کلمه جو
صفحه اصلی

تجرد


مترادف تجرد : انزوا، عزلت، گوشه گزینی، گوشه گیری، عدم تاهل، عزبی، بی همسری ، پیراستگی، وارستگی، برهنگی، تنهایی، مجرد بودن، برهنه شدن، پیراسته شدن

متضاد تجرد : تاهل

برابر پارسی : بی همسری

فارسی به انگلیسی

bachelorhood, celibacy, chastity, loneliness, single life, solitude

bachelorhood, celibacy, chastity, loneliness


single life, solitude


فارسی به عربی

عزوبة , عزوبیة , فلسفة

مترادف و متضاد

۱. انزوا، عزلت، گوشهگزینی، گوشهگیری
۲. عدم تاهل، عزبی، بیهمسری ≠ تاهل
۳. پیراستگی
۴. وارستگی
۵. برهنگی
۶. تنهایی
۷. مجرد بودن
۸. برهنهشدن
۹. پیراسته شدن


abstraction (اسم)
ربایش، انتزاع، تجرید، تجرد، چکیدگی، اختلاس، دزدی، براهنگ، بی خبری از کیفیات واقعی و ظاهری

celibacy (اسم)
تجرد، امتناع از ازدواج، بی شوهری، بی زنی

bachelorhood (اسم)
تجرد، عزبی

incorporeity (اسم)
تجرد، معنویت، غیر جسمانی بودن

philosophy (اسم)
تجرد، بردباری، حکمت، فلسفه، وارستگی

immaterialism (اسم)
تجرد، معنویت، عدم اعتقاد به ماده

انزوا، عزلت، گوشه‌گزینی، گوشه‌گیری ≠ تاهل


عدم تاهل، عزبی، بی‌همسری


فرهنگ فارسی

برهنه شدن، برهنگی، تنهایی، بی زنی، مجردبودن
۱- ( مصدر ) زنان ناگرفتن زن نداشتن بی زن بودن . ۲- پیراسته بودن پیراسته شدن . ۳- برهنه شدن . ۴- ( اسم ) بیزنی . ۵- گوشه گیری جمع : تجردات .
شیخ محمد علی از شاگردان شیخ خیرالله فدا گجراتی و هم زمان نوراعین واقف بود و خودش لاهوری المولد و اصولش در ملتانیان معدود اکثر اوقات مجردانه در کوهستان جنبو میگذرانید .

فرهنگ معین

(تَ جَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ج . تجردات . ۱ - زن نداشتن . ۲ - پیراستن . ۳ - برهنه گردیدن .

لغت نامه دهخدا

تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] (اِخ ) سیدعبداﷲ لاهوری ،که علوم رسمیه را در برهان پور از مولوی غلام محمد، یکی از تلامذه ٔ ملانظام الدین قدس سره خوانده و از آنجا به جذبه ٔ ربانی رکاب عزیمت حجاز رانده ، بعد استسعاد حج و زیارات به بندر سورت مراجعت کرد و بتکمیل بقیه ٔعلوم روی ارادات پیش علمای آن شهر آورد. از اوست :
جز زلف تو جانان که سرش بر قدم تست
آشفته که ایام بکام است کدام است ؟

(از صبح گلشن ).



تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] ( ع مص ) برهنه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( فرهنگ نظام ). برهنه گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برهنه شدن و برهنگی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || کوشش کردن در کارها. ( تاج المصادر بیهقی ). کوشش کردن در کار و از هر چیز فارغ شدن و بدانکار پرداختن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تجرد للعبادة اذا انقطع لها. ( اقرب الموارد ). || مجازاً بمعنی ترک دنیا و قطع علائق. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تنها بودن و گوشه نشین شدن و زن نگرفتن. ( فرهنگ نظام ) :
خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر
وز روزگار دامن همت فرونشان.
خاقانی.
|| فرونشستن جوش عصیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || برآمدن خوشه از غلاف. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || همچون حاجیان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ): منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا؛ ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حج افراد بجا آوردن. یقال : فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فلسفه )غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول. ( فرهنگ نظام ). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنه صور و اعراض. کذا فی شرح التجرید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- تجردگزین ؛ برگزیننده تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی. ( ناظم الاطباء ).
- حالت تجرد ؛ حالت تنهائی و گوشه نشینی. ( ناظم الاطباء ).
- عالم تجرد ؛ عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. ( ناظم الاطباء ).

تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] ( اِخ ) سیدعبداﷲ لاهوری ،که علوم رسمیه را در برهان پور از مولوی غلام محمد، یکی از تلامذه ملانظام الدین قدس سره خوانده و از آنجا به جذبه ربانی رکاب عزیمت حجاز رانده ، بعد استسعاد حج و زیارات به بندر سورت مراجعت کرد و بتکمیل بقیه ٔعلوم روی ارادات پیش علمای آن شهر آورد. از اوست :
جز زلف تو جانان که سرش بر قدم تست
آشفته که ایام بکام است کدام است ؟
( از صبح گلشن ).

تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] ( اِخ ) شیخ محمدعلی. از شاگردان شیخ خیراﷲ فداگجراتی و هم زمان نورالعین واقف بود و خودش لاهوری المولد و اصولش در ملتانیان معدود، اکثر اوقات مجردانه در کوهستان جنبو میگذرانید و در سنه 1179 هَ. ق. در زاویه مرقد خزید از اوست :

تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] (اِخ ) شیخ محمدعلی . از شاگردان شیخ خیراﷲ فداگجراتی و هم زمان نورالعین واقف بود و خودش لاهوری المولد و اصولش در ملتانیان معدود، اکثر اوقات مجردانه در کوهستان جنبو میگذرانید و در سنه ٔ 1179 هَ . ق . در زاویه ٔ مرقد خزید از اوست :
ای زلیخا تا توانی طالب دیدار باش
عاشق فرزند پیغمبر شدی هشیار باش .
جزای تست زلیخا که روز بد دیدی
قیامت است پسر از پدر جدا کردن .

(از صبح گلشن ).



تجرد. [ ت َ ج َرْ رُ ] (ع مص ) برهنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). برهنه گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برهنه شدن و برهنگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || کوشش کردن در کارها. (تاج المصادر بیهقی ). کوشش کردن در کار و از هر چیز فارغ شدن و بدانکار پرداختن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تجرد للعبادة اذا انقطع لها. (اقرب الموارد). || مجازاً بمعنی ترک دنیا و قطع علائق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تنها بودن و گوشه نشین شدن و زن نگرفتن . (فرهنگ نظام ) :
خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر
وز روزگار دامن همت فرونشان .

خاقانی .


|| فرونشستن جوش عصیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || برآمدن خوشه از غلاف . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || همچون حاجیان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط): منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا؛ ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حج افراد بجا آوردن . یقال : فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فلسفه )غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول . (فرهنگ نظام ). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی ٔ بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنه ٔ صور و اعراض . کذا فی شرح التجرید. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- تجردگزین ؛ برگزیننده ٔ تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی . (ناظم الاطباء).
- حالت تجرد ؛ حالت تنهائی و گوشه نشینی . (ناظم الاطباء).
- عالم تجرد ؛ عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] مجرد بودن، ازدواج نکردن.
۲. تنهایی.
۳. (تصوف ) دوری گزیدن از علایق دنیوی.
۴. [قدیمی] برهنگی.

دانشنامه عمومی

تجرد (تلفظ می شود /tædʒærrod/) در اصل به معنای تنهایی، فراغت و بی تعلقی است و در فلسفه، دین، کلام و عرفان، مفهومی است که در مقابل «مادیت» قرار می گیرد. آنچه دارای ویژگی تجرد است، مجرد نامیده می شود که به معنی «فاقد جسم» یا «فاقد ماده» است. عقل و نفس دو قسم مشهور مجردات هستند.
انتزاع
انتزاعی
مجرد (ابهام زدایی)
مادی
لاهوت (لاهوت یکی ازعوالم چهارگانه (ملکوت- جبروت- ناسوت))

واژه نامه بختیاریکا

خو تکی

پیشنهاد کاربران

تجرد در اصل به معنای تنهایی، فراغت و بی تعلقی است و در فلسفه، دین، کلام و عرفان، مفهومی است که در مقابل �مادیت� قرار می گیرد. آنچه دارای ویژگی تجرد است، مجرد نامیده می شود که به معنی �فاقد جسم� یا �فاقد ماده� است. عقل و نفس دو قسم مشهور مجردات هستند.


کلمات دیگر: