کلمه جو
صفحه اصلی

چشم بند


مترادف چشم بند : روبنده، پیچه، چشم پوش، چشم پیچ، نقاب، شعبده باز، مشعبد، نظربند

فارسی به انگلیسی

blindfold, blinker, conjuror, juggler, blinkers

conjuror, juggler, blinkers


blindfold, blinker


فارسی به عربی

ستارة

مترادف و متضاد

blind (اسم)
پناه، پرده، چشم بند، در پوش

cole (اسم)
سکه، چشم بند، نوعی کلم، شعبده باز

juggler (اسم)
تردست، چشم بند، شعبده باز، طاس باز

conjuror (اسم)
چشم بند، ساحر، جادو گر، ادم تردست

روبنده


پیچه، چشم‌پوش، چشم‌پیچ، نقاب


شعبده‌باز، مشعبد، نظربند


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - افسونی که بدان چشم مردمان را بندند. ۲ - پارچه یاپار. چرمی که بر چشم گاو خراس و جز آن بندند. ۳ - روبنده که از پارچ. سیاه نازک سازند و زنان بر چهره افکنند پیچه رو بند . ۴ - کفش زنانه . ۵ - ( صفت ) آنکه چشم بندی کند شعبده باز .
تکه پارچه که با آن چشم راببندند، چشم بندی وافسون

فرهنگ معین

( ~. بَ ) (اِمر. ) آن چه که روی چشم بندند تا جایی را نبیند.

لغت نامه دهخدا

چشم بند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) افسونی که بدان چشم مردمان را ببندند، از عالم خواب بند و زبان بند. ( آنندراج ). افسون چشم. ( ناظم الاطباء ). باعتقاد عوام قسمی از جادوست که اثر در دید مردم کند که چیزها را طور دیگر بینند. ( فرهنگ نظام ) :
ای زلف تو هر خمی کمندی
چشمت بکرشمه چشم بندی.
سعدی ( از آنندراج ).
چشم بند است این جواب نامه و راهی دراز
برکش از رخ پرده ، ای در جیب قاصد کوی تو.
میرمحمد علی رایج ( از آنندراج ).
|| چیزی که بر چشم های گاو خراس و غیره بندند. ( آنندراج ). پارچه یا پاره چرمی که بر چشم گاو خراس یا غیر آن بندند. ( فرهنگ نظام ) :
گاو خراس است سپهر بلند
بر سر او از مه و خور چشم بند.
شفائی ( از آنندراج ).
|| چشم آویز و روبنده که از پارچه سیاه نازک سازند. ( ناظم الاطباء ). پیچه. روبند. || کفش زنانه. ( ناظم الاطباء ). || آنکه چشم بندی کند. ساحر. ( آنندراج ). رجوع به چشم بندی شود.

فرهنگ عمید

۱. پارچه یا چیز دیگر که با آن چشم کسی یا حیوانی را ببندند.
۲. [مجاز] کسی که چشم بندی کند و با افسون و شعبده چیزی را دگرگون کند.
۳. [مجاز] نوعی افسون که به وسیلۀ آن مردم چیزها را به صورت دیگر می بینند: ای زلف تو هر خمی کمندی / چشمت به کرشمه چشم بندی (سعدی۲: ۶۲۱ ).

واژه نامه بختیاریکا

تی بند


کلمات دیگر: