مترادف خجالت : آزرم، انفعال، حیا، خجلت، شرم، شرمزدگی، شرمساری، شرمندگی، حجب، کم رویی
متضاد خجالت : پررویی، گستاخی
برابر پارسی : شرمساری، آزرم، سرافکندگی، شرم، شرمندگی
shame, embarrassment, shyness, bashfulness, self-consciousness
آزرم، انفعال، حیا، خجلت، شرم، شرمزدگی، شرمساری، شرمندگی، حجب، کمرویی ≠ پررویی، گستاخی
شرم، خجلت
از خجالت سرخ شد
she blushed out of shame
این گونه پرسشها خجالت ندارد
such questions should not occasion embarrassment
از خجالت آب شدن
to be greatly embarrassed, to melt with shame
از خجالت کسی درآمدن
to repay someone's good or bad deed, to recompense
سوزنی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
صائب (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
مخلص کاشی (از آنندراج ).
شرمندگی؛ شرمساری: ◻︎ به دستور دانا چنین گفت شاه / که دعوی خجالت بُوَد بیگواه (سعدی۱: ۹۰)، ◻︎ سیم دغل خجالت و بدنامی آورد / خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم (سعدی۲: ۵۲۵).
〈 خجالت کشیدن: (مصدر لازم) شرمنده و شرمسار شدن.
شرمساری، شرمندگی، سرافکندگی، شرم