کلمه جو
صفحه اصلی

اجبار


مترادف اجبار : اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره

متضاد اجبار : اختیار

برابر پارسی : زور، بایستگی، فرچپانی، ناگریزی، واداری، واداشتن

فارسی به انگلیسی

compulsion, constraint, duress

compulsion


فارسی به عربی

اجبار , اقناع , الزام

عربی به فارسی

اجبار , اضطرار , تهديد واجبار


مترادف و متضاد

اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره ≠ اختیار


persuasion (اسم)
تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان

constraint (اسم)
گرفتاری، توقیف، قید، محدودیت، اجبار، اضطرار، فشار

coercion (اسم)
اجبار، تهدید و اجبار، اضطرار

compulsion (اسم)
اجبار، اضطرار

duress (اسم)
شدت، اجبار، رفتار خشن و تند

cogency (اسم)
زیرکی، اجبار، قدرت عقیده

فرهنگ فارسی

جبروزورکردن، بزورواداشتن کسی بکاری، به ستم بکاری واداشتن، مجبورکردن
۱ - ( مصدر ) بستم بر کاری داشتن بستم بر کاری داشتن بستم بر سر کاری داشتن جبر. ۲ - به مذهب جبر منسوب کردن . ۳- ( اسم ) اکراه مقابل اختیار.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )به زور واداشتن به کاری .

لغت نامه دهخدا

اجبار. [ اِ ] ( ع مص ) جبر. بستم بر کاری داشتن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). بستم بر سر کاری داشتن. ( تاج المصادر ). || بمذهب جبر منسوب کردن. ( منتهی الارب ). نسبت کردن با مذهب جبر. ( تاج المصادر ). || اکراه. مقابل اختیار.

فرهنگ عمید

۱. کسی را به زور و ستم به کاری واداشتن، مجبور کردن.
۲. ناچاری.

دانشنامه عمومی

اجبار به عنوان یکی از علل رافع مسئولیت به حالی اطلاق می شود که مجرم، علی رغم برخورداری از هوش متعارف، در شرایطی قرار می گیرد که به ارتکاب جرم دست می زند.
اکراه
جبرگرایی
اجبار را باید از حالت ضرورت در حقوق جزا جدا ساخت و این جداسازی بسیار دقیق است. می توان با عقیدهٔ بسیاری از حقوق دانان تقریباً همراه بود که «اجبار ارادهی آزاد را از بین می برد و مسئلهٔ جانشینی اراده در غالب موارد پیش می آید، درصورتی که در حالت ضرورت، اراده به نحوی آن چنان شدید دست خوش تهاجم قرار نمی گیرد و برای فاعل جرم مقداری آزادی عمل متصور است.»

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:اکراه

فرهنگ فارسی ساره

ناگریزی، زور، واداری، واداشتن، بایستگ


فرهنگستان زبان و ادب

{coercion} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] هرنوع زور یا تهدید به زور که آزادی عمل را محدود می کند
{compulsion} [روان شناسی] حالتی ذهنی که در آن فرد احساس می کند عملی تکراری را باید انجام دهد و قادر به مقاومت در برابر آن نیست

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اجبار از ماده جبر است و به آن الجاء هم گفته اند. گر چه اجبار در معنی وسیع شامل اکراه و اضطرار هم می شود وتفاوت اجبار و اکراه در مفاهیم حقوقی آشکار است لکن در مباحث کیفری تفاوت بین ایندو ملاحظه نمی شود.اجبار عبارتست از اینکه کس دیگری را وادار کند بدون اراده و اختیار مبادرت به انجام عمل یا ترک عمل نماید. در حالی که در اکراه دیگری وادار به فعلی می شود که از آن کراهت دارد، بنابراین در اکراه شخص مُکره فاقد رضا است ولی در اجبار، شخص مجبور فاقد رضا و اراده می باشد. گر چه در متون قانونی ایندو، اغلب مترادف به کار رفته است.
اجبار به دو شکل آشکار می شود؛ مادر و معنوی که مبنای هر دو حالت اجبار، ممکن است خارج از مرتکب یا از شخص وی ناشی بشود. در صورتی که اجبار ناشی از امری خارج از مرتکب باشد اجبار خارجی یا بیرونی و در مقابل، وقتی اجبار ناشی از شخص مرتکب باشد داخلی یا درونی گویند. اجبار ،مادی: خارجی، درونی. معنوی: خارجی، درونی.
← اجبار مادی خارجی
شروط تحقق اجبار مادی خواه منشأ خارجی داشته باشد خواه منشأ درونی هنگامش رافع مسئولیت کیفری به شمار می رود که اولاً عادتاً قابل تحمل نباشد یعنی اجبار باید مؤثر بر نوع انسان باشد هر چند بر حسب جنس، سن و سایر خصوصیات این تأثیر یکسان نباشد که در ماده ۵۴ ق. م. ا هم به آ» اشاره شده است. ثانیاً اجبار معلول خطای پیشین خود فاعل نباشد. بنابراین سربازی که قرار بوده در وقت معین خود را به پادگان معرفی کند لکن در اثر تخلف از مقررات رانندگی و ایراد صدمات غیرعمدی در بازداشت و زندان به سر می برد و از ادای وظیفه قانونی خود بازمانده است فراری محسوب می شود زیرا این اجبار هر چند غیرقابل دفع است ولی معلول خطای پیشین خود اوست.مشروط تحقق اجبار معنوی خواه منشأ خارجی یا درونی داشته باشد. هنگامی رافع مسئولیت کیفری خواهد بود که ۱- رفتار تهدید آمیز کافی است که شخص مجبور از خطری که در صورت مخالفت متوجه او خواهد شد بیمناک شود. ترس از جان و مال آبروی خود و یا خویشان نزدیک خود. ۲- خطر قریب الوقوع یعنی به گونه ای باشد که اگر مکره یا مجبور مخالفت ورزید حسب ادله و قرائن معقول بین آن باشد که مکره تهدید خود را فوراً به اجرا خواهد گذاشت. ۳- احتمال وقوع خطر ۴- نامشروع بودن تهدید لذا تهدید به امر قانونی موجب اکراه و اجبار نیست. ۵- قدرت بر دفع یعنی اجبار به گونه ای باشد که عادتاً غیرقابل تحمل و دفع باشد.
مسئولیت مدنی و کیفری مجبور
اگر شخصی مجبور به ارتکاب جرمی بشود، اگر اجبار از نوع مادی یا معنوی که منشأ خارجی دارد از نظر جزائی فاقد مسؤلیت کیفری قرار می گیرد وهمچنین اجبار مادی که منشأ آن درونی باشد اما اگر اجبار معنوی که منشأ درونی باشد عمل شخص مجبور دارای وصف فقدان مسئولیت کیفری نخواهد بود. و جرائمی که ناشی از نوعی احساس و عاطفه مانند نفرت وکینه و انتقام خشم و ...باشند موجب سلب مسئولیت مرتکب نمی گردند. اما از حیث مسئولیت مدنی مجبور به دلیل عدم وجود متن قانون مشخص و همچنین فقدان رابطۀ علیت بین عمل و خسارت، نمی توان شخص مجبور را تحت تعقیب قرار داد و تقاضای جبران خسارت کرد.

واژه نامه بختیاریکا

هشت و بیست؛ هُل و چو

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن آواسیک است که واژه ای سنسکریت می باشد

میتوان از have to or has toاستفاده کنیم و یا از کلمه nessesery

زورانه

coercion

آیا کلمه اجبار به معنای واجب هم تلقی میشود مثلا حجاب اجباری که میگویند به معنی حجاب واجب است . شنیده ام و صحت و سیم آن با گوینده آن است و میخوام صحت آن را بدانم . با تشکر


واژه ی اجبار ، مجبور عربی ست. و پارسی آن چنین هست:
[اَبایش] از ریشه ی ابایستن، بایستن ، باید

اجبار ( Compulaion ) [اصطلاح اعتیاد]رفتار فیزیکی و غیراداردی ( مانند اعتیاد ) که فرد مرتکب می شود و می تواند مضر باشد.

واژه اجبار تازی است و نیک است در جای آن واژگان پارسی:

ناچاری
بایستگی
زورکاری
ناگزیری
واداری
بی چارگی
. . .
به کار گرفته شود.

به جبر و زور ، عملی که پشت آن زوره حکومت یا قانون یا خواص ویا عوام باشد ، بایسته کردن امری از امورات، باید ، میبایست و میباید

وادارِش/وادارانِش
زورانِش/


کلمات دیگر: