کلمه جو
صفحه اصلی

معشوق


مترادف معشوق : جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دل ربا، دوست، دوستگان، شاهد، محبوب، محبوبه، نگار، یار، فاسق، رفیقه ، رفیق

متضاد معشوق : عاشق، معشوقه

برابر پارسی : دلبر، دلستان، دلدار، نگار، دل بر، دل دار، دل ربا

فارسی به انگلیسی

beloved, love, lover, paramour, sweetheart, valentine, flame, boyfriend, fancy man, luv, man who is loved by a woman

man who is loved by a woman


flame, beloved, boyfriend, fancy man, love, lover, paramour, sweetheart, valentine


مترادف و متضاد

honey (اسم)
شهد، معشوق، عزیز، عسل، انگبین

lover (اسم)
عاشق، معشوق، معشوقه، فاسق، دوستدار

beloved (صفت)
محبوب، معشوق، مورد علاقه

loved (صفت)
دلپذیر، محبوب، معشوق

اسم ≠ عاشق


جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دل‌ربا، دوست، دوستگان، شاهد، محبوب، محبوبه، نگار، یار


فاسق، رفیقه


۱. جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دوست، دوستگان، شاهد، محبوب، محبوبه، نگار، یار
۲. فاسق، رفیقه ≠ عاشق
۳. رفیق ≠ معشوقه


فرهنگ فارسی

دوست داشته شده، دلبر
( اسم ) دوست داشته شده محبوب دلبر ( در فارسی بر مردو زن هردو اطلاق شود ) . یا معشوق تنگدل . ( سنگدل ) دنیا عالم .
کوشکی است به سر من رای کاخ با شکوهی است در جانب غربی سامرا اکنون مسکن برزگران شده .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) محبوب ، مورد عشق و علاقه قرار گرفته ، دوست داشته .

لغت نامه دهخدا

معشوق. [ م َ ] ( ع ص ) دوست داشته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). کسی و یا چیزی که آن را دوست می دارند و آنکه از کسی دلربایی کند و دلبر. ( ناظم الاطباء ).که بدو شیفته شده باشند. دلبر. دلدار. جانان. جانانه. محبوب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
دلی کو پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوق درمان بود.
ابوشکور.
آهو مر جفت رابغالد بر خوید
عاشق معشوق را به باغ بغالید.
عماره ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زرد بود چون رخ مهجوران آبی.
فرخی ( یادداشت ایضاً ).
چو برگشت از من آن معشوق ممشوق
نهادم صابری را سنگ بر دل.
منوچهری.
کوکبی آری ولیکن آسمان تست موم
عاشقی آری ولیکن هست معشوقت لگن.
منوچهری.
ایا نیاز به من یاز و مر مرا مگداز
که ناز کردن معشوق دلگداز بود.
لبیبی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
نباشد یار چون یار نخستین
نه هر معشوق چون معشوق پیشین.
( ویس و رامین ).
و یوسف چه دانست که دل و جگر و معشوقش بر وی مشرفند به هر وقتی و... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250 ).
معشوق جهانی و ندانی
یک عاشق باسزای درخور.
ناصرخسرو.
بشکفت لاله چون رخ معشوقان
نرگس بسان دیده شیدا شد.
ناصرخسرو.
اگر در وصال باشی و معشوق بدخوی بود از رنج ناز و خوی بد او راحت وصال ندانی. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 56 ). از آن ده غلام یکی را نوشتکین نام بود سلطان مسعود او را بغایت دوست داشتی و هیچ کس ندانست که معشوق مسعود کیست. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 59 ). اما اگر مهمان روی معشوق را با خود مبر و اگر بری پیش بیگانگان بدو مشغول مباش. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 60 ). کفشگر...بینی زن حجام ببرید و بر دست او نهاد که به نزدیک معشوق تحفه فرست. ( کلیله و دمنه ).
ابر بر باغ عاشق است ولی
هست معشوق او قرین جفا
این بگرید چو دیده وامق
و آن بخندد چو چهره عذرا
گر وفا داشتی نخندیدی
هیچ معشوق را نبوده وفا.
ادیب صابر.
چون به محلت معشوق رسید عشق او را بجنبانید حرکت بدل شد. ( چهارمقاله ص 123 ).
معشوق من است صبح اگر نی
چون خنده بی دهان زند صبح.
خاقانی.

معشوق . [ م َ ] (اِخ ) کوشکی است به سرمن رأی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاخ باشکوهی است در جانب غربی سامرااکنون مسکن برزگران شده . (از معجم البلدان ). نام قصری نزدیک سامرا به ساحل دجله در مقابل آن به ساحل دیگر قصر هارونی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


معشوق . [ م َ ] (ع ص ) دوست داشته . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). کسی و یا چیزی که آن را دوست می دارند و آنکه از کسی دلربایی کند و دلبر. (ناظم الاطباء).که بدو شیفته شده باشند. دلبر. دلدار. جانان . جانانه . محبوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دلی کو پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوق درمان بود.

ابوشکور.


آهو مر جفت رابغالد بر خوید
عاشق معشوق را به باغ بغالید.

عماره (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زرد بود چون رخ مهجوران آبی .

فرخی (یادداشت ایضاً).


چو برگشت از من آن معشوق ممشوق
نهادم صابری را سنگ بر دل .

منوچهری .


کوکبی آری ولیکن آسمان تست موم
عاشقی آری ولیکن هست معشوقت لگن .

منوچهری .


ایا نیاز به من یاز و مر مرا مگداز
که ناز کردن معشوق دلگداز بود.

لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


نباشد یار چون یار نخستین
نه هر معشوق چون معشوق پیشین .

(ویس و رامین ).


و یوسف چه دانست که دل و جگر و معشوقش بر وی مشرفند به هر وقتی و... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250).
معشوق جهانی و ندانی
یک عاشق باسزای درخور.

ناصرخسرو.


بشکفت لاله چون رخ معشوقان
نرگس بسان دیده ٔ شیدا شد.

ناصرخسرو.


اگر در وصال باشی و معشوق بدخوی بود از رنج ناز و خوی بد او راحت وصال ندانی . (قابوسنامه چ نفیسی ص 56). از آن ده غلام یکی را نوشتکین نام بود سلطان مسعود او را بغایت دوست داشتی و هیچ کس ندانست که معشوق مسعود کیست . (قابوسنامه چ نفیسی ص 59). اما اگر مهمان روی معشوق را با خود مبر و اگر بری پیش بیگانگان بدو مشغول مباش . (قابوسنامه چ نفیسی ص 60). کفشگر...بینی زن حجام ببرید و بر دست او نهاد که به نزدیک معشوق تحفه فرست . (کلیله و دمنه ).
ابر بر باغ عاشق است ولی
هست معشوق او قرین جفا
این بگرید چو دیده ٔ وامق
و آن بخندد چو چهره ٔ عذرا
گر وفا داشتی نخندیدی
هیچ معشوق را نبوده وفا.

ادیب صابر.


چون به محلت معشوق رسید عشق او را بجنبانید حرکت بدل شد. (چهارمقاله ص 123).
معشوق من است صبح اگر نی
چون خنده ٔ بی دهان زند صبح .

خاقانی .


رای او چون میان معشوق است
کوهی از موی از آن درآویزد.

خاقانی .


نگوید غزل و آفرین هم نخواهد
که معشوق و مالک رقابی نبیند.

خاقانی .


قفل که بر لب نهی از لب معشوق ساز
پای که از سر کنی در صف عشاق نه .

خاقانی .


اگر عشق اوفتد درسینه ٔ سنگ
به معشوقی زند در گوهری چنگ .

نظامی .


گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان .

مولوی .


عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز.

(گلستان ).


ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است .

سعدی .


گیسوت عنبرینه و گردن تمام عود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است .

سعدی .


معشوق عیان می گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است .

حافظ.


معشوق چون نقاب ز رخ برنمی کشد
هرکس حکایتی به تصور چرا کنند.

حافظ.


هر آن معشوق کز عاشق نفور است
به صورت گرچه نزدیک است دور است .

جامی .


بی وصل نیست عاشق چون رو دهد جدایی
باشد خیال جانان معشوق بینوایی .

شفیع اثر(از آنندراج ).


و رجوع به معشوقه شود.
- معشوق پران ؛ کسی که هر روز معشوق نو گیرد و بر این قیاس عاشق پران آنکه عاشق نو گیرد. (آنندراج ) :
حیف باشد که ز بی مهری تو شکوه کنیم
ما که معشوق پران همچو کبوتربازیم .

سلیم (از آنندراج ).


- معشوق تنگدل ؛ کنایه از دنیا و عالم است و به این معنی به جای لفظ «تنگ دل » «سنگ دل » هم بنظر آمده است و سنگدل را به معنی سخت دل گفته اند. (برهان ). دنیا و عالم . (ناظم الاطباء).
- معشوق خیالی ؛ معشوق که در خیال موجود باشد و در خارج نه .(آنندراج ) :
دلبری لایق نمی بیند به دل دادن رفیع
بعد از این دل را به معشوق خیالی می دهد.

حسن رفیع (از آنندراج ).


نباشد گر سریاری به ما آن لاابالی را
کسی از دست ما نگرفته معشوق خیالی را.

خان خالص (از آنندراج ).


- معشوق سنگدل ؛ دلبر سخت دل . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب معشوق تنگدل شود.
|| (اصطلاح عرفانی ) حق تعالی را گویند از آن جهت که مستحق دوستی از جمیع وجوه اوست که از جلوات انوار وجودیش تمام موجودات حیران و سرگردانند. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی ). || معشوقا. رجوع به همین مدخل شود.

فرهنگ عمید

۱. مرد موردعلاقۀ یک زن.
۲. دلبر، محبوبه.
۳. (تصوف ) خداوند.
۴. دوست داشته شده.

دانشنامه عمومی

معشوق (فیلم). «معشوق» (انگلیسی: Loved (film)) فیلمی در ژانر مهیج است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد.
ویلیام هرت
شان پن
ریچارد شیف
جنیفر رابین
رابین رایت
پال دولی
ایمی مدیگان
جوانا کسیدی
لاتانیا ریچاردسون
لوسیندا جنی

فرهنگ فارسی ساره

دلبر، دل دار، دل ربا


واژه نامه بختیاریکا

( معشوق ( استعاره ) ) تی کال
کَد شُل؛ مول؛ لاش اِسبید؛ تی کال
دل روا؛ دل وریان

جدول کلمات

دلارام

پیشنهاد کاربران

زنی که ازعمق قلبت دوستش داشته باشی وبه اوعشق ومحبت کنی حتی همسرهم میتونه معشوق شوهرش باشه، زنوشوهری که خیلی باهم رفیق وصمیمی باشن عشق همن.

دلگشا

دل آرا

نگارین

معشوق کسی است که درد عاشقی میکشد.
معشوق نه میتواند به عشقش برسد و نه میتواند عشقش را فراموش کند

شاهد

کسی که از عمق وجود عاشق است

دل دار

جانان

یعنی از ته دل شیفته و عاشق کسی بودن

دلبر

جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دل ربا، دوست، دوستگان، شاهد، محبوب، محبوبه، نگار، یار، فاسق، رفیقه، رفیق

معشوق فقط به غیره زن وشوهرنمیگن زن وشوهرهم میتونن معشوق هم باشن، درکل معشوق یعنی زن ومردی که بهم دیگه خیلی علاقه داشته باشن وموردعشق ومحبت هدیگه قراربگیرن.

معشوق یعنی :
از ته دل دوسش داشته باشی
همیشه واسه رسیدنش چشم انتظاری بکشی

مم

هووووووووووووو
یا معشوق

بنموده مو سپیدم صنم سپیدرویی
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی
چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویی
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=QVmX2xRc-_I


کلمات دیگر: