sparrow - hawk
باشه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
رها کردن باشه برای شکار
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
باشه . [ ] (اِ) به فارسی آش است . (فهرست مخزن الادویه ).
اگر بازی اندرچغو کم نگر
و گر باشه ای سوی بطان مپر.
ابوشکور.
پس اندر دوان هفتصد بازدار
ابا باشه و چرغ و شاهین کار.
فردوسی .
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.
عنصری .
گاه رهواری چو کبک و گاه جولان چون عقاب
گاه برجستن چو باشه گاه برگشتن چو باز.
منوچهری .
خرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو
بزمین شیر و پلنگ و بهواباشه و باز.
ناصرخسرو.
پیر در دست طفل گردداسیر
پشه گیرد چو باشه گردد پیر.
سنائی .
...همه حیوانات را از پشه تاباشه و از مگس تا کرکس و از مور تا مار، و نعت اوست این کلمه که ... (کتاب النقض ص 526).
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
از سخا کس بجز او باشه و شاهین نکند.
سوزنی .
بلی خجل شود آن باشه ای که ناگاهان
به آشیانه ٔ او میهمان رسد طغرل .
سوزنی .
به دست عدل تو باشه پر عقاب برید
کبوتران را مقراض نوک منقارست .
خاقانی .
تا چه کند مرد خردمند آز
تا چه کند باشه ٔ چالاک باز.
خاقانی .
چو باشه دوخته چشمی به سوزن تقدیر
چو لاشه بسته گلویی بریسمان قضا.
خاقانی .
از میامن عدل و اختطاف خطاف از ذباب ضعیف و تعرض پشه ٔ حقیر کوتاه گردد، و منقار باشه از تهدم عصفور و ضرر زهر از نیش زنبور منقطع ماند. (راحةالصدور راوندی ).
باشه گشته پشه ای از فر او
هر کجا سرسبزیی از پر او.
عطار.
و باشه بابنجشک در یک منزل دمسازی می نمایند. (سندبادنامه ص 9). چون صعوه در چنگ باشه و پیل از نیش پشه خلاص و مناص میجست . (سندبادنامه ص 159). همچنین منقار باشه از تعرض عصفور و ضرر زهر از نیش زنبور منقطع ماند. (سندبادنامه ص 343).
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشک عاجز ظلم باشه باز کرد.
ابن یمین .
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه درپی هر صید مختصر نرود.
حافظ.
چه اندیشه دارد ز باشه عقاب
سها چیست نزد بلند آفتاب .
هاتفی (از شعوری و فرهنگ ضیاء).
مجنبان لاشه در رزمی که دستانی کند رستم
مپران باشه در روزی که طوفانی کند صرصر.
صاحب دیوان مازندرانی (از انجمن آرا).
- باشه مثال ؛ همانند باشه . مانند باشه :
خواستم کز پی صیدی بپرم باشه مثال
صرصر حادثه نگذاشت که پر باز کنم .
خاقانی .
باشه . [ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج که در 24 هزارگزی شمال باختر دژ شاهپور و 2 هزارگزی مرز ایران و عراق و 8 هزارگزی پنجوین در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر با 100 سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و لبنیات و توتون و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو و مالرو است . نام قدیم آن باشماق بوده است و فرهنگستان به باشه تغییر داده و پاسگاه مرزبانی گمرک و دبستان دارد. پاسگاه مرزبانی معروف برج چمن آرا در کنار مرز جزء باشه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 و لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ).
اگر بازی اندرچغو کم نگر
و گر باشه ای سوی بطان مپر.
ابا باشه و چرغ و شاهین کار.
شکار باشه ونج است و کبوتر.
گاه برجستن چو باشه گاه برگشتن چو باز.
بزمین شیر و پلنگ و بهواباشه و باز.
پشه گیرد چو باشه گردد پیر.
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
از سخا کس بجز او باشه و شاهین نکند.
به آشیانه او میهمان رسد طغرل.
کبوتران را مقراض نوک منقارست.
تا چه کند باشه چالاک باز.
چو لاشه بسته گلویی بریسمان قضا.
فرهنگ عمید
* باشهٴ فلک: [قدیمی]
۱. [مجاز] خورشید.
۲. (نجوم ) = نسر * نسرِ طایر
۳. (نجوم ) = نسر * نسرِ واقع
= قرقی
〈 باشهٴ فلک: [قدیمی]
۱. [مجاز] خورشید.
۲. (نجوم) = نسر 〈 نسرِ طایر
۳. (نجوم) = نسر 〈 نسرِ واقع
دانشنامه اسلامی
باشه از پرندگان حرام گوشت است.
حکم حیوان شکار شده توسط باشه
حیوان شکار شده توسط باشه در صورتی حلال است که پس از شکار زنده باشد و بر آن تذکیه واقع شود.
گویش مازنی
دلیجه – قرقی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
ولی خودمونی تره!