خرک
فارسی به انگلیسی
little ass, foal, jack, bridge
trestle
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز .
قطعۀ کوچکی در سازهای زهی که زهها را از صفحۀ صوتی بالاتر نگه میدارد
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) تخمه که در گلو آید، جخج .
(خَ رَ) (اِمصغ .) 1 - خر کوچک . 2 - چهارپایه ای چوبین که در ورزش آن را به کار برند. 3 - آلتی کوچک ، استخوانی یا چوبی ، که روی کاسة تار نصب کنند و سیم های تار را روی آن عبور دهند.
( ~.) (اِ.) تخمه که در گلو آید؛ جخج .
لغت نامه دهخدا
نخود و کشمش و پسته خرک میده ببر
قصب انجیر و دگر سرمش اسپید بیار.
|| غوره خرما که بسر است. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). || درختی است زهرناک بهندی آک گویند و منبت آن بادیه و صحراست و خالی از سمیتی نیست. ( از آنندراج ). || ( اِ مصغر ) مصغر خر یعنی خر کوچک. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
خرکی را بعروسی خواندند
خر بخندید و شد از قهقهه سست.
همچنان چون ثنوی از توحید.
خرک سیاه بر در است .
|| ( اِ مرکب ) چوبکی باشد که بر روی طنبور و عود و کمانچه و امثال آن گذارند و تارهارا بر بالای آن کشند. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). در ذوات الاوتار پاره استخوان و جز آن که سیمها یا زه ها بر آن گذرد و آن مانع از الصاق سیم بدسته باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). زامِلة. ( السامی فی الاسامی ):
بچشم من خر خمخانه کمتر از خرکی است
که بر رباب نهد از پی سرور و نوا.
بگشاده از بریشم بگذاشته عنارا.
تار بریشمی ببر یا بسر آیدش خرک.
خرک . [ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک واقع در 24هزارگزی شمال باختری طرخوران . این ده کوهستانی ، سردسیر و آبش از رودخانه ٔ قره چای و محصولاتش غلات و بنشن و پنبه است . شغل اهالی زراعت ، گله داری و گلیم و جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
خرک . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام دهی بوده از بلوک و اعمال سیاخ شیراز و بحدود هشت فرسنگی آنجا. (از فرهنگ جهانگیری ).
خرک . [ خ َ رَ ] (ع مص ) الحاح کردن . ستیزگی نمودن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خرک . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 60هزارگزی شمال باختری شیراز و 13هزارگزی شوسه ٔ شیراز به کازرون . این دهکده در کوهستان قرار دارد و آب آن از رودخانه ٔ خطیری و محصولات آن غلات ، لبنیات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
فرهنگ عمید
۲. (ورزش ) در ژیمناستیک، وسیله ای به شکل چهارپایه ای چوبی.
۳. چهارپایۀ بزرگی که تختۀ درازی بر روی آن نصب شده و کارگران ساختمانی هنگام کار کردن بالای آن می ایستند.
۴. در نجاری، سه پایه ای که چوب را برای بریدن بر روی آن قرار می دهند.
۵. (موسیقی ) قطعۀ چوبی یا استخوانی کوچکی بر روی کاسۀ برخی سازهای زهی که سیم ها از روی آن رد می شود.
دانشنامه عمومی
رودسته
سیم گیر
شیطانک
استبرق Calotropis procera
Calotropis acia
Calotropis gigantea
دانشنامه آزاد فارسی
در موسیقی ، نگه دارنده ای برای سیم های ساز. طول آن بستگی به ساز دارد و ارتعاش سیم ها را به بدنۀ ساز انتقال می دهد. در ویولن ، لوت ، گیتار، و سایر سازهای کلاسیک خرک ثابت است ، اما در تمبورۀ هندی (عود بلند) و کوتوی ژاپنی (سیتار)، خرک ها می توانند حرکت کنند تا کوک را تغییر دهند. مونوکورد نظری موسیقی نیز یک خرک متحرک دارد.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
۱خرک عبارت است از:دو تخته به عرض چهل سانتی متر و به طول پالان ...
۱نوعی الاکلنگ ۲محفظه و دانه ی میوه ۳مورد تمسخر قرار دادن ...