کلمه جو
صفحه اصلی

نخل


مترادف نخل : خرمابن، درخت خرما، فسیل، مغ، نخیل

برابر پارسی : درخت خرما، کویَک، مُوگ، خرمابن، کویک، موگ

فارسی به انگلیسی

date-palm

فارسی به عربی

تاریخ , نخلة

مترادف و متضاد

palm (اسم)
نخل، کامیابی، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی

date (اسم)
تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما

خرمابن، درخت‌خرما، فسیل، مغ، نخیل


فرهنگ فارسی

درخت خرما، واحدش ن له
( اسم ) ۱ - درخت خرماخرمابن : منم نخل ودی ماه نحل آمداینجا بهارکرم رابهایی نبینم . ( خاقانی .سج.۲ ) ۲۹۳ - درخت : زعفران کشورماگریه بسیار آورد نخل صندل دردسردرعهدمابار آورد. ( رضی دانش فرنظا. ) ۳ - درخت مانندی که ازموم وکاغذوپارچه وجز آن سازندوماننددرخت دارای ساقه وشاخه وگل ومیوه باشد: نخل اگرازموم سازی درریاض روضه اش گرددازنشوونماسرسبزو آردبارگل . ( وحشی .چا.امیرکبیر۴ ) ۲۳۴ - تابوت بزرگ وبلندی که باپارچه های قیمتی تزیین کنندوبر آن آیینه هاوخنجرها وشمشیرهانصب نمایندوروزعاشورابعنوان تابوت حسین بن علی ۴ دردسته حرکت دهند وگاهی نیزبرای مرده ای جوان آنراحمل ویا در تکیه نصب کنند: کشته عشقم و آن نیست که درشهرکسی نخل تابوت مرابیندوشیون نکند. ( شانی تکلوفرنظا. ) یاترکیبات : نخل چتری .مقل مکی .یانخل خرما.درخت خرما.نخل خرمای مریم .مریم درزمان تولدعیسی ۴ آنگاه که ازدردزه بی تاب شده بوددرصحرازیردرخت خرمایی خشک جای گرفت وبفرمان الهی درخت سبزشدومیوه داد: بلی نخل خرمای مریم بخندد بر آن نخل مومین که علان نماید. ( خاقانی .سج.۱۳۲ ) یانخل روغنی .درختی است زیباازتیره نخلها بارتفاع تقریبی ۲٠ متر.منشااصلی این گونه نخل جنگلهای گینه است ولی امروزه درنقاط غربی افریقاوهمچنین کنگو فراوان است.تنه این درخت استوانه یی و برگهایش متعددببزرگی ۳ تا۵ مترکه درقسمت انتهایی ساقه قراردارند.گلهای نروماده این گیاه ازهم مجزاهستندولی برروی یک درخت قرار دارند.تعدادمیوه های هررژیم این گونه نخل بین ۱٠٠٠ تا۱۵٠٠ عددمیباشدوهرمیوه ببزرگی یک گردواست ودارای میان برخوراکی و روغن دار وهمچنین دارای هسته ای سخت است که محتوی مغزروغن دارمیباشد.روغنی که از میان برمیوه گرفته میشودموسوم به روغن پالم است که در گرمای ۴٠ درجه حالت مایع پیدامیکندورنگ آن زردنارنجی است ودرحالت تازه دارای بوی بنفشه است وچون بسهولت تند میشودفقط درمحل استخراج بمصرف تغذیه میرسد ویادرصابون پزی وچرب کردن چرخ ماشین آلات بکارمیرود. روغنی که ازمغزهسته این گیاه بدست میاید بنام روغن پالمیست موسوم است که درگرمای ۲۵ درجه حالت میعان پیدامیکندو منحصرابمصرف تهیه صابون وساختن شمع میرسد درخت روغنخرمای روغندرخت روغن بمبوک نخلهالزیتیاغ خرما آغاجی.یانخل طور.درختی وادیایمن بحوالی کوه طورکه موسی ۴ انوارحق تعالی رابر آن مشاهده کرد.یانخل عزا. یانخل ماتم.یانخل محرم .یانخل مریم . یانخل مومین .یامسافر.مقل مکی .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) درخت خرما.

لغت نامه دهخدا

نخل. [ ن َ ] ( ع اِ ) درخت خرما. ( فرهنگ نظام ) ( اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). خرمادرخت. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). نخیل. ( مهذب الاسماء ). خرمابن. ( مهذب الاسما ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 98 ) ( منتهی الارب ). نخیل لینة. عذق. عقار. باسقه.( یادداشت مؤلف ). درخت خرما. شجره مبارک است و به آدمی نیک مانند است به طور و راستی قد و امتیاز ذکر و انثی و بوی طلع که به نطفه و شکل طلع که به مشیمه ماند و لیف که به موی آدمی ماند و آنکه ماده که نزدیک بود فحل بیش خواهد و آنکه بر همدیگر عاشق شوند، و این همه صفات انسانی است. ( نزهةالقلوب ) :
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو بازدارد گزند.
فردوسی.
هرآن باغی که نخلش سربه در بی
مدامش باغبان خونین جگر بی.
باباطاهر.
آن آتشی که گوئی نخلی به بار باشد
اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد.
منوچهری.
تا به گفتاری پربار یکی نخلی
چون به فعل آئی پرخار مغیلانی.
ناصرخسرو.
گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل
نخل کیانی به نخل زار بماند.
خاقانی.
من آن آب نادیده نخل بلندم
که از جان من در من آتش فتاده.
خاقانی.
منم نخل و دی ماه نخل آمد اینجا
بهار کرم را بهائی نبینم.
خاقانی.
نخل چو بر پایه ٔبالا رسد
دست چنان کش که به خرما رسد.
نظامی.
شاخ و برگ نخل ارچه سبز بود
با فساد بیخ بندی نیست سود.
مولوی.
تخم خرما به یُمن ِ تربیتش نخل باسق گشته. ( گلستان ).
عسل دادت از نحل و مَن از هوا
رطب دادت از نخل و نخل از نَوی ̍.
سعدی.
شربت نوش آفریند از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما.
سعدی.
|| مجازاً، هر درخت. ( فرهنگ نظام ). درخت. ( ناظم الاطباء ) :
زعفران در کشور ما گریه بسیار آورد
نخل صندل دردسر در عهد ما بار آورد.
میرزا رضی دانش ( از فرهنگ نظام ).
پرورم دانش برای میوه نخل بید را
پختگان را خنده می آید ز فکر خام من.
دانش ( از فرهنگ نظام ).
همین در سر نمی باشد هوای فتنه عاشق را
تن منصور چون نخل کدو بر دار می پیچد.
محمدقلی سلیم ( از فرهنگ نظام ).
- نخل اَیْمَن ؛ نخله طور. نخله کلیم :

نخل . [ ن َ ] (ع اِ) درخت خرما. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خرمادرخت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نخیل . (مهذب الاسماء). خرمابن . (مهذب الاسما) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (منتهی الارب ). نخیل لینة. عذق . عقار. باسقه .(یادداشت مؤلف ). درخت خرما. شجره ٔ مبارک است و به آدمی نیک مانند است به طور و راستی قد و امتیاز ذکر و انثی و بوی طلع که به نطفه و شکل طلع که به مشیمه ماند و لیف که به موی آدمی ماند و آنکه ماده که نزدیک بود فحل بیش خواهد و آنکه بر همدیگر عاشق شوند، و این همه صفات انسانی است . (نزهةالقلوب ) :
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو بازدارد گزند.

فردوسی .


هرآن باغی که نخلش سربه در بی
مدامش باغبان خونین جگر بی .

باباطاهر.


آن آتشی که گوئی نخلی به بار باشد
اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد.

منوچهری .


تا به گفتاری پربار یکی نخلی
چون به فعل آئی پرخار مغیلانی .

ناصرخسرو.


گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل
نخل کیانی به نخل زار بماند.

خاقانی .


من آن آب نادیده نخل بلندم
که از جان من در من آتش فتاده .

خاقانی .


منم نخل و دی ماه نخل آمد اینجا
بهار کرم را بهائی نبینم .

خاقانی .


نخل چو بر پایه ٔبالا رسد
دست چنان کش که به خرما رسد.

نظامی .


شاخ و برگ نخل ارچه سبز بود
با فساد بیخ بندی نیست سود.

مولوی .


تخم خرما به یُمن ِ تربیتش نخل باسق گشته . (گلستان ).
عسل دادت از نحل و مَن ّ از هوا
رطب دادت از نخل و نخل از نَوی ̍.

سعدی .


شربت نوش آفریند از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه ٔ خرما.

سعدی .


|| مجازاً، هر درخت . (فرهنگ نظام ). درخت . (ناظم الاطباء) :
زعفران در کشور ما گریه بسیار آورد
نخل صندل دردسر در عهد ما بار آورد.

میرزا رضی دانش (از فرهنگ نظام ).


پرورم دانش برای میوه نخل بید را
پختگان را خنده می آید ز فکر خام من .

دانش (از فرهنگ نظام ).


همین در سر نمی باشد هوای فتنه عاشق را
تن منصور چون نخل کدو بر دار می پیچد.

محمدقلی سلیم (از فرهنگ نظام ).


- نخل اَیْمَن ؛ نخله ٔ طور. نخله ٔ کلیم :
جای حیرت نیست گر کاغذ ید بیضا شود
کلک صائب زین غزل گردیدنخل ایمنی .

صائب (از آنندراج ).


- نخل چمن طور ؛ نخل طور :
مانند اسیران شود ایمن که ز عشقت
در سایه ٔنخل چمن طور نشیند.

ملا شانی تکلّو (از آنندراج ).


رجوع به مدخل ِ نخل طور شود.
- نخل پیوند ؛ نخلی که با نخل دیگر پیوند کرده باشند. (آنندراج ) :
دو دل از عشق چون با هم شود بند
یکی گردد دوئی چون نخل پیوند.

؟


- نخل دار ؛ چوب دار. (آنندراج ) :
سرفرازان جهان در پیش ما سر می نهند
تا چو نخل دار از خود برگ و بار افشانده ایم .

(آنندراج ).


- نخل شمع ؛ تنه ٔ شمع. قامت شمع. قامت چون نخل مستقیم شمع :
رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش
نخل شمعم که بود ریشه ٔ من در سر خویش .

صائب (از آنندراج ).


|| مجازاً، نارجیل . (از معجم متن اللغة). || نوعی از زیور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضرب من الحلی . (اقرب الموارد). نوعی زیور است به صورت نخل . (از معجم متن اللغة). || در تداول ، کنایه از قد و بالا وقامت است . به استعاره نفرین را گویند: الهی نخلت به زمین بیاید؛ یعنی نخل قامتت از پا درآید. || در اصطلاح جنگل شناسی ، درختچه ای است از تیره ٔ خرماکه در نقاط گرمسیر جنوبی ایران به طور وحشی یافته می شود . (جنگل شناسی ص 274). || درخت مانندی که از موم و کاغذ و پارچه و جز آن سازند و دارای ساقه و شاخه و گل و میوه باشد با کمال شباهت به درخت طبیعی . (ناظم الاطباء). رجوع به نخلبند شود. || حجله مانندی است که از چوب می سازند و با انواع شالهای ابریشمین رنگارنگ و پارچه های قیمتی آئینه و چراغ و غیره آرایش میدهند و به گل و سبزه می آرایند و در روز عاشورا آن را به محلی که مراسم روضه خوانی و تعزیه برپاست ، می برند. بزرگی و سنگینی این نخلها گاهی چنان است که چندصد نفر مرد قوی باید تا آن را از زمین بردارند و بر دوش گیرند و حمل کنند. || تابوت بزرگ و بلندی که بر آن خنجر و شمشیر و پارچه های قیمتی و آئینه ها بسته است و روز عاشورا به عنوان تابوت امام حسین حرکت داده می شود، چون شبیه به درخت خرما ساخته میشود، نخل گفته شده .گاهی برای مرده ٔ جوان هم تابوت را شبیه به نخل مذکور می سازند. (فرهنگ نظام ) :
کشته ٔ عشقم و آن نیست که در شهر کسی
نخل تابوت مرا بیند و شیون نکند.

شانی تکلو (از فرهنگ نظام ).


- نخل پیش عماری :
ز رقعه های عزیزان شوم مرقعپوش
چو نخل پیش عماری به کوچه و بازار.

محمدخان قدسی (از آنندراج ).


رجوع به مدخل ِ نخل تابوت شود.
|| (مص ) بیختن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). بیختن آرد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ). غربال کردن و نخاله ٔ چیزی را گرفتن . (از اقرب الموارد). الک کردن . غربال کردن . || خالص کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ویژه کردن . (زوزنی ). خالص کردن دوستی و نصیحت کسی را: نخل الود و النصیحة لفلان ؛ اخلصهما له . (اقرب الموارد). || برگزیدن بهترین چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || برف و باران ریختن ابر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نیک بیختن برف و باران را. (منتهی الارب ). || بیختن از. فروگذاشتن به . درکردن از. (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما.
۲. [قدیمی] تابوت.
۳. [قدیمی] عماری.
۴. [قدیمی] آرایش تابوت مرده.
۵. [قدیمی] گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند.

دانشنامه عمومی

نخل یا مُوخ عنوانی است که به گیاهانی از خانواده های مختلف اطلاق می شود. بیش از همه گیاه خرما به نام نخل معروف است.
خرما
فوفل
موریچ
نارگیل
نخل آسیابی
نخل دوم
نخل روغنی
نخل سالار—نخل پادشاه

گونه نخل خرما در سال ۱۷۵۳ توسط آقای لینه (Linnaeaus) نامگذاری علمی و معرفی شد. موطن اصلی نخل نواحی شبه استوایی با میزان بارندگی کم است که میزان آب جهت آبیاری این گیاه کافی باشد.
گستردگی گونه خرما عمدتا در نیمکره ی شمالی و در کشورهای ایران، پاکستان، عراق، عربستان و سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس همچنین بیشتر کشورهای شمال آفریقا و ایالات متحده آمریکا است و در نیمکره جنوبی نیز به طور پراکنده دیده می شود.
نخلستان های ایران در استان های جنوبی : خوزستان ، بوشهر ، هرمزگان و کرمان پراکنده شده اند که سهم خوزستان و شهرستان های آبادان و خرمشهر بیش از سایر مناطق کشور میباشد .در استان خوزستان خرمای ( برحی ، گنطار و سایر یا سعمران )در استان یوشهر خرمای کبکاب و در استان کرمان خرمای پیارم معروفیت بیشتری دارند.

دانشنامه آزاد فارسی

نَخْل (palm)
نَخْل
گروهی از گیاهان درخت مانند بزرگ، از تیرۀ نخل دارای ساقه ای بلند و منفرد با دسته ای ضخیم از برگ های پنجه ای، با پنج لوبه، یا شانه ای، با برگچه هایی در هر دو سمت محور، در رأس. غالباً گونه های متعددی در نواحی حاره ای و نیمه حاره ای دارند. برخی نظیر نارگیل، خرما، ساگو، و نخل روغنی از نظر اقتصادی حائز اهمیت اند. نخل کوچک فقط در دره های رودخانه ای جیبوتی، سومالی، و یمن رشد می کند. گرچه این گیاه هنوز هم کشت می شود، اکنون نوع وحشی آن در طبیعت بسیار نادر و در حال انقراض است. چرای گاو و گوسفند و قطع آن برای الوارهای ساختمان خطرهای عمده اند. نخل یکی از محدود درختانی است که الوار صاف و بادوام دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّخْلِ: نخل - درخت خرما
معنی طَلْعٌ: شکوفه - شکوفه نخل - اولین مرحله ظهور خرما بر شاخههای نخل است (کلمه طلع در نخل به منزله گرد گل در سایر درختان است )
معنی نَّخْلَةِ: نخل - درخت خرما
معنی طَلْعِهَا: شکوفه اش (طلع:اولین مرحله ظهور خرما بر شاخههای نخل است )
ریشه کلمه:
نخل (۲۰ بار)

درخت خرما. در واحد و جمع استعمال می‏شود مثل . که به قرینه وصف در جمع بکار رفته و مثل . واحد آن نَخْلَة است نحو . جمع آن نخیل می‏باشد . به قولی نخیل اسم جمع است طبرسی ذیل آیه 266 بقره. نَخْل را جمع نَخْلَة گفته و گوید: اصل نخل به معنی بیختن و الک کردن آرد است و به قولی درخت خرما را از آن نخل گویند که خالص شده مانند خالص شدن مغز از قشر بوسیله الک کردن در قاموس و اقرب معنای اولی نخل را تصفیه گفته است ایضا قاموس نخل و نَخیل را جمع نَخْلَة می‏داند، در پایان ناگفته نماند که مذکر و مونث هر دو آمده است مانند . .

گویش اصفهانی

تکیه ای: deraxt-e xormâ
طاری: naxl
طامه ای: naxl
طرقی: naxl
کشه ای: naxl
نطنزی: naxl


جدول کلمات

خرمابن

پیشنهاد کاربران

درخت خرما

وسیله ای که از قطعاتی چوبی که بوسیله ریسمان بهم ثابت شده و با پارچه های زیبا و رنگارنگ تزیین و نماد و سمبل از تابوت امام حسین ( ع ) و همچنین در درخش خراسان جنوبی بروایتی نماد دستان جدا شده حضرت ابوالفضل العباس می باشد ، است . نخل اشکال گوناگونی دارد و در چند نقطه از ایران و فقط برای چند روز ساخته می شود . نخل یزد از بزرگترین این نمونه و نخل درخش خراسان جنوبی از زیباترین نخل های ایران است . هرچند در سایر مناطق نیز همانند سازی شده است اما قدمت تاریخی این دو نمونه به چند قرن میرسد .

مچ ( به فتح میم ) کلمه ی بلوچی به معنای نخل
مک ( بضم گاف ) کلمه ی بلوچی به معنای نخل
مکران ( معنی نخلستان )
منطقه ی بلوچستان جنوبی همان مکران است که به معنای نخلستان می باشد.
دریای مکران ( دریای عمان )



کلمات دیگر: