کلمه جو
صفحه اصلی

ناخنک

فارسی به انگلیسی

melilot, pterygium, small nail, [med.] pterygium, [o.s.] small nail

melilot, [med.] pterygium, [o.s.] small nail


فرهنگ فارسی

ناخن کوچک، برگشتگی گیاه بشکل ناخن، اندکی ازچیزی
( اسم ) ۱ - ناخن کوچک . ۲ - گوشه ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود . ۳ - گیاهی است دوساله ازتیره سبزی آساهاو از دسته شبدرها که معمولا در دشتها و در کنار جاده ها روییده میشود. برگهایش مرکب ازسه برگچه دندانه دارو گلهایش کوچک و برنگ زرد و معطر میباشند . میوه آن بصورت نیام و بی کرک و برنگ مایل به سبز است و در آن نیزیک تا دو دانه قرارگرفته است .معمولا در موقعی که گلها در گیاه ظاهر میشوند ساقه گل دار آنرا چیده پس از خشک شدن بمعرض فروش میرسانند . در گیاه خشک شده کومارین واسید ملی لوتیک و مواد معطر یافت میشود . دم کرده پنج تاده درهزارگلهای این گیاه در مداوای تورم چشم و رفع التهاب کناره آزاد پلکها و همچنین بصورت کمپرس درباد سرخ بکارمیرود.این گیاه دراکثر نقاط دنیا ازجمله ایران بفراوانی میروید شبدرعطری اکلیل الملک : گیاه قیصر . ۴ - عارضه ای که بصورت غشائی مثلثی شکل از نسج ملتحمه معمولادر گوشه داخلی یکی از چشم ها پدیدار میشود و بطرف قرنیه نمو میکند و دید چشم را مانع میگردد . معالجه اش معمولا قطع این پرده باعمل جراحی است ظفره ظفره چشم ناخنه : شمع محفل کنم آن دم که دل روشن را ماه نوناخنک دیده شودروزن را. ( عارف کاشانی ) ۵ - قلمی است زرگران را که سرش بشکل ناخن است . ۶ - عمل گرفتن چیزی بوسیله دو ناخن . ۷ - چیزی را خرده خرده برداشتن ( و خوردن ) چنانکهکسی قبل از موقع ناهار باشپزخانه آید و تعداد کمی از غذا بردارد و بخورد . ۸ - عمل ربودن و خوردن چیزی اندک . ناخنک بند کردن .

فرهنگ معین

(خُ نَ ) (اِ. ) ۱ - ناخن کوچک . ۲ - گوشة ناخن که در گوشت فرو رفته باشد. ۳ - لکّه ای به شکل ناخن که در چشم بوجود می آید.

لغت نامه دهخدا

ناخنک. [ خ ُ ن َ ] ( اِ مصغر ) ماده فاسدی است که به شکل ناخن در چشم انسان وحیوان پیدا میشود. ( فرهنگ نظام ). مرضی است که اگر در چشم آدمی بهم رسد در صورت علاج نکردن زیاده گردد و اگر در چشم اسب و استر بهم رسد، اگر در حال علاج نکنند بکشد و شبیه است به ناخن ، و با لفظ آوردن ، بریدن ، دمیدن ، رستن ، مستعمل است. و گویند که به دیدن سهیل این مرض برطرف شود. ( از آنندراج ). ناخنه :
شمع محفل کنم آندم که دل روشن را
ماه نو ناخنک دیده شود روزن را.
عارف کاشانی ( از آنندراج ).
|| گوشه ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود. ( فرهنگ نظام ). || مرضی است که در سم چارپا بخصوص خر پیدا میشود. || نام تخمی است دوائی که نام دیگرش اکلیل است. || نام قلمی است از زرگر که سرش به شکل ناخن است. || درقزوین هیزم های پیچیده و خیلی کوچک را که در ساق درخت انگور است ناخنک میگویند و آنها را میبرند که ساقه ضعیف نشود. ( فرهنگ نظام ). || ناخن کوچک. ( لغات فرهنگستان ).

ناخنک.[ خ ُ ن َ ] ( اِ مصغر ) به هر دو ناخن چیزی را بزور گرفتن. ( بهارعجم ). رجوع به ناخنک زدن شود :
میبرد وقت ناخنک از مشت
همچو تیشه فرو به سنگ انگشت.
محمدقلی سلیم ( از بهارعجم و آنندراج ).
|| پیش از خریدن چیز قابل خوردن از فروشنده قدری از آن را گرفته خوردن. ( فرهنگ نظام ). رجوع به ناخنک زدن شود.

ناخنک . [ خ ُ ن َ ] (اِ مصغر) ماده ٔ فاسدی است که به شکل ناخن در چشم انسان وحیوان پیدا میشود. (فرهنگ نظام ). مرضی است که اگر در چشم آدمی بهم رسد در صورت علاج نکردن زیاده گردد و اگر در چشم اسب و استر بهم رسد، اگر در حال علاج نکنند بکشد و شبیه است به ناخن ، و با لفظ آوردن ، بریدن ، دمیدن ، رستن ، مستعمل است . و گویند که به دیدن سهیل این مرض برطرف شود. (از آنندراج ). ناخنه :
شمع محفل کنم آندم که دل روشن را
ماه نو ناخنک دیده شود روزن را.

عارف کاشانی (از آنندراج ).


|| گوشه ٔ ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود. (فرهنگ نظام ). || مرضی است که در سم ّ چارپا بخصوص خر پیدا میشود. || نام تخمی است دوائی که نام دیگرش اکلیل است . || نام قلمی است از زرگر که سرش به شکل ناخن است . || درقزوین هیزم های پیچیده و خیلی کوچک را که در ساق درخت انگور است ناخنک میگویند و آنها را میبرند که ساقه ضعیف نشود. (فرهنگ نظام ). || ناخن کوچک . (لغات فرهنگستان ).

ناخنک .[ خ ُ ن َ ] (اِ مصغر) به هر دو ناخن چیزی را بزور گرفتن . (بهارعجم ). رجوع به ناخنک زدن شود :
میبرد وقت ناخنک از مشت
همچو تیشه فرو به سنگ انگشت .

محمدقلی سلیم (از بهارعجم و آنندراج ).


|| پیش از خریدن چیز قابل خوردن از فروشنده قدری از آن را گرفته خوردن . (فرهنگ نظام ). رجوع به ناخنک زدن شود.

فرهنگ عمید

۱. ‹ناخنه› (پزشکی ) گوشت یا پوست زایدی که در گوشۀ چشم تولید و باعث تورم پلک می شود.
۲. (زیست شناسی ) برگشتگی گلبرگ ها به شکل ناخن.
۳. (زیست شناسی ) = اکلیل الملک
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] گرفتن چیزی با دو ناخن.
* ناخنک زدن: (مصدر لازم ) [عامیانه] اندکی از چیزی ربودن.

۱. ‹ناخنه› (پزشکی) گوشت یا پوست زایدی که در گوشۀ چشم تولید و باعث تورم پلک می‌شود.
۲. (زیست‌شناسی) برگشتگی گلبرگ‌ها به شکل ناخن.
۳. (زیست‌شناسی) = اکلیل‌الملک
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] گرفتن چیزی با دو ناخن.
⟨ ناخنک زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] اندکی از چیزی ربودن.


دانشنامه عمومی

کابردهای واژهٔ ناخُنک:
ناخنک زدن به معنی برداشتن تکه های کوچکی از چیزی با ناخن انگشتان دست
شاه افسر (Melilotus officinalis) نام یک گیاه
بیماری ناخنک گونه ای بیماری در انسان و حیوانات
ناخنک (پرشکی) یا ناخن درون رو (Ingrown Nail)، رشد و نفوذ ناخن به گوشت و بافت نرم زیرین
ناخنک (زائده) یک ضایعه گوشتی مثلثی شکل در چشم و دیگر اندام


کلمات دیگر: