کلمه جو
صفحه اصلی

انفعال


مترادف انفعال : خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی، انابت، پشیمانی، لهف، ندامت، استغفار، تاثر، آزرم، شرم

فارسی به انگلیسی

reaction, passion, shame

فارسی به عربی

رد الفعل

عربی به فارسی

جوش , گاز (نوشيدنيها) , طراوت و شادي


مترادف و متضاد

خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی


انابت، پشیمانی، لهف، ندامت


استغفار، تاثر


آزرم، شرم


excitation (اسم)
تحریک، هیجان، براشفتگی، برافروختگی، غلیان، برانگیختن، القاء، انفعال

reaction (اسم)
عکس العمل، انفعال، واکنش، واکنشی، انعکاس

passivity (اسم)
انفعال، کنش پذیری، بی ارادگی

۱. خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی
۲. انابت، پشیمانی، لهف، ندامت
۳. استغفار، تاثر
۴. آزرم، شرم


فرهنگ فارسی

شدن کار، اثرچیزی پذیرفتن، ازچیزی یاامری متاثرشدن، شرمنده شدن ، شرمندگی ، ویکی ازمصدرهای ثلاثی مزیدزبان عربی
۱ - ( مصدر ) شدن کار صورت گرفتن امری ۲ - پذیرفتن اثر چیزی قبول اثر ۳ - شرمنده شدن . ۴ - ( اسم ) اثر پذیری. ۵ - شرمساری شرمزدگی . ۶ - عاطف. نفسانی . ۷ - یکی از مصدرهای ثلاثی مزید در عربی . جمع : انفعالات .

فرهنگ معین

(اِ فِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - انجام شدن کاری . ۲ - اثر پذیرفتن . ۳ - شرمنده شدن .

لغت نامه دهخدا

انفعال . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) شدن کار، یقال : فعلته فانفعل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || اثر پذیرفتن . || شرمنده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مقوله ٔ انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات عشر ارسطو و یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی است و آن عبارت از اثری است که از فاعل در منفعل حاصل می شود و در تعریف آن گفته اند: «هو کون الجوهر بحیث یتأثر عن غیره تأثراً غیر قارالذات مادام کونه کذلک ». تأثر جسم را از غیرش بنحو تأثر غیر قارالذات و مداوم انفعال گویند در مقابل فعل که «هو کون الجوهر بحیث منه اثر فی غیره قارالذات مادام السلوک فی هذا التأثیر التجددی ». که عبارت از تأثیر تجددی در غیر باشد مانند تسخین و تسخن که تسخین فعل است و تسخن انفعال . (از اسفار ج 2 ص 74 و دستورالعلماء ج 1 ص 204 و تهافت التهافت ص 432 بنقل فرهنگ علوم عقلی ). آن اعتبار که به نسبت با فاعل بود از آن روی که فاعل موجد آن حال بود آن را فعل خوانند و آن اعتبار که به نسبت با منفعل بود از آن روی که قابل آن حال بود آن را انفعال خوانند. (اساس الاقتباس ص 52). || (اِمص ) شرمندگی . شرمساری . خجالت . خجلت . (یادداشت مؤلف ). شرمساری . شرم . حیا. خجالت . (ناظم الاطباء) :
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
کآتش بگرمی عَرَق انفعال نیست .

صائب .


- انفعال بردن ؛ شرم داشتن . (ناظم الاطباء). شرمسار شدن :
می شود از روی تو ماه فلک منفعل
می برد از رای تو شاه و فلک انفعال .

جمال الدین سلمان (از آنندراج ).


- انفعال خوردن ؛ شرم داشتن . خجل شدن . (ناظم الاطباء).
- انفعال دادن ؛ شرمنده کردن . (ناظم الاطباء). شرمسار کردن . خجلت دادن . تشویر :
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش .

حافظ.


به لذت آمده از زخم او دلا مژده
که داده بی اثری انفعال مرهم را.

عرفی (از آنندراج ).


- انفعال داشتن ؛ شرم داشتن . خجل شدن . (ناظم الاطباء) :
برنگیرم آستین از چشم گریان همچو شمع
بس که دارم انفعال از میگساریهای خویش .

محمدقلی میلی (از آنندراج ).


- انفعال کشیدن ؛ شرم داشتن . خجل شدن . (ناظم الاطباء). شرمساری بردن . خجالت کشیدن :
باقر رسید یار و تغافل کنان گذشت
شرمنده ٔ دمی که کشید انفعالها.

باقر (از آنندراج ).


|| آشفتگی . || قبول اثر و عمل چیزی . (ناظم الاطباء). اثرپذیری . تأثر.
- انفعال پذیرفتن ؛ قبول اثر کردن .
- فعل وانفعال . رجوع به همین ترکیب در حرف ف شود.
|| رسوایی . (ناظم الاطباء) :
خواجگان را به انفعال بران
که در ایشان جزافتعال نماند.

خاقانی .



انفعال. [ اِ ف ِ ] ( ع مص ) شدن کار، یقال : فعلته فانفعل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کرده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اثر پذیرفتن. || شرمنده شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || مقوله انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات عشر ارسطو و یکی از مقولات نه گانه عرضی است و آن عبارت از اثری است که از فاعل در منفعل حاصل می شود و در تعریف آن گفته اند: «هو کون الجوهر بحیث یتأثر عن غیره تأثراً غیر قارالذات مادام کونه کذلک ». تأثر جسم را از غیرش بنحو تأثر غیر قارالذات و مداوم انفعال گویند در مقابل فعل که «هو کون الجوهر بحیث منه اثر فی غیره قارالذات مادام السلوک فی هذا التأثیر التجددی ». که عبارت از تأثیر تجددی در غیر باشد مانند تسخین و تسخن که تسخین فعل است و تسخن انفعال. ( از اسفار ج 2 ص 74 و دستورالعلماء ج 1 ص 204 و تهافت التهافت ص 432 بنقل فرهنگ علوم عقلی ). آن اعتبار که به نسبت با فاعل بود از آن روی که فاعل موجد آن حال بود آن را فعل خوانند و آن اعتبار که به نسبت با منفعل بود از آن روی که قابل آن حال بود آن را انفعال خوانند. ( اساس الاقتباس ص 52 ). || ( اِمص ) شرمندگی. شرمساری. خجالت. خجلت. ( یادداشت مؤلف ). شرمساری. شرم. حیا. خجالت. ( ناظم الاطباء ) :
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
کآتش بگرمی عَرَق انفعال نیست.
صائب.
- انفعال بردن ؛ شرم داشتن. ( ناظم الاطباء ). شرمسار شدن :
می شود از روی تو ماه فلک منفعل
می برد از رای تو شاه و فلک انفعال.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
- انفعال خوردن ؛ شرم داشتن. خجل شدن. ( ناظم الاطباء ).
- انفعال دادن ؛ شرمنده کردن. ( ناظم الاطباء ). شرمسار کردن. خجلت دادن. تشویر :
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش.
حافظ.
به لذت آمده از زخم او دلا مژده
که داده بی اثری انفعال مرهم را.
عرفی ( از آنندراج ).
- انفعال داشتن ؛ شرم داشتن. خجل شدن. ( ناظم الاطباء ) :
برنگیرم آستین از چشم گریان همچو شمع
بس که دارم انفعال از میگساریهای خویش.
محمدقلی میلی ( از آنندراج ).
- انفعال کشیدن ؛ شرم داشتن. خجل شدن. ( ناظم الاطباء ). شرمساری بردن. خجالت کشیدن :
باقر رسید یار و تغافل کنان گذشت
شرمنده دمی که کشید انفعالها.

فرهنگ عمید

۱. از چیزی یا امری اثر پذیرفتن.
۲. شرمنده شدن، شرمندگی.
۳. (اسم ) (ادبی ) در دستور زبان عربی، از مصدرهای ثلاثی مزید.
۴. حالت بیکار ماندن.

دانشنامه آزاد فارسی

اِنْفعال
(یا: أن ینفعل) در اصطلاح فلسفه، از مقوله های عرضی نُه گانه. این مقوله گویای تأثّر تدریجی موضوع از اثرِ فاعل است. بنابر آن که موضوع از گونۀ امور طبیعی باشد یا نفسانی، انفعال یا طبیعی است همچون گرم شدن آب، یا نفسانی همچون ترسیدن یا مسرورشدنِ نفس. نزد فیلسوفان تفاوت «انفعال» با «أن ینفعل» در اعتبار حرکت در دومی است نه اولی؛ از این رو در مجرّدات بحث فعل و انفعال جای دارد نه أن یفعل و أن ینفعل.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انفعال ، یکی از اصطلاحات علم منطق و به معنای قبول تدریجی اثر فاعل است.
انفعال، در مقابل فعل یکی از مقولات عشر و آن عبارت است از قبول تدریجی اثر فاعل، مانند بریده شدن چوب بوسیله نجار، و گرم شدن آب از تاثیر آتش.«و مثال فعل چون قطع و احراق، و مثال انفعال چون تقطّع و احتراق».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۵۱.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۵۱.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۳۳.
...

پیشنهاد کاربران

بی کنشی، کنش پذیری، اثرپذیری، تأثر، اطاعت، پیروی، تابع، بی ارادگی، بی حسی، بی کاری

بی کنشی، اثرپذیری، کنش پذیری، تبعیت، اطاعت، پیروی، تأثر، بی ارادگی، بی حسی، بی کاری ( بی عملی )

قبول اثر فاعل ( قبول تاثیر فاعل )

شرکت نجستن در فعل
بی ارادگی
بی عملی

دوری جستن از فعل بدون هرگونه تلاشی - خاموشی فعل

پیروی کردن، تاثیر گرفتن، تاثیر پذیری، تبعیت، عدم شرکت در فعل

مثال: انفعال درمانگر هنگامی که بیمار از درماندگی اش میگوید، موجب تایید و تصدیق باوریست که بیمار برمیگزیند؛ این باور که او مسئول اعمال خویش نیست.

دو کلمه انفعال و فعالیت مقابل یکدیگرند. مثلا یک درمانگر زیادی فعال، مسئولیت بیمار را به عهده میگیرد ( منظور از مسئولیت اینکه درمانگر بر این عقیده باشد که خودش به تنهایی میتواند بیمار را درمان کند، که این عقیده اشتباه است زیرا تا بیمار خودش به این آگاهی نرسد که مسئول زندگی خودش است نمیتواند قدم به راه تغییر بگذارد ) . و اینکه درمانگر منفعل ( دارای انفعال ) حس ناتوانی را به بیمار منتقل میکند. از بیمار پیروی میکند. تاثیر میپذیرد و تبعیت میکند. که این رویکرد نیز اشتباه است.

همونطور که دیدید معنی کلمه انفعال به معنی پیروی کردن، همراهی کردن، تبعیت کردن است. و به کسی که دارای انفعال باشد، منفعل میگویند.


کلمات دیگر: