید.
3- تأکید.
4- تکریر (یا تکرار).
5- صفت .
6- بدل .
7- عطف بیان .
8- عطف یکی از دو مترادف بر دیگری (یا عطف تفسیری ).
9- عطف خاص بر عام و برعکس .
10- ایضاح پس از ابهام .
11-تفسیر.
12- گذاردن اسم ظاهر بجای ضمیر.
13- ایغال .
14- تذییل .
15- طرد و عکس .
16- تکمیل مسمی به احتراس .
17- تتمیم .
18- استقصاء.
19- اعتراض .
20- تعلیل که فایده ٔ آن تقریر است ... (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همان کتاب ذیل «اطناب » و «ایجاز» و «مساوات » و «اسهاب » شود
: شیر... در اعزاز و ملاطفت او [گاو] اطناب نمود. (کلیله و دمنه ). و از اشباع و اطناب مستغنی گردانیدی . (کلیله و دمنه ). و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطایف و ادوات از داستان شیر و گاو اتفاق افتاده است . (کلیله و دمنه ). و ذکر این معنی از آن شایعتر است که در آن بزیادت و اطناب حاجت افتد. (کلیله و دمنه ).
چون خیمه ٔ ابیات چهل پنج شد از نظم
بگسست طناب سخن از غایت اطناب .
خاقانی .
سخن که خیمه زند در ضمیر خاقانی
طناب او همه حبل اﷲ آید ازاطناب .
خاقانی .
از این شیوه اطناب تمام بنوشت و سر نامه ببست و بدست غلام بداد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی ص
345). در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر بسر آوردی . (ایضاً ص
460). چه اختصار درسیاقت و نظم اولی است از اطناب و اکثار. (تاریخ قم ص
183).
بمدح او همه اطناب خوشتر است ارچه
مثل بود که ز اطناب به بود ایجاز.
قاآنی .
-
اطناب آوردن ؛ سخن دراز گفتن . اطاله ٔ کلام . مبالغت کردن
: بدین عمری که تا نگشوده ای لب بایدت بستن
که جز طول امل در گفتگو اطناب می آرد.
واله هروی (از آنندراج ).
-
اطناب دادن ؛ طول دادن سخن . اطاله ٔ کلام . مبالغت کردن در گفتار
: هر خطبه ای را ای خطیب ایجاز واجب دیده ای
امروز در رویش نگر اطناب ده تحمید را.
میر حسن دهلوی (از آنندراج ).
-
اطناب کردن ؛ مبالغت کردن در سخن . اطاله ٔ کلام کردن . پرگویی کردن . سخن دراز آوردن . شیوه ٔ اطناب برگزیدن . در تداول عامه ، روده درازی کردن
: کردم اطناب و گفته اند مثل
حاطب اللیل مطنب مکثار.
خاقانی .
رجوع به اطناب شود.
-
اطناب ممل و ایجاز مخل . رجوع به ایجاز و اطناب و مساوات شود.