کلمه جو
صفحه اصلی

خاقان


برابر پارسی : شاه

فارسی به انگلیسی

[emperor of china or of chinese torkestan]

[emperor of China or of Chinese Torkestan]


فرهنگ اسم ها

اسم: خاقان (پسر) (ترکی)
معنی: لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه

مترادف و متضاد

khan (اسم)
خان، منزلگاه بین راه، کاروانسرای، خاقان

فرهنگ فارسی

خانان، خان، پادشاه، لقب پادشاه چین وترکستان
( اسم ) عنوانی است که بیاد شاهان چین و ترکان داده اند . جمع : خواقین .
تخلص فتحعلیشاه قاجار بوده است .

فرهنگ معین

[ تُر - معر. ] (اِ. ) لقبی برای پادشاهان چین و ترکستان . ج . خواقین .

لغت نامه دهخدا

خاقان .(اِخ ) عبداﷲبن عبداﷲبن عبداﷲبن الاهتم از خطباء بوده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 279 چ 2 حسن مندوبی ).


خاقان . (اِ) لقب پادشاه ترکان و پادشاه چین . (شرفنامه ٔ منیری ). پادشاه بزرگ از لغات ترکی است و در قدیم لقب پادشاهان چین و ترکستان بوده و حالا بر هر پادشاه اطلاق کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پادشاه بزرگ ترک و آن اصلش خان خان است یعنی رئیس رؤسا. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). لقب پادشاه ترکان . (مهذب الاسماء).صاحب فرهنگ شعوری گوید: این لقب را بپادشاهان ترک داده اند چنانکه پادشاهان عجم را «کسری » و پادشاهان چین را «فغفور» و سلاطین روم را «قیصر» و پادشاه مصر قدیم را «فرعون » می گفتند اما مطلقاً بپادشاهان نیز اطلاق میشود. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 374). صاحب نقودالعربیه گوید: خاقان واصلها «قان قان » ای «قان القان » او «قان القانات » ثم قصر و هو خاص بکبراء المغول ایضاً و یقال . «خاقان البحرین » او «الخاقان بن الخاقان » او «الخاقان العادل ». (از نقودالعربیه ص 134). بارتلد گوید: این کلمه ضبط عربی لقب پادشاهان ترک «یعنی کاقان » است ولی فعلاً بر شاهزادگان قدیم ترک اطلاق میشود در یکی از نسخ قدیمی دو شکل «کان » و «کاقان » بیک معنی یافته شده اند. باحتمال بسیار «کان » مخفف «کاقان » است ولی بعدها بین «کان » و «خان » و «کاقان » و «خاقان » امتیاز قائل شدند و خاقان معنای خان خان پیدا کرد که همان شاهنشاه است . (از بارتلد در دائرة المعارف اسلامی ) : ملک کیماک را خاقان خوانند. (حدود العالم ). ملک خرخیز را خرخیز خاقان خوانند. (حدود العالم ). ملک تبت را تبت خاقان خوانند. (حدود العالم ).
چو بشنید فرزند خاقان که شاه
ز جیحون گذر کردخود با سپاه .

فردوسی .


ز لشکر بسی زینهاری شدند
بنزدیک خاقان بیاری شدند.

فردوسی .


بهنگام شاهان با آفرین
پدر مادرش بود خاقان چین .

فردوسی .


کنون باید که برخوانیم به پیش تو بشعر اندر
هر آنچه تو بخاقانان و طرخانان و خان کردی .

مخلدی .


قیصر شرابدارت و چیپال چوبدار
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار.

منوچهری .


چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فرو گردد و خاقان از گاه .

منوچهری .


لیکن چو کرد قصد جفاپیشش
خاقان خطر ندارد و نه قیصر.

ناصرخسرو.


... و همان عادت بازی و شکار و لهو پیش گرفت تا خاقان بزرگ طمع کرد در پادشاهی با سپاهی بخراسان آمد. (مجمل التواریخ و القصص ص 70). و خود از آن موش و خاصیت و فسون ، آن کار ساخته بودباز حدیث حرب بود که با خاقان آغازید تا صلح کرده شد. (مجمل التواریخ و القصص ص 75).
نسبت خاقان بمن کنند گه فخر
ور نگرد دانش آزمای صفاهان .

خاقانی .


سرخاقان اعظم از تفاخر
بدین نسبت یکی گردن بیفزود.

خاقانی .


این هرمز از دختر قاقم خاقان آمده بود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 98).
دخت خاقان بنام یغما ناز
فتنه ٔ لعبتان چین و طراز.

نظامی .


ستاده قیصر و خاقان و فغفور
یک آماج از بساط پیشگه دور.

نظامی .


بسکه از مکسب شه و خاقان شده .

مولوی .


|| ابن خاقان . دزی آورده : نویسنده ٔ کتاب «قلائد» و «مطمح » گوید این لقب حکایت از رذالت و پستی می کرده است اما وی ننوشته که معنی واقع کلمه چیست . ابتدا آنچه بنظر من [ صاحب فرهنگ دزی ] رسید این که این لقب را به «لاطی » میداده اند لکن گوئژ بعداً بمن گفت ابن خاقان بجوانان ترکی اطلاق میشده است که در دربارهای بغداد تربیت میشدند و برای اطفاء غرائز پست خلفاء و بزرگان بغداد بکار میرفتند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346).

خاقان . (اِخ ) ابن المؤمل بن خاقان . یکی از خطباء بوده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 279).


خاقان . (اِخ ) ابن صبیح . یکی از راویان است و در عقدالفریداز او داستانی منقول است . (عقدالفرید ج 7 ص 196).


خاقان. ( اِ ) لقب پادشاه ترکان و پادشاه چین. ( شرفنامه منیری ). پادشاه بزرگ از لغات ترکی است و در قدیم لقب پادشاهان چین و ترکستان بوده و حالا بر هر پادشاه اطلاق کنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پادشاه بزرگ ترک و آن اصلش خان خان است یعنی رئیس رؤسا. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). لقب پادشاه ترکان. ( مهذب الاسماء ).صاحب فرهنگ شعوری گوید: این لقب را بپادشاهان ترک داده اند چنانکه پادشاهان عجم را «کسری » و پادشاهان چین را «فغفور» و سلاطین روم را «قیصر» و پادشاه مصر قدیم را «فرعون » می گفتند اما مطلقاً بپادشاهان نیز اطلاق میشود. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 374 ). صاحب نقودالعربیه گوید: خاقان واصلها «قان قان » ای «قان القان » او «قان القانات » ثم قصر و هو خاص بکبراء المغول ایضاً و یقال. «خاقان البحرین » او «الخاقان بن الخاقان » او «الخاقان العادل ». ( از نقودالعربیه ص 134 ). بارتلد گوید: این کلمه ضبط عربی لقب پادشاهان ترک «یعنی کاقان » است ولی فعلاً بر شاهزادگان قدیم ترک اطلاق میشود در یکی از نسخ قدیمی دو شکل «کان » و «کاقان » بیک معنی یافته شده اند. باحتمال بسیار «کان » مخفف «کاقان » است ولی بعدها بین «کان » و «خان » و «کاقان » و «خاقان » امتیاز قائل شدند و خاقان معنای خان خان پیدا کرد که همان شاهنشاه است. ( از بارتلد در دائرة المعارف اسلامی ) : ملک کیماک را خاقان خوانند. ( حدود العالم ). ملک خرخیز را خرخیز خاقان خوانند. ( حدود العالم ). ملک تبت را تبت خاقان خوانند. ( حدود العالم ).
چو بشنید فرزند خاقان که شاه
ز جیحون گذر کردخود با سپاه.
فردوسی.
ز لشکر بسی زینهاری شدند
بنزدیک خاقان بیاری شدند.
فردوسی.
بهنگام شاهان با آفرین
پدر مادرش بود خاقان چین.
فردوسی.
کنون باید که برخوانیم به پیش تو بشعر اندر
هر آنچه تو بخاقانان و طرخانان و خان کردی.
مخلدی.
قیصر شرابدارت و چیپال چوبدار
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار.
منوچهری.
چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فرو گردد و خاقان از گاه.
منوچهری.
لیکن چو کرد قصد جفاپیشش
خاقان خطر ندارد و نه قیصر.
ناصرخسرو.
... و همان عادت بازی و شکار و لهو پیش گرفت تا خاقان بزرگ طمع کرد در پادشاهی با سپاهی بخراسان آمد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 70 ). و خود از آن موش و خاصیت و فسون ، آن کار ساخته بودباز حدیث حرب بود که با خاقان آغازید تا صلح کرده شد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 75 ).

خاقان . (اِخ ) تخلص فتحعلیشاه قاجار بوده است و بیت زیر از جمله اشعاری است که او برای باغ دلگشا ساخته و در آنجا خود را به این نام تخلص کرده است :
دلگشایی یار زندان بلاست
هر کجا یار است آنجا دلگشاست .

(قاموس الاعلام ترکی ج 3).


در مجمعالفصحاء ج 1 ص 23 این نام بصورت صاحبقران قاجار قوینلو ضبط شده است و در آن جا پس از شرح مفصلی از زندگانی وی نمونه هائی از اشعار او آمده است . براون آرد: هدایت تجدید حیات ادبی و بهبودی و سلامت ذوق شعری را از تشویق فتحعلیشاه دانسته است و نویسد خود او هم بتخلص «خاقان » اشعار میسرود و عده ٔ کثیری از شعراء را در دربار گرد آورد. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف پرفسور ادوارد براون ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 192). رجوع به فتحعلی شاه شود.

فرهنگ عمید

۱. لقب پادشاهان چین و ترکستان
۲. پادشاه، شاهنشاه.
۳. در دورۀ قاجار، لقب بعضی از درباریان و نزدیکان شاه، مقرب الخاقان.

دانشنامه عمومی

خاقان (خط اورخون: 𐰴𐰍𐰣, kaɣan; مغولی: хаан, Khaan) به معنی خان بزرگ یا خان خانان عنوانی معادل واژه امپراتور به زبان های مغولی و زبان های ترکی تبار است و عموما به کسی گفته می شد که بر سرزمینی وسیع متشکل از چندین خانات حکومت می کرد و به حکومت او خاقانات می گفتند معادل مونث این واژه خاتون محسوب می شود.
خان (لقب)
این عنوان پس از عنوان شاهنشاه لقب اصلی فرمانروایان صفوی و قاجار محسوب می شد در دوران حکومت ناصرالدین شاه این لقب به حسینقلی خان بختیاری اولین ایل خان بختیار داده شد.

پیشنهاد کاربران

پادشاه پادشاهان ؛شاهی که بر چندین شاه تسلط دارد

پادشاه

امپراطور بزرگ ترک


زبانشناسان لغت خاقان *qaγan را تورکی میدانند ولی آن گویش دیگر لغت حاکم→هاکمautocrator ( ها=خود کم/کام=خواسته - آرزو ) در پارسی میانه است که در لغتنامه سغدی به شکل خودکم xutkame ثبت شده و همتای لغت اوستایی hva - data هادات ( ها=خود دات/داد=قانون ) به همین معنا است. بدینسان روشن میشود که عرب از ریشه فرضی حکم واژگان جعلی محکوم و محکمه و محاکمه را به دست آورده است.
*پیرس:
Early Contacts of Turks and Problems of Proto - Turkic Reconstruction by Anna Vladimirovna Dybo
واژه هان یا هین گویش دیگر سان san - * به معنای دارا - مالک ( بودن ) lord از ریشه هندواروپایی senh2 - به معنای gain یافتن تسخیر کسب است که امروزه آنرا خان xān* میخوانند. از تکرار هان واژه هانهان* ( مانند شاه شاهان=شاهنشاه ) و سپس هاهان و خاقان* به دست آمده که لقب پادشاهان ترکستان بوده است.
هات از ریشه هان در واژگان هاتیک *hātika - و هاتون *hātuna - ( ئون=پسوند زنیت در اوستایی ) به معنای خانم lady به کار رفته که هاتون را امروزه خاتون xatun* میخوانند. بدل شدن هاتون به خاتون مانند بدل شدن هورشید به خورشید است. واژه هین در کردستان و لرستان و واژه آن در پارسی به معنای مال - ملک ( از آن شما =هین شما - از آن او=هین او ) گویش دیگر هان هستند.
*پیرس: Indo - Scythian Studies: Being Khotanese Texts by H. W. Bailey




در اثر اوستا برو کتاب بخون مطالعه کن شاهنامه رو افراسیاب یا الپ ار تونقای تورک قدرتمند ترین شاه توران زمان همه اوستا هارو شکست داد و توانست ترکان رو به ایران بیاره.

هین ما موقع ریدن میگم

خان کلمه ترکیه جاهل قاان و خاقان هم همینطور

خوبه نوشته استادی در مورد سکا ها که تورکای قزاقستانن
که افراسیاب خودشو سرورشون معرفی میکرد

خاتون کلمه تورکی هست همراه خانوم
خانیم یعنی سرور من
خاتون قادین و کادین یعنی زن بزرگوار

جاعل بمیر

وازه کردوستان رو سلطان سنجر بر این منطقه گذاشته ؛ )


کلمات دیگر: