کلمه جو
صفحه اصلی

اقا


مترادف اقا : ( آقا ) ارباب، افندی، خداوندگار، خواجه، سرور، سید، صاحب، کارفرما، مالک، مخدوم، بابا، پدر، شوهر، همسر

متضاد اقا : ( آقا ) مخدوم

برابر پارسی : ( آقا ) کدبان، بان، خواجه، سرور، کیا

فارسی به انگلیسی

gentleman, sir, gent, sport, mister, squire, caballero, esquire, master, monsieur, herr, seor, signor

فارسی به عربی

استاذ , رجل محترم , سيد


استاذ , رجل محترم , سید
( اقا (مختصر انمر است ) ) سید

فرهنگ فارسی

( آقا ) ( اسم ) ۱ - برادر بزرگتر برادر مهتر. ۲ - برادر پدر عم عمو . ۳ - امیر رئیس بزرگ قوم . ۴ - عنوانی که برای احترام و تفخیم باول یا باخر اسم می افزایند : آقامحمد محمد آقا آقا جعفر جعفر آقا. در تخاطب و تحریر عنوان مذکور را در اول اسم در آورند و بصورت اضافه با - ی - بکاربرند : آقای محمد عرفانی ولی طبق قاعده بدون اضافه باید بکار رود ( چنانکه درافغانستان و پاکستان و هندوستان هنوز متداول است ).
خواجه سرور
کلمه احترام که بیشتربانام شخص ذکرمی شود، به معنی بزرگ، سرور، خواجه، صاحب

فرهنگ معین

( آقا ) [ مغ . ] ( اِ. ) ۱ - برادر بزرگتر، برادر مهتر. ۲ - امیر، ارباب ، سرور، رییس . ۳ - عنوانی است که برای احترام و تفخیم به اول یا آخر اسم کسی می افزایند: آقامحمد، محمدآقا. ج . آقایان .

لغت نامه دهخدا

( آقا ) آقا. ( ترکی ،اِ ) خواجه. کیا. مهتر. سراکار. سرکار. بزرگ. سَر. سَرور. میر. میره. خداوند. خداوندگار. سیّد. مولی. صاحب. و در صدر یا ذیل نامهای خاص ، کلمه تعظیم است.
- آقابالاسر ؛ مدعی سری و مهتری بر کسی بی سود و نفعی برای آن کس : آقابالاسر لازم ندارم.
- مثل آقاها ؛ در تداول خانگی ، مؤدّب. موقّر.

آقا.( اِخ ) نام قلعه ای بکرمان. رجوع به کلاته آقا شود.

فرهنگ عمید

( آقا ) ۱. عنوان احترام آمیز که هنگام خطاب به مردان اطلاق می شود یا پیش از نام آنان می آید.
۲. [عامیانه] پدر، پدر بزرگ، شوهر، همسر زن، آخوند، ملا، شخص بزرگ و محترم.

دانشنامه عمومی

آقا (ابهام زدایی). آقا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آقا (بازیگر هندی)
آقا (فیلم)
آقا (فیلم). آقا فیلمی به کارگردانی و نویسندگی امید بهکار محصول سال ۱۳۸۲ است.
حدیث فولادوند
مجید حاجی زاده
پرستو صالحی
علی صادقی
میلاد مرادی

آقا (لقب). آقا (ترکی عثمانی: أغا‎ ) عنوانی احترام آمیز برای یک شخص غیرنظامی یا افسر نظامی یا اغلب بخشی از این عنوان و پس از نام خاص و غیرنظامی یا کارمندان نظامی در امپراتوری عثمانی قرار می گرفت. در همان زمان برخی از درباریان با عنوان آقا شناخته می شدند.

دانشنامه آزاد فارسی

آقا. (یا: آغا) واژه ای ترکی ـ مغولی به معنی برادر مهتر، و توسعاً عنوانی احترام آمیز در آغاز یا پایان نام بزرگان، اربابان، ریش سفیدان، حاکمان و روحانیان. این واژه پس از حملۀ مغول به زبان فارسی راه یافت و رفته رفته دامنۀ کاربرد آن افزوده شد. آقا گاهی نیز به معنی بزرگ و سرور برای احترام بعد از نام اشخاص می آید. از قرن ۸ق به بعد، واژۀ آقا با نام های غیرمغولی نیز آمده، و از قرن ۹ق به بعد با نام زنان نیز دیده شده است. از دورۀ صفویه به بعد، ترک زبانان ایرانی آقا را معمولاً پیش از نام اشخاص و فارسی زبانان بعد از آن به کار می بردند. آقا در میان ترکان عثمانی به معنی افندی، رئیس گماشتگان، برادر بزرگ تر و فرماندۀ نظامی به کار می رفته است؛ همچنین اعضای خاندان شاهی را آقا لقب می دادند، و بعدها معنی خواجه یافت و به همین معنی در دوره های صفویه و قاجاریه کاربرد داشت. واژۀ «آغا» با همین املا به معنی شاهدخت و یا خاتونی از خاندان پادشاهی و نیز خواجگان به کار می رفته است تا از واژۀ آقا برای مردان متمایز باشد. «آغا» در پایان نام شاهزاده خانم های عهد تیموری و صفویه، مانند گوهرشاد آغا و شادملک آغا، آمده است. همچنین، آقا در بزرگداشت روحانیان نیز به کار رفته است. ظاهراً نخستین عالم مشهور ایرانی که به «آقا» شهرت یافته، آقا حسین خوانساری (۱۰۱۶ـ۱۰۹۸ق) بوده است.

واژه نامه بختیاریکا

( آقا ) ( اع ) ؛ خادمان پیر یا امامزاده هایی که هریک؛ مریدان آن پیر یا امامزاده را بر اساس اولاد؛ تَش یا تیره بین خود تقسیم کرده در سال یک یا دو بار آقا به منزل مریدان مراجعت کرده از آنها نذری می ستاند. آقا هنگام زیارت مریدان برای آنها مسکن و غذا تهیه میکند

جدول کلمات

آقا
میر, سید

پیشنهاد کاربران

در پهلوی آقا که واژه ای مغولی است می شود اخو ( axv ) .

Bey , Aka. مثال:Cağataı bey=آقا چاعاتای.
M. R=Mester

در منطقه خانمیرزا چهار محال بختیاری به پدر ها آقا می گویند

در زبان قزاقی به پدر āke گفته می شود امروزه در زبان فارسی و ترکی و بسیاری از گویش های دیگر فارسی به پدر آقا نیز گفته می شود .

پانا .  کیا .  مهتر .  سرکار .  بزرگ .  سرور

بای - بی

کلمه آقا که به مردهااطلاق میشه یک کلمه ترکی است
از زمانیکه ایلخانان ترک زبان وسپس حکومتهای ترک زبان در ایران حکومت میکردند این کلمه وارد زبان فارسی شده

حتی کلمه خانم نیز یک کلمه ترکی است که وارد زبان فارسی شده
به فارسی به زنان باید بانو گفت

آقا = مهربان
خانم = مهربانو

کلمه آقا یک کلمه مغولی می باشد مانند کلمه خانم هر دو از زبان مغولی وارد زبان ترکی فارسی و چندین زبان دیگر شده است این کلمه در قدیمیترین نوشته های مغولی حضور دارد و بعد از حمله مغولها در ایران رایج شده

بزرگی و عظمت

اقا و خانوم واژه های مغولی هستند به جای واژه های بیگانه از بانو و سرور بکار ببریم بهتره

خانم و آقا واژگانی مغولی است که به درون پارسی راه یافته

در پارسی باستان به آقا مهربان و به خانم مهربانو می گفتند


در پارسی دری تا پیش از هجوم مغولان به آقا کدبان به پینگلیشK�dban به خانم نیز بانو می گفتند.

نیسان

جان اقام

آ توی شاهنامه یعنی بزرگتر

آقا و خانم که برای ارج گذاشتن به یک تن با آن آنرا سدا می زنیم هر دو واژه های مغولی هستند: برابر پارسی آن برای مادینه می شود مهربانو به چم بانویی که با خود مهر و دوستی می آورد. نرینه آنهم می شود مهربان یا کسی که پشتیبان مهر بانو است. در زبان آلمانی مهربانو می شود Dame و مهربان می شود Herr وقتی نامه اداری با این زبان می نویسیم سر آغاز آنرا با Sehr geehrte Damen und Herren آغاز می کنیم که چم آن می شود خانمها و آقایان بسیار ارجمند. هنگامیکه از ترک سخن می گوئیم نگرش ما همان [مغولهاست] در کشوری که ما امروز ترکیه می نامیم و زبان آنها ترکی است در سده ایی که چامه سرای ایرانی مولوی در آن زندگی می کرد او زبان مردم آنرا رومی می نامد. خود مولوی را هم مولانا جلاالدین رومی می نامند. می رسیم به دانش ژنتیک که دوستی در باره آن نوشته: اگر هاپلو گروپهای مردم ترکیه را بررسی کنیم آنها بیشتر با یونانی هم مانند هستند. Haplogroup مردم آذر بایگان سر زمین ما ایران زمین که عده ایی آنها را از روی گمراهی و یا بد اندیشی ترک می نامند درست مانند ما ایرانیان است, درست است که گویش آنها ترکی شده و لی این تنها چرایی کهن نگاری History دارد. در این باره نسکی به نام آذری یا زبان باستان آذربایگان هست و نوشته احمد کسروی است. آذری زبانی است که ریشه زبان ایرانی دارد و آنرا با ترکی ( مغولی ) نباید در هم کرد.

[۱] - پا برگی هاپلو گروپ به یک دسته ژنهایی ویژه ایی گفته می شود که روی کروموزمها جایگاه خود را دارند. در ایران ما تازی تبار و ترکمن داریم که از دیدگاه دادیکی Human right با دیگران یکسان باید باشند. ایندو از دیدگاه ژنتیکی با ما ایرانیان نا هم سانی هایی دارند!
ایرانی تنها مرز های کشور داری یا پلوتیکی نیست که ما امروز می بینیم. تاجیکی ها , افغانی ها, ارمنی ها و تیره هایی در اپاختر ایران دارای هویت ایرانی هستند و آنها فرهنگ ایران زمین را در خود دارند. افعانی ها از مردمان آریایی هستند که آنها را سکاها می نامیدند همان Saka و یا Scythians آنها هموار ه جنگجو بوده اند و کسی نتوانسته در برابر آنها بایستد. کورش بزرگ پادشاه دادگستر به دست همین سکاها یا افغانی های امروز کشته شد! هردوت پدر دانش تاریخ نخستین تیره و تبار آریایی را ماد ها می نامد که مردم کردستان و لرستان بختیاری و آذریایگان ( ماد خرد ) امروزی است. دیگر تبار های آریایی را پارت ها, پارس ها و سکها می نامد!

چیزی که در دید گاه بالا جا انداخته ام این است که برای مهربانو یا خانم در زبان آلمانی Frau هم بکار می برند. هنگامیکه یک نامه اداری می نویسیم و کارمند او را می شناسیم که مادینه است. در سر گفتار نامه می نویسیم: Sehr geehrte Frau X به چم خانم بسیار ارجمند[ ایکس] که بجای آن می شود نام یک تن را نوشت. Dame که در بالا نوشتم و برای بانو بکار می رود مودبانه تر است. ولی در نامه ایی که می خواهیم نام مرد و زن را بکار ببریم Frau بکار برده نمی شود! بر می گردیم به دوستی که نوشته هخا که در هخامنشی بکار می رود به چم بالا و بالا منش است. چنانکه در نسک های آلمانی آمده هخامنش چم [ با روح دوستانه, دارد] که آلمانی آن می شود Mit freundlichem Geist این دودمان پادشاهی هخامنش از زبان پارسی کهن گرفته شده و لاتین آن می شود Achaimenes . همانگونه که آن کاربر نوشته Hoch در زبان آلمانی مانند انگلیسی آن High است ولی این با چم هخامنشی پیوندی ندارد!

در گرشاسپ نامه نوشته چامه سرای پارسی اسدی توسی تمام شده به سال ۱۰۶۶ پس از زایش مسیح که به فرانسه و انگلیسی هم بر گرداننده شده در چامه ایی می خوانیم که بکار انداختن اندیشه در راههای گوناگون مایه فزونی دانش است و برای آن این چامه را سروده که:
میاسای از اندیشه گونه گون// که دانش ز اندیشه آید فزون|| به این یاد با خود اندیشدم که دوستی که هخامنش را به چم با منش بالا نوشته این چم بیشتر به آن پیوند دارد تا آنچه یک آلمانی به این شکل با روحی دوستانه نوشته. چون ما در پارسی واژه هایی مانند آریا منش, نیک منش, راد منش, پاک منش, داریم, هخامنش هم از اینگونه واژه هاست. پس دوستی که آنرا به چم بالا منش نوشته گفته اش سنجیده تر است. از کجا باید دانست که آن آلمانی چم واژه [هخامنش ] را به درستی می دانسته و برای آن Mit freundlichem Geist را به آلمانی نوشته؟ این تنها نوشتن اندیشه بود و بس و بازهم در نسک بالا که از آن یاد کردم آمده که مرد دانشومند ( دانشمند ) باید سخنگو باشد. چنانکه گرشاسپ به برهمن می گوید:
بدو گفت کای گنج فرهنگ و هوش نه نیکو بود مرد دانا خموش هر آن کو نکو رای و دانا بود نه زیبا بود گر نه گویا بود چه مردم که گویا ندارند زبان چه آراسته پیکر بی روان کومرد از گفت خوب است و خوی چو شاخ از گل و میوه باشد نکوی کرا سوی دانش بود دسترس و را پایه تا دانش اوست بس هر آن کس که نادان و بی رای و بن نه در کار او سود و نی در سخن در ختیش دان خشک بی برگ و برکه جز سوختن را نشاید دگر بود مرد دانا درخت بهشت مر او را خرد بیخ و پاکی سرشت برش گونه گون دانش بیشمار که چندش چنی کم نگردد ز بار دانا سزد پرسش و جست و جوی کسی کو نداند نپرسند ز اوی. فردوسی بزرگ می گوید: چو خواهی که دانسته اید به بر // به گفتار بگشای بند از گهر|| و در زیر با چامه دیگری از گرشاسپنامه به نوشتن پایان می دهم.
نه سیر آید از گنج دانش کسی// نه کم گردد ارزو ببخشد بسی|| به از گنج دانش به گیتی کجاست// کرا گنج دانش بود پادشاست
مدان به ز دانش یکی خواسته// که ناید همی از دهش کاسته|| روان را بود مایه زندگی// رساند به آزادگی از بندگی
بدین جایت از بد نگهبان بود// چو ز ایدر شوی توشه جان بود|| ز دانش به اندر جهان هیچ نیست// تن مرده و جان نادان یکی است


آقا
گُمان می رود ترانویسی ( ترجمه ) واژهء آلمانی این باشد : Hochmensch = hachaamanesch
در زبان آلمانی هم مینه ( هم معنی ) این واژه :
Ubermensch = abarmanesch
به پارسی امروز : اَبَرمَرد؛ والامَنِش ( فرااندیش ، متفکر )
اگر بخاهیم به پارسی امروز بِروشَنیم ( توضیح دهیم ) :
داری فکر وسیع و سطح بالا و کبیر نه فکر حقیر و کوچک و پَست بلکه افکاری با افق های دوردست و البته همه ء اینها از جنس مثبت و نیک.
یکی دیگر از نام های انسان / آقا در زبان های هند و اروپایی : مان و مَنِش یا مِنش یا هومَن است ، واژهء هنباز ( مشترک ) در همه : مَن یا مان یا مِن است ، این ریشه واژه در این زبان ها به مینهء : اندیشیدن می باشد که کارواژهء آن در پارسی : مَنیدن است ، ینی وغتی کسی در پارسی می گوید برای نمونه : مَن بَرمی گُزینم ( تصمیم می گیرم ) می خاهد بگوید می اندیشم و برمی گزینم.
از این رو انسان و آقا را باشندهء اندیشمند نامیدند.
مَنِش ، نام ساخته شده از کارواژهء مَنیدن است مانند آموزش، رَوِش ، کوشش. . .
هومَن یا human = اندیشهء نیک
Mensch =مَنِش ، ینی کَسی که کارش اندیشیدن است
در آلمانی:meinen, Meinung
در انگلیسی : mean, meaning, mental, mention
فهمیده ای ( مفهومی ) که ما امروز از مَنِش در می یابیم : اخلاق و شخصیت است که خود برآمده از گونهء اندیشه کَسی یا طرز و نوع تفکر شخصی است.

معنی را میگم و حیلی معانی دیگر ولی در اینستای خودم و رمز گشایی خواهم کرد. . به نام #محمودرضاهاشمی. .


کلمات دیگر: