کلمه جو
صفحه اصلی

خرافه


مترادف خرافه : افسانه ، غیر واقعی، موهوم

متضاد خرافه : واقعیت، واقعی

فارسی به انگلیسی

old wives' tale, superstition


عربی به فارسی

افسانه , داستان , دروغ , حکايت اخلا قي , حکايت گفتن , موهوم پرستي , خرافات , موهوم , موهومات


مترادف و متضاد

افسانه ≠ واقعیت


۱. افسانه ≠ واقعیت
۲. غیر واقعی، موهوم ≠ واقعی


فرهنگ فارسی

حدیث، باطل، سخن بیهوده، یاوه، خرافات جمع
خرافت . خرا ( کلمه در حین ویرایش پاک گردید ) خراخر .
نام مردی پری زده از قبیله عذره بوده است و او آنچه از پریان می دید نقل می کرد و مردم او ار بدروغ می پنداشتند و باور نداشتندی و گفتندی هذا حدیث خرافه و هی حدیث مستملح کذب .

لغت نامه دهخدا

خرافة. [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام مردی پری زده از قبیله ٔ عذره بوده است و او آنچه از پریان می دید، نقل می کرد و مردم او را بدورغ می پنداشتند و باورنداشتندی و گفتندی : هذا حدیث خرافة و هی حدیث مستملح کذب . (منتهی الارب ). در اصابه راجع به او آمده است :او مردیست که در بی پایگی احادیث به او مثل زده میشود و احادیث بی پایه را می گویند: «حدیث خرافة». نام اودر بین صحابیان نیامده است و فقط نقل کرده اند که عایشه شرح حال او را بنقل از پیغمبر چنین آورده است که پیغمبر روزی گفت : او مردی صالح بود و شبی از نزد من خارج شد و سه جن بر او حمله بردند و او را به اسارت گرفتند؛ یکی قصد قتل او کرد و دیگری می خواست او را دربند کند و سومی گفت : صحیح آن است که او را آزاد کنیم . تا آنکه مردی از جنیان بر آنها گذشت و قصة بطولها. بعضی دیگر داستان خرافة بصورت دیگری آورده اند مبنی بر آنکه روزی پیغمبر نزد اهل بیت و زنان خود حدیثی گفت . یکی از آنها گفت : این حدیث «خرافة» است ، پیغمبر فرمود: شما «خرافة» را نمی شناسید، خرافه مردی از عذره بود و مدتها در اسارت جنیان بسر برد و از آنها داستانها نقل کرده است . (از اصابة ج 1 قسم 1 ص 107).


خرافة. [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه چیده شود از میوه . (منتهی الارب ). (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || سخن خوش که از آن خنده آید. (یادداشت بخط مؤلف ). || افسانه . (مهذب الاسماء). حدیث دروغ .(یادداشت بخط مؤلف ). کلام باطل و افسانه که اصل ندارد. ج ، خرافات . رجوع به «خرافه » در ماده ٔ زیر شود.


فرهنگ عمید

هریک از خرافات.

دانشنامه عمومی

خرافات (جمع واژه عربی خرافه) به معنی اعتقاد غیرمنطقی و ثابت نشده به تأثیر امور ماورای طبیعت در امور طبیعی و به عبارت دیگر، هر نوع پندار عجیب برای مردم عوام است. معمولاً خرافات ریشه در گرایش های درونی یا باطنی در زندگی بشر داشته اند و به مرور تبدیل به خرافه شده اند. آنچه مورد اتفاق فیلسوفان است این است که هیچ تعریف مشخص و همه پسندی دربارهٔ خرافه وجود ندارد و تعریفی که از خرافه به معنای امر موهوم در ذهن مردم است بسیار نا مشخص و گنگ به نظر می رسد.
زنبور: اگر زنبور در خانه ای وارد شد، به این معنی است که به زودی مهمان برای آن خانه می آید.
پرنده: وارد شدن پرنده در خانه ای، نشانهٔ مرگ است.
سیزده: در بیشتر هتل ها اتاقی به شماره ۱۳ وجود ندارد یا در آسمان خراش ها آسانسور از طبقه دوازده به چهارده می رود.
نمک:در برخی جوامع غربی، برای در امان ماندن از خطر شیاطین مردم بر روی شانهٔ چپ خود مقداری نمک میپاشند، در جوامع اسلامی نیز برخی بر این باورند پاشیدن مقداری نمک در اطراف خانه اجنّه رادور می کند.
شکستن آینه: بنا بر برخی باورهای سنتی اگر کسی شیئی را که تصویرش در آن است مخدوش کند، هفت سال بدبیاری می آورد.
خالکوبی دریانوردان:بعضی از دریانوردان اعتقاد دارند که خال کوبی کردن بدن، آن هارا در برابر خطرهای دریا حفظ می کند
وزغ های دزدان انگلیسی:در گذشته، دزدهای انگلیس گمان می کردند که اگر هنگام دزدی قلب وزغ را در جیب خود بگذارند هیچ گاه دستگیر نمی شوند.
سوت زدن در روسیه:روس ها معتقدند که اگر کسی در یک محیط سر بسته سوت بزند، همه پولش را از دست می دهد؛ بنابراین شما در روسیه هرگز کسی را نمی بینید که در فضای سر بسته سوت بزند!
خوش شانسی با نعل اسب:اکثر جوامع غربی و برخی جوامع شرقی بر این باورند که نعل اسب باعث خوش شانسی می شود، برخی مغازه داران(حتی در ایران)درِ ورودی مغازه خود نعل اسب زده اند تا موجب افزایش مشتری شود.
رد شدن از زیر نردبان:از رایج ترین خرافات جهانی،این است که اگر از زیر نردبان رد شوید بدشانسی خواهد آورید.
زدن به تخته:فرد پس از آنکه یک موضوع مورد علاقه اش به وقوع پیوست یا سخن مثبتی در رابطه به خود بر زبان آورد یا در رابطه با مرگ شخص دیگری چیزی گفت، برای دوری از بدیمنی قضا و قدر، با دست به یک تکه چوب می زند یا آن را لمس می کند.
واژه شناسی
واژه خرافه از عربی گرفته شده است؛ در روایتی از محمد، پیامبر مسلمانان، نقل شده است که خرافه مردی از قبایل یمن بود و مدتی توسط اجنه ربوده شد و پس از مدتی به قبیله اش بازگشت و هنگامی که رویدادهای عجیب از زندگی جنیان را بیان می کرد، در میان اعراب به شهرت رسید.در عربی، به هر سخن عجیب که از عالمی غیر از عالم بشری و علم و تجربه انسانی آگاهی می داد، حدیث خرافه می گویند.
بعضی از باورهای خرافی، مخصوص یک فرهنگ خاص اند. مثلاً بعضی از مردم سواحل جنوبی ایران معتقدند که موجودی به نام ام الصبیان به سراغ بچه ها می رود و آن ها را آزار می دهد. این مردم برای دور کردن ام الصبیان چوب عود را به شکل t درمی آورند و به گردن بچه ها می اندازند. بعضی از باورهای خرافی، شخصی و مخصوص یک فرد خاص اند، مثلاً کسی که همیشه در امتحان هایش از یک خودکار خاص استفاده می کند و معتقد است که آن خودکار برایش شانس می آورد.

دانشنامه آزاد فارسی

خُرافه
باوری همگانی معمولاً مرتبط با بداقبالی و غالباً با عواقبِ سوء کارهای به ظاهر پیش پا افتاده. خرافات در جوامعی شکل می گیرند که در آن ها اعتقاد به روح ریشه دار و مبتنی بر اجرای مناسک و تشریفات باشد و همچنین در جوامعی که برخی از اعداد بدیمن انگاشته شوند، نظیر عدد سیزده و ارتباط آن با عیسی مسیح و دوازده حواری او، ازجمله یهودای اسخریوطی در شام آخر. اصطلاح خرافه همچنین غالباً به عقاید و کارهایی اطلاق می شود که فرد آن ها را نمی پذیرد؛ اما در واقع زمانی باید آن را به کار برد که چنین اعتقادات و کارهایی با آنچه جامعه عقلانی قلمداد می کند مباینت داشته باشند.

پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
نیرال nirãl ( سنسکریت: نیرالَمبَنَ nirãlambana )
نیسپَر nispar ( سنسکریت: نیسپَرَپَنچَ nisparapanĉa )

بی پایه



واژه ایرانی خرافه ( خوراف ه ) به ماناک خیال پردازی همخانواده با لغت ارمنستانی خورف խոհերով khoherov به ماناک اندیشه، گمان و وَهم thoughts ساخته شده از ریشه خور խորհ xorh به چَمارِ وهم، خیال و فکر که لغت شناسان این ریشه را ایرانی میدانند. بدینسان روشن میشود جمع بستن خرافه به شکل خرافات غَلَت است.

زیبنده ترین جایگزین واژه خرافات واژه اوستایی میتخت میباشد ک یونانیان واژه میتولوژی را از ان گرفته اند.

بیهوده انگاری، بیهوده گویی، بیهوده پسندی

[ هَذیان فکر ]


کلمات دیگر: