کلمه جو
صفحه اصلی

شبام

فرهنگ فارسی

نام گیاهی است گیاهی است که بدان رنگ حنا فزونی می یابد .

لغت نامه دهخدا

شبام . [ ش ِ ] (اِخ ) نام اجدادی است که گروهی بدان منسوبند. (از معجم البلدان ).


شبام . [ ] (اِخ ) (به معنی سرما) نام شهری است در مشرق اردن که «رأوبین » و «جاد» در طلب آن بودند. (سفر اعداد: 32:3) (قاموس کتاب مقدس ).


شبام . [ ش َ ] (ع اِ) نام گیاهی است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گیاهی است که بدان رنگ حنا فزونی می یابد. (از متن اللغة).


شبام . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن جشم . جدی است جاهلی و فرزندان وی از بطن همدان از قحطانیه اند. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 405).


شبام . [ ش ِ ] (اِخ ) کوه بزرگی است در صنعاء. درختان و چشمه های بسیاردارد که آب آشامیدنی صنعاء از آن است و یک شبانه روزبا صنعاء فاصله دارد. (از معجم البلدان ). || موضعی است در شام . (منتهی الارب ). || شبام کوکبان ، در مغرب صنعاء است که در میان این دو یک روز راه است . (از معجم البلدان ). || شبام سخیم ، به مشرق صنعاء در سه فرسخی آن است . (از معجم البلدان ) (الجماهر فی معرفةالجواهر ص 270). || شبام حراز، در طرف مغرب صنعاء بسوی جنوب ، در بین این دو محل مسافت دو روز راه است . (از معجم البلدان ). || شبام حضرموت ، یکی از دو شهر حضرموت را گویند و شهر دیگر تریم است . (از معجم البلدان ).


شبام . [ ش ِ ] (ع اِ) چوب خردی است که در دهان بزغاله کنند تا از مادر شیر نخورد. (از اقرب الموارد). چوب پتفوزبند بزغاله . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (آنندراج ). چوب که در دهان بزغاله کنندتا شیر نخورد. (مهذب الاسماء). || رشته ٔ بند برقع. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رشته ای که برقعرا بدان در پشت سر می بندند. (ناظم الاطباء). رشته ای که زنان روی بند با قفای خود بندند. (مهذب الاسماء).


شبام. [ ش َ ] ( ع اِ ) نام گیاهی است. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گیاهی است که بدان رنگ حنا فزونی می یابد. ( از متن اللغة ).

شبام. [ ش ِ ] ( ع اِ ) چوب خردی است که در دهان بزغاله کنند تا از مادر شیر نخورد. ( از اقرب الموارد ). چوب پتفوزبند بزغاله. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( آنندراج ). چوب که در دهان بزغاله کنندتا شیر نخورد. ( مهذب الاسماء ). || رشته بند برقع. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). رشته ای که برقعرا بدان در پشت سر می بندند. ( ناظم الاطباء ). رشته ای که زنان روی بند با قفای خود بندند. ( مهذب الاسماء ).

شبام. [ ش ِ ] ( اِخ ) کوه بزرگی است در صنعاء. درختان و چشمه های بسیاردارد که آب آشامیدنی صنعاء از آن است و یک شبانه روزبا صنعاء فاصله دارد. ( از معجم البلدان ). || موضعی است در شام. ( منتهی الارب ). || شبام کوکبان ، در مغرب صنعاء است که در میان این دو یک روز راه است. ( از معجم البلدان ). || شبام سخیم ، به مشرق صنعاء در سه فرسخی آن است. ( از معجم البلدان ) ( الجماهر فی معرفةالجواهر ص 270 ). || شبام حراز، در طرف مغرب صنعاء بسوی جنوب ، در بین این دو محل مسافت دو روز راه است. ( از معجم البلدان ). || شبام حضرموت ، یکی از دو شهر حضرموت را گویند و شهر دیگر تریم است. ( از معجم البلدان ).

شبام. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام اجدادی است که گروهی بدان منسوبند. ( از معجم البلدان ).

شبام. [ ش ِ ] ( اِخ ) ابن ربیعةبن جشم. جدی است جاهلی و فرزندان وی از بطن همدان از قحطانیه اند. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 405 ).

شبام. [ ] ( اِخ ) ( به معنی سرما ) نام شهری است در مشرق اردن که «رأوبین » و «جاد» در طلب آن بودند. ( سفر اعداد: 32:3 ) ( قاموس کتاب مقدس ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۱۵°۵۵′ شمالی ۴۸°۳۷′ شرقی / ۱۵٫۹۱۷°شمالی ۴۸٫۶۱۷°شرقی / 15.917; 48.617
نام اظهارشده در فهرست میراث جهانی یونسکو
شبام (شیبام هم نوشته شده) شهری تاریخی در استان حضرموت در کشور یمن که به آن «شیکاگوی صحرا» هم می گویند.
شبام ۷۰۰۰ نفر جمعیت دارد و زمانی پایتخت پادشاهی حَضرَموت بود.
نام این شهر افسانه ای با قدمت هزارها سال که ساختمانهایش به قدری بلند است که سر بر ابرها می ساید در کتیبه های مختلف دوران گذشته آمده است.روایت است که مردمان «شبوه» این شهر افسانه ای را بنیادگذاری کرده اند و بعد از مدتی استقرار در آن، شبام را ترک نموده و به حضرموت رفته اند.


کلمات دیگر: