کلمه جو
صفحه اصلی

خریداری


مترادف خریداری : ابتیاع، خرید، سودا، معامله

متضاد خریداری : فروش

فارسی به انگلیسی

act of buying, purchased, purchase, buy

act of buying, purchase, purchased


buy


مترادف و متضاد

buy (اسم)
خرید، خریداری، ابتیاع

purchase (اسم)
خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین

procurement (اسم)
خرید، خریداری، تهیه، بدست اوری

ابتیاع، خرید، سودا، معامله ≠ فروش


فرهنگ فارسی

خرید ابتیاع .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) خرید.

لغت نامه دهخدا

خریداری. [ خ َ ] ( حامص ) عمل خریدار. ( یادداشت بخط مؤلف ). ابتیاع. ( ناظم الاطباء ).
- به چشم خریداری در چیزی نگریستن ؛ با نهایت دقت در چیزی نظر انداختن ، بدقت در چیزی توجه کردن.
- بی خریداری ؛ بازار نداشتن. کساد :
بهر درم سر همت فرونمی آید
ببسته ام در دکان ز بی خریداری.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 741 ).

فرهنگ عمید

۱. خریدار بودن.
۲. عمل خریدار.

دانشنامه عمومی

خریداری به فرآیندی سازمانی و اداری برای به دست آوردن کالا یا خدمات اطلاق می شود، که در راستای اهداف شرکت انجام می گیرد. اگرچه تاکنون چندین سازمان استانداردهایی برای فرایند خریداری تنظیم نموده اند، ولی همچنان فرآیندهای خریداری در سازمان ها، متفاوت می باشد. به طور معمول واژه خریداری با تدارکات مترادف قرار داده می شوند، در حالی که عملیات خرید، بخشی از عملیات تدارکات بشمار می آید.
مدیریت زنجیره تأمین
لجستیک


کلمات دیگر: