کلمه جو
صفحه اصلی

تواتر


مترادف تواتر : ترادف، ترتب، تسلسل، توالی، فرکانس، بسامد

برابر پارسی : بسامد، پشت سرهم، پی در پی، پیاپی

فارسی به انگلیسی

hearsay, tradition related by successive witnesses


مترادف و متضاد

ترادف، ترتب، تسلسل، توالی


فرکانس، بسامد


۱. ترادف، ترتب، تسلسل، توالی
۲. فرکانس، بسامد


فرهنگ فارسی

پی درپی شدن، پشت سرهم آمدن، پیاپی رسیدن، پیاپی
۱ -( مصدر ) پی در پی شدن پیاپی شدن . ۲ - پیاپی رسیدن دما دم رسیدن . ۳ - ( اسم ) توالی . جمع تواترات .

فرهنگ معین

(تَ تُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پی درپی شدن . ۲ - پیاپی رسیدن .

لغت نامه دهخدا

تواتر. [ ت َ ت ُ ] ( ع مص ) پیاپی شدن. ( زوزنی ) ( دهار ). پیاپی آمدن یا پس یکدیگر آمدن به مهلت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پی درپی شدن ، مأخوذ از وتر بالکسر بمعنی تنهاتنها و یک یک بهم آمدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پی درپی بودن. پیاپی بودن. تتابع. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
رادی که من از تواتر بِرّش
در نور عطا و ظل احسانم.
مسعودسعد.
و تواتر دخلها و احیاء اموات... به عدل متعلق است. ( کلیله و دمنه ). و عزایم پادشاهانه را به امداد فتح مبین و تواتر نصر عزیز مؤید گردانیده. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 9 ).
ز چرخت باد عمری در تزاید
ز بختت باد عزّی در تواتر .
انوری.
فخرالدوله از طبرستان بر تواتر امداد حمول و انواع کرامات تازه میداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 94 ). به سبب تواتر امطار و تزاحم اقطار از مهمات و اوطار و طلب زاد و علوفه بازماندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 266 ). و سلطان بر تواتر به تاختن او لشکر می فرستاد. ( جهانگشای جوینی ). || ( اصطلاح اصول ) خبر جماعتی که بنفسه موجب علم بصدق آن خبر شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). خبری که جماعتی دهند و چنان باشد که نتوان گفت آن جماعت بر جعل این خبر مواضعه کرده اند. ( از تعریفات جرجانی ). خبری که چندین نفر از پی یکدیگر به یک طریق بیان کنند.( ناظم الاطباء ). و تواتر به حقیقت خود یقین افکند، چنانکه مر شنونده را حاجت نیاید که اندر گویندگان تأمل کند. ( دانشنامه علائی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
تا چو سی کودک تواتر این خبر
متفق گویند یابد مستقر.
مولوی.
و در آن شبهتی چنانک ما را به تواتر وجود پیغمبران و پادشاهان و مردمان مشهور که در قرنها پیش بوده اند. ( رشیدی ).

فرهنگ عمید

پی در پی شدن، پشت سرهم آمدن، پیاپی رسیدن، پیاپی بودن.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:متواترات

فرهنگ فارسی ساره

بسامد


دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تَواتُر، اصطلاحی است در علم حدیث و علم اصول فقه، به این معنا که روایتی از طُرُق و افراد مختلف، بسیار گزارش شود به گونه ای که به صحت خبر اطمینان حاصل شود. به خبرِی که چنین ویژگی ای داشته باشد، مُتَواتِر گویند.
از وجوه مختلف خبر متواتر در دانش های حدیث، فقه، رجال و منطق بحث می کنند. اگر روایتی متواتر باشد، پذیرفته است و استناد به آن صحیح است و ضعف سند اعتبارش را از میان نمی برد.

پیشنهاد کاربران

فرکانس

دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی گردیدن. پشت سرهم واقع شدن :
چون آه. . . دُمادُم افتد
سوز دل من در انجم افتد.
کمال اسماعیل.


کلمات دیگر: