کلمه جو
صفحه اصلی

تختخواب


مترادف تختخواب : بستر، تخت، رختخواب

فارسی به انگلیسی

bed


bedstead, bedstand, bed, bed (stead), [child] cot

bed (stead), [child] cot


فارسی به عربی

غش , هیکل السریر

مترادف و متضاد

bedstead (اسم)
تختخواب، چهارچوب تختخواب

hay (اسم)
تختخواب، علف خشک، یونجه خشک، گیاه خشک کرده، حشک کردن

بستر، تخت، رختخواب


فرهنگ فارسی

تخت خواب، تخت چوبی یافلزی که روی آن میخوابند

فرهنگ معین

( ~ِ خا ) (اِمر. ) تخت چوبی یا فلزی که روی آن می خوابند. ،~ تاشو تخت خوابی که بتوان سطح و پایة آن را روی یکدیگر جمع کرد و از آن به عنوان مبل استفاده کرد.

فرهنگ عمید

تخت چوبی یا فلزی که روی آن می خوابند.

دانشنامه عمومی


نقل قول ها

تختخواب اثاثی است که برای خوابیدن و آسودن استفاده می شود.
• «چو سیلاب خواب آمد و مرد برد // چه بر تخت سلطان، چه بر دشت کرد»

پیشنهاد کاربران

bed ( بخونید بِد ) به معنی تخت خواب


کلمات دیگر: