کلمه جو
صفحه اصلی

نخجیر


مترادف نخجیر : شکار، صید، بزکوهی

فارسی به انگلیسی

game, hunt, hunting


game, hunt, hunting, prey

فارسی به عربی

صید

مترادف و متضاد

شکار، صید


بزکوهی


۱. شکار، صید
۲. بزکوهی


prey (اسم)
شکار، صید، نخجیر، قربانی، دستخوش

hunt (اسم)
شکار، جستجو، صید، نخجیر

فرهنگ فارسی

شکار، حیوانی که اوراشکارکنند، به معنی بزکوهی
۱ - ( اسم ) شکارصید: تاعرب صورت نبند دگه به پیکارایشان میرویم بل برسبیل نخچیر برخواهم نشست .۲ - هرحیوانی که شکارشود جانورشکاری مرااسیرگرفته بتی گرفته اسیر شگفت نیست که نخچیرجوی شدنخچیر. ( منطقی ترجمان البلاغه ص ۳ ) ۵۵ - بزکوهی : ( شمس دلالت داردبر ) گوسفند ونخچیروگوزن واسب تازی .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . نخچیر ] (اِ. ) ۱ - شکار، صید. ۲ - بز کوهی .

لغت نامه دهخدا

نخجیر. [ ن َ ] ( اِ ) شکار. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صید. ( ناظم الاطباء ). نخچیر. برای مطالعه معانی و شواهد رجوع به نخچیر شود.
- نخجیر افکندن :
ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند
احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند.
منوچهری.
- نخجیر راندن ؛ آهوگردانی. نخجیرانگیزی : پیش یک هفته کسان رفته بودند فرازآوردن حشر را ازبهر نخجیر راندن و رانده بودند. ( تاریخ بیهقی ص 418 ). همه لشکر پره داشتند و از ددکان و نخجیر برانده بودند. ( تاریخ بیهقی ص 513 ).
- نخجیر ساختن ؛ شکار کردن. صید کردن. نخجیر کردن :
به چاره هر کجا تدبیر سازند
نه مردم دیو را نخجیر سازند.
نظامی.
- نخجیر گشتن ؛ شکار شدن. به دام افتادن. اسیر شدن :
از آن نخجیرپرداز جهانگیر
جهانگیری چو خسرو گشت نخجیر.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. حیوانی که او را شکار کنند، شکار: ز بار گران خوشه خم گشته بود / تک وتاب نخجیر کم گشته بود (نظامی۵: ۹۱۶ ).
۲. بز کوهی.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] شکار کردن.

دانشنامه عمومی

نخجیر، روستایی از توابع بخش مارگون شهرستان بویراحمد در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.نخجیر همچنین نام اولین تولیدکننده تجهیزات استتار شکار و تیراندازی و ماهیگیری و کمپینگ در ایران میباشد که سالهاست در این زمینه فعالیت دارند.
این روستا در دهستان مارگون قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۱ نفر (۹خانوار) بوده است.
www.nakhjir.com

جدول کلمات

شکار

پیشنهاد کاربران

شکار . حیوانی را که شکار میکنند

مترادف

یعنی شمار کردن که در درس پنجم فارسی ششم ابتدایی بود

صید - شکار

حیوان یا چیزی که شکار شده است معنی اصلی نخجیر است

شکارگاه

نخجیر : تازی شده واژه " نخگیر ": پارسی است که از "نخ " به معنای رشته و ریسمان و ریشه " گرفتن " آمده و روی هم به معنای شکار شده و صید است و گاهی هم به معنای شکارگاه بکار می رود .

شکار کردن

یعنی :شکار. صید

نچیر به زبان کوردی یعنی صید

و نچیروان هم یعنی صیاد

کلمه ی نخجیر به معنی شکار کردن، صید میباشد که در کتاب فارسی ششم هم آمده است ( درس پنجم هفت خان رستم ) .

نخجیر یعنی صید یا شکار

کلاس ششم درس پنجم

هفت خان رستم

گرفتن ، به دام انداختن

در کتاب فارسی ششم نخجیر به معنای تیمار و مراقبت است
نخجیر به صورت کلی دو معنی دارد که معنی اول یعنی تیمار کردن و معنی دوم یعنی حیوانی شکار شده ( به زبان ساده )


کلمات دیگر: