کلمه جو
صفحه اصلی

نکره


مترادف نکره : ناشناس، نتراشیده، نخراشیده، بی ادب، رکیک

برابر پارسی : زشت، بدریخت، الدنگ، خشن، ناشناس

فارسی به انگلیسی

thick-set and clumsy, lumpish, indefinite, indeterminate noun, masculine, thick - set and clumsy. lumpish

masculine


indeterminate noun


thick - set and clumsy. lumpish


فارسی به عربی

غیر محدد , نظریة

مترادف و متضاد

bearish (صفت)
بی تربیت، مثل خرس، نکره، خشن، خرس وار

indefinite (صفت)
نکره، نا معین، سیال، بی حد، معلق، بی اندازه، بیکران، غیر صریح، غیر قطعی، غیر قابل اندازه گیری

ناشناس


نتراشیده، نخراشیده


بی‌ادب، رکیک


۱. ناشناس
۲. نتراشیده، نخراشیده
۳. بیادب، رکیک


فرهنگ فارسی

ناشناسایی، نقیض معرفه، نکرات جمع، دلالت برشخص
۱ - ( صفت ) ناشناس . ۲ - (اسم ) اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست: کتابی را خریدم اسبی را فروختم.توضیح نشانه نکره در فارسی [ی] است که باخر اسم جنس ملحق کنند: کتابیاسبی.یا نکره مخصصه. نکره ایست که با داشتن نشانه ای از نکرت و ابهام بیرون آمده و علامت آن در فارسی [ی] است که بعد از آن [ که ] موصول آید : روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قران بپارسی مران کسی را که او تازی نداند . نکره موصوفه . نکره مخصصه . ۳ - ( صفت ) انسان یا حیوان درشت هیکل و بی قواره : او ورزای سکینه را خوب میشناخت ...از آن گاوهای نکره بحرینی بود. ۴ - درشت و خشن : [ صدای نکره ] .
ناشناسائی . انکار کسی چیزی را . خلاف معرفه . یا پوستکی سبز که از شکم با بچه بیرون آید .

فرهنگ معین

(نَ کِ رِ یا رَ ) [ ع . نکرة ] ۱ - (ص . ) ناشناس ، غیرمعروف . ۲ - (عا. ) انسان یا حیوانی که هیکل درشت و بدقواره دارد. ۳ - (اِ. )اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست . نشانة نکره در فارسی «ی » است که به آخر اسم می پیوندد.

لغت نامه دهخدا

نکرة. [ن َ ک َ رَ ] (ع اِمص ) ناشناسائی . (منتهی الارب ). اسم است انکار را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


نکرة. [ ن َ ک ِ رَ ] (ع اِمص ) ناشناسائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انکار کسی چیزی را. (از متن اللغة). ناشناختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (زوزنی ). خلاف معرفة. (منتهی الارب ). رجوع به نکره شود.
- اسم نکرة ؛ آنکه در وی خصوصیتی نباشد مثل رجل و نحو آن . (منتهی الارب ). رجوع به نکره شود.
|| (اِ) پوستکی سبز که از شکم با بچه بیرون آید. || ریش و آبله پر از خون و ریم . (منتهی الارب ). آنچه از خون و چرک که ازخراج بیرون آید. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). در بیماری زحیر چرک و خونی که از شکم دفع شود. (ناظم الاطباء).


نکره. [ ن َ ک َ رَ / رِ ] ( از ع ، ص ) ناشناس. غیرمعروف. ( ناظم الاطباء ). ناشناس. مجهول. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول ، درشت خشن. ( یادداشت مؤلف ). نتراشیده و نخراشیده. کت وکلفت و هیولا و زمخت ، اعم از انسان یا حیوان یا صدا: هیکل نکره. غول نکره. صدای نکره. || ( اصطلاح دستور زبان ) اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست. نشان نکره در فارسی «ی » است که به آخر اسم جنس ملحق کنند: کتابی خریدم. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نَکِرة شود.
- نکره مخصصه ( موصوفه ) ؛ نکره ای است که با داشتن نشانه ای از نکرت و ابهام بیرون آمده است. و علامت آن در فارسی «ی » است که بعد از آن «که » موصول آرند: روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کسی را که او تازی نداند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه، مجاز] بدقواره.
۲. (ادبی ) ویژگی اسمی که برای مخاطب نامعلوم و مجهول باشد.
۳. (اسم ) [قدیمی] ناشناخته.

دانشنامه عمومی

دودکش سماور ذغالی که جهت روشن نمودن (شعله ور کردن ) ذغال به کار می رود


بلند .رسا . رسانا .نوعی اصطلاح صدایی


فرهنگ فارسی ساره

ناشناس، خشن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نکره به معنای اسم جنس دلالت کننده بر فرد غیر معین می باشد.
نکره، که از ادوات مطلق می باشد اسم جنسی است که تنوین نکره به خود می گیرد و بر فردی غیر معین از جنس خود، دلالت می کند، مانند:«اسد» که بر یک فرد غیر معین از همه افراد اسد دلالت می کند و می تواند هر فردی باشد.
حقیقت و ماهیت اسم نکره
درباره حقیقت و ماهیت اسم نکره دیدگاه های گوناگونی وجود دارد:۱. اسم نکره بر یک فرد نامعین از جنس خود دلالت می کند، مثلا «رجل» (با تنوین) بر فردی از افراد رجل دلالت می کند. در این جا برخی معتقدند این فرد در واقع معین است اما در ظاهر و برای ما مجهول است و بعضی دیگر معتقدند این فرد هم در واقع و هم در ظاهر نامعین است؛۲. اسم نکره بر فرد مردد دلالت می نماید؛ برای مثال، «جئنی برجل»، به معنای «جئنی بهذا الرجل او ذاک» است؛۳. اسم نکره بر معنای کلی دلالت می کند، اما به سبب تنوین، بر فرد خاص منطبق می گردد؛ یعنی کلیت از معنای اسم جنس و جزئیت از تنوین از باب تعدد دال و مدلول فهمیده می شود. بسیاری از متأخران این نظر را پذیرفته اند.

گویش مازنی

۱خشن ۲زشت – ناموزون


/nakare/ خشن - زشت – ناموزون

واژه نامه بختیاریکا

( نکرِه ) ( عر ) ؛ بد جور؛ بد هیبت

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن این هاست:
نیناس ninãs ( کردی: نِناسراوی )
بیفرا bifrã ( اوستایی: بیفرَ )
آجنات ãjnãt ( سنسکریت: آجناتَ )
اَویدیت avidit ( سنسکریت: اَویدیتَ )

نکره به معنی ناطق بلند است مثال میگین صدات چقد نکره ی

خیلی این واژه با واژه صدا همراه میشه : صدای نکره
توی لغت نامه زده کسی که هیکلی بدقواره داره
ولی وقتی نیکی صدای نکره یعنی گوش خراش و کلفت و آزار دهنده
تلفظ /نَ کَ رِه/


کلمات دیگر: