مترادف جمله : تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره، عبارت، زمره، عداد
برابر پارسی : گفتار، فراز، گزاره، رسته
the whole, all
[gram.] sentence, [math.] term
جمله , حکم , فتوي , راي , قضاوت , گفته , راي دادن , محکوم کردن
تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره
عبارت
زمره، عداد
۱. تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره
۲. عبارت
۳. زمره، عداد
جملة. [ ج ُ ل َ ] (ع اِ) همگی چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همه . ج ، جُمَل . (منتهی الارب ). || تماماً. سراسر. (فرهنگ فارسی معین ): جمله ٔ کتاب را خواندم . || کلام تام . (منتهی الارب ). کوچکترین واحد کلام که مفید معنی باشد و آن مرکب است از مسندالیه ، مسند، رابطه یا فعل . || واحد ساختمانی یک قطعه در موسیقی که دارای معنی کامل باشد و در آخر آن سکوت طویل قرار میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ).
۱. (ادبی) در دستور زبان، کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد.
۲. (صفت) همه؛ همگی.
۳. (ضمیر) همه؛ همگی.
۴. (قید) تماماً.
۵. (اسم) خلاصه.
〈 جملهٴ شرطیه: (ادبی) در نحو، جملهای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد.
〈 جملهٴ معترضه: جملهای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود.
(پهلوی) سَهمان.
رسته، فراز، گزاره