بلغار
فارسی به انگلیسی
Bulgarian
Bulgaria, Russian leather
فرهنگ فارسی
قومی از نژاد سکه که بین دن و دانوب سکونت کردند و امروزه کاملا اسلاو بشمار میروند و ساکن بلغارستان اند . هنگامی که قسمتی از بلغاران استپ های جنوبی روسیه را ترک گفتند و به حدود بالکان رفتند قسمت دیگر آنان حکومتی در ساحل رود ولگا در حوالی غازان کنونی تشکیل دادند . پوست بلغار و زیبا رویان بلغار در ادبیات پارسی شهره اند : [ برونه آرند ترکان را ز بلغار برای پرده مردم دریدن ] ( ناصر خسرو )
( اسم )پوستهای رنگین دباغی شد. خوشبوی.
( اسم )پوستهای رنگین دباغی شد. خوشبوی.
فرهنگ معین
(بُ) ( اِ.)پوست های رنگین دباغی شدة خوشبوی .
(بُ ) ( اِ. )پوست های رنگین دباغی شدة خوشبوی .
( ~. ) ( اِ. ) ۱ - هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان . ۲ - قومی از نژاد اسلاو. ۳ - قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند. ۴ - هر یک از افراد آن قوم .
( ~. ) ( اِ. ) ۱ - هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان . ۲ - قومی از نژاد اسلاو. ۳ - قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند. ۴ - هر یک از افراد آن قوم .
( ~.) ( اِ.) 1 - هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان . 2 - قومی از نژاد اسلاو. 3 - قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند. 4 - هر یک از افراد آن قوم .
لغت نامه دهخدا
بلغار. [ ب ُ ] ( اِ ) پوستهای رنگین خوشبوی موجدار، و آن را تلاتین خوانند. ( برهان ). چرمی محکم و سطبر که از آن مجری و صندوق و چالمه و مانند آن کردندی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). چرم بودار، که آنرا ادیم گویند. ( غیاث ). مشهور آنست که رنگ و بوی آن از طلوع سهیل است و در فرهنگی بدیدن آمده که دود چوبی میدهند رنگینی و خوشبویی از آن میشود. ( از هفت قلزم ). و رجوع به بلغار، در معنی اسم خاص آن شود :
چون گشت سپیدی جام از سرخی می پنهان
گویی که به روم اندر بلغار همی پوشد.
- مثل بلغار ؛ چرم یا پارچه محکم که آب پس ندهد. ( امثال و حکم دهخدا ).
بلغار. [ ب ُ ] ( اِخ ) شهریست [ به ناحیت ونندر ] که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید. ( حدود العالم ). شهری است نزدیک به ظلمات و آن در زمان سکندر بنا شده و هوایش بغایت سرد می باشد و طوطی در آن شهر زنده نمی ماند، و بعضی گویند نام ولایتی است که بلغار یکی از شهرهای آن ولایت است. ( برهان ). معنی ترکیبی آن بسیارغار است چه در آن سرزمین بسیار غار است و بعضی گویند که در اصل بن غار است ، نون به لام بدل شده و بعضی آن را نام شهر بلغر دانسته اند. ( از غیاث ). شهر صقالبه است در شمال ، بسیار سردسیر است و در تمام فصول سال پوشیده از برف و ساکنان آن ندرةً زمین را خشک می بینند. ساختمانهای آنان فقط از چوب است. سرزمینی است پرخیر و برکت ، فاصله آن از راه بیابان تا اِتِل که شهر خزر است در حدود یک ماه می باشد، از بلغار تا ابتدای مرز روم در حدود ده منزل است و از آنجاتا «کویابه » که شهر روس است بیست روز فاصله می باشد،و تا بَشجِرد بیست وپنج منزل است. پادشاه و اهالی بلغار در زمان المقتدر باﷲ عباسی اسلام آوردند و رسولی به بغداد فرستادند تا این موضوع را به خلیفه خبر دهدو از او بخواهد کسانی را به مملکت آنان گسیل دارد تا نماز و شرایع را بدانها بیاموزد، ولی یاقوت حموی گوید سبب و علتی برای اسلام آوردن آنها نیافتم. ( از معجم البلدان ). و رجوع به همین مأخذ شود :
چون گشت سپیدی جام از سرخی می پنهان
گویی که به روم اندر بلغار همی پوشد.
خاقانی.
صاحب آنندراج گوید: به معنی چرم ادیم چنانکه مشهور است در کتب معتبره نیاورده اند اماکاتبی بدین معنی اشارتی کرده وجمله ای از چرم که بازداران در دست کنند آورده و به بلغار نسبت داده چنانکه گفته : بازداران ترا بر بهله ٔبلغار گل.- مثل بلغار ؛ چرم یا پارچه محکم که آب پس ندهد. ( امثال و حکم دهخدا ).
بلغار. [ ب ُ ] ( اِخ ) شهریست [ به ناحیت ونندر ] که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید. ( حدود العالم ). شهری است نزدیک به ظلمات و آن در زمان سکندر بنا شده و هوایش بغایت سرد می باشد و طوطی در آن شهر زنده نمی ماند، و بعضی گویند نام ولایتی است که بلغار یکی از شهرهای آن ولایت است. ( برهان ). معنی ترکیبی آن بسیارغار است چه در آن سرزمین بسیار غار است و بعضی گویند که در اصل بن غار است ، نون به لام بدل شده و بعضی آن را نام شهر بلغر دانسته اند. ( از غیاث ). شهر صقالبه است در شمال ، بسیار سردسیر است و در تمام فصول سال پوشیده از برف و ساکنان آن ندرةً زمین را خشک می بینند. ساختمانهای آنان فقط از چوب است. سرزمینی است پرخیر و برکت ، فاصله آن از راه بیابان تا اِتِل که شهر خزر است در حدود یک ماه می باشد، از بلغار تا ابتدای مرز روم در حدود ده منزل است و از آنجاتا «کویابه » که شهر روس است بیست روز فاصله می باشد،و تا بَشجِرد بیست وپنج منزل است. پادشاه و اهالی بلغار در زمان المقتدر باﷲ عباسی اسلام آوردند و رسولی به بغداد فرستادند تا این موضوع را به خلیفه خبر دهدو از او بخواهد کسانی را به مملکت آنان گسیل دارد تا نماز و شرایع را بدانها بیاموزد، ولی یاقوت حموی گوید سبب و علتی برای اسلام آوردن آنها نیافتم. ( از معجم البلدان ). و رجوع به همین مأخذ شود :
بلغار. [ ب ُ ] (اِ) پوستهای رنگین خوشبوی موجدار، و آن را تلاتین خوانند. (برهان ). چرمی محکم و سطبر که از آن مجری و صندوق و چالمه و مانند آن کردندی . (یادداشت مرحوم دهخدا). چرم بودار، که آنرا ادیم گویند. (غیاث ). مشهور آنست که رنگ و بوی آن از طلوع سهیل است و در فرهنگی بدیدن آمده که دود چوبی میدهند رنگینی و خوشبویی از آن میشود. (از هفت قلزم ). و رجوع به بلغار، در معنی اسم خاص آن شود :
چون گشت سپیدی جام از سرخی می پنهان
گویی که به روم اندر بلغار همی پوشد.
صاحب آنندراج گوید: به معنی چرم ادیم چنانکه مشهور است در کتب معتبره نیاورده اند اماکاتبی بدین معنی اشارتی کرده وجمله ای از چرم که بازداران در دست کنند آورده و به بلغار نسبت داده چنانکه گفته : بازداران ترا بر بهله ٔبلغار گل .
- مثل بلغار ؛ چرم یا پارچه ٔ محکم که آب پس ندهد. (امثال و حکم دهخدا).
چون گشت سپیدی جام از سرخی می پنهان
گویی که به روم اندر بلغار همی پوشد.
خاقانی .
صاحب آنندراج گوید: به معنی چرم ادیم چنانکه مشهور است در کتب معتبره نیاورده اند اماکاتبی بدین معنی اشارتی کرده وجمله ای از چرم که بازداران در دست کنند آورده و به بلغار نسبت داده چنانکه گفته : بازداران ترا بر بهله ٔبلغار گل .
- مثل بلغار ؛ چرم یا پارچه ٔ محکم که آب پس ندهد. (امثال و حکم دهخدا).
بلغار. [ ب ُ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت ونندر ] که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید. (حدود العالم ). شهری است نزدیک به ظلمات و آن در زمان سکندر بنا شده و هوایش بغایت سرد می باشد و طوطی در آن شهر زنده نمی ماند، و بعضی گویند نام ولایتی است که بلغار یکی از شهرهای آن ولایت است . (برهان ). معنی ترکیبی آن بسیارغار است چه در آن سرزمین بسیار غار است و بعضی گویند که در اصل بن غار است ، نون به لام بدل شده و بعضی آن را نام شهر بلغر دانسته اند. (از غیاث ). شهر صقالبه است در شمال ، بسیار سردسیر است و در تمام فصول سال پوشیده از برف و ساکنان آن ندرةً زمین را خشک می بینند. ساختمانهای آنان فقط از چوب است . سرزمینی است پرخیر و برکت ، فاصله ٔ آن از راه بیابان تا اِتِل که شهر خزر است در حدود یک ماه می باشد، از بلغار تا ابتدای مرز روم در حدود ده منزل است و از آنجاتا «کویابه » که شهر روس است بیست روز فاصله می باشد،و تا بَشجِرد بیست وپنج منزل است . پادشاه و اهالی بلغار در زمان المقتدر باﷲ عباسی اسلام آوردند و رسولی به بغداد فرستادند تا این موضوع را به خلیفه خبر دهدو از او بخواهد کسانی را به مملکت آنان گسیل دارد تا نماز و شرایع را بدانها بیاموزد، ولی یاقوت حموی گوید سبب و علتی برای اسلام آوردن آنها نیافتم . (از معجم البلدان ). و رجوع به همین مأخذ شود :
چو راست گشت جهان بر امیر دین محمود
ز سومنات همی گیر تا در بلغار.
برون آرند ترکان را ز بلغار
برای پرده ٔ مردم دریدن .
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیز
وآسان شود آواز وی از بلخ به بلغار.
عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده
سنقر به هندستان شده طوطی به بلغار آمده .
هواپشت سنجاب بلغار گردد
شمر سینه ٔ باز خزران نماید.
سگ آبی کدام خاک بود
که برد آب قندز بلغار.
چون ز تاریکی به بلغار آمد و قندز فشاند
اهل بابل بر رهش نزل گران افشانده اند.
دبیری از حبش رفته به بلغار
بشنگرفی مدادی کرده برکار.
ز بلغار فرخ درآمد به روس
برآراست آن مرز را چون عروس .
هر بنده ای که هست به بلغار و هند و روم
آن بنده را به سیم و زر خود خریده گیر.
|| نام قومی ازنژاد ترک که در اوایل قرون وسطی دو دولت یکی در اطراف رود دانوب و دیگری در اطراف رود ولگا تشکیل دادند. بلغارهای اولیه ظاهراً با نخستین موج مهاجرت قبایل هون ، از آسیای مرکزی به استپهای روسیه وارد شدند، ودر مآخذ رومی اولین بار نام آنان در سال 481 م . می آید. دسته ٔ بزرگی از آنها (بلغارهای غربی ) در 678 م . به بالکان و دانوب مهاجرت کردند و مدت کوتاهی در میان قبایل اسلاو دولتی تشکیل دادند ولی سرانجام در آنهامنحل شدند. دسته ٔ کوچکی (بلغارهای شرقی ) در کنار ولگا بطرف شمال مهاجرت کردند و در ملتقای رودهای کاما و ولگا در شمال روسیه ٔ اروپایی مستقر شدند و دولتی تشکیل دادند. مأخذ بسیار مهم اطلاعاتی که از بلغارها داریم ابن فضلان است که در سال 309 و 310 هَ . ق . از طرف المقتدر خلیفه ٔ عباسی به سفارت به دربار بلغار رفت و آنان را به شریعت اسلام آشنا کرد و آداب دین را بدیشان آموخت . پایتخت بلغارها شهر بلغار بود. (از دایرة المعارف فارسی ). پوست بلغار و زیبارویان بلغار در ادبیات فارسی شهره اند. (فرهنگ فارسی معین ) :
سپه کشیده چه از تازی و چه از بلغار
چه از برانه چه از اوزگند و از فاراب .
و رجوع به بلغارستان ، و مآخذ ذیل شود: نخبةالدهر دمشقی ص 263، فهرست ترجمه ٔ ابن خلدون مجمل التواریخ ص 104.
چو راست گشت جهان بر امیر دین محمود
ز سومنات همی گیر تا در بلغار.
(تاریخ بیهقی ).
برون آرند ترکان را ز بلغار
برای پرده ٔ مردم دریدن .
ناصرخسرو.
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیز
وآسان شود آواز وی از بلخ به بلغار.
ناصرخسرو.
عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده
سنقر به هندستان شده طوطی به بلغار آمده .
خاقانی .
هواپشت سنجاب بلغار گردد
شمر سینه ٔ باز خزران نماید.
خاقانی .
سگ آبی کدام خاک بود
که برد آب قندز بلغار.
خاقانی .
چون ز تاریکی به بلغار آمد و قندز فشاند
اهل بابل بر رهش نزل گران افشانده اند.
خاقانی .
دبیری از حبش رفته به بلغار
بشنگرفی مدادی کرده برکار.
نظامی .
ز بلغار فرخ درآمد به روس
برآراست آن مرز را چون عروس .
نظامی .
هر بنده ای که هست به بلغار و هند و روم
آن بنده را به سیم و زر خود خریده گیر.
سعدی .
|| نام قومی ازنژاد ترک که در اوایل قرون وسطی دو دولت یکی در اطراف رود دانوب و دیگری در اطراف رود ولگا تشکیل دادند. بلغارهای اولیه ظاهراً با نخستین موج مهاجرت قبایل هون ، از آسیای مرکزی به استپهای روسیه وارد شدند، ودر مآخذ رومی اولین بار نام آنان در سال 481 م . می آید. دسته ٔ بزرگی از آنها (بلغارهای غربی ) در 678 م . به بالکان و دانوب مهاجرت کردند و مدت کوتاهی در میان قبایل اسلاو دولتی تشکیل دادند ولی سرانجام در آنهامنحل شدند. دسته ٔ کوچکی (بلغارهای شرقی ) در کنار ولگا بطرف شمال مهاجرت کردند و در ملتقای رودهای کاما و ولگا در شمال روسیه ٔ اروپایی مستقر شدند و دولتی تشکیل دادند. مأخذ بسیار مهم اطلاعاتی که از بلغارها داریم ابن فضلان است که در سال 309 و 310 هَ . ق . از طرف المقتدر خلیفه ٔ عباسی به سفارت به دربار بلغار رفت و آنان را به شریعت اسلام آشنا کرد و آداب دین را بدیشان آموخت . پایتخت بلغارها شهر بلغار بود. (از دایرة المعارف فارسی ). پوست بلغار و زیبارویان بلغار در ادبیات فارسی شهره اند. (فرهنگ فارسی معین ) :
سپه کشیده چه از تازی و چه از بلغار
چه از برانه چه از اوزگند و از فاراب .
عنصری .
و رجوع به بلغارستان ، و مآخذ ذیل شود: نخبةالدهر دمشقی ص 263، فهرست ترجمه ٔ ابن خلدون مجمل التواریخ ص 104.
فرهنگ عمید
نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار، و خوش بو.
دانشنامه عمومی
بلغار (شهر). شهر بلغار (به روسی: Болгар) در کشور روسیه و در جمهوری تاتارستان واقع شده است.
روسیه
فهرست شهرهای روسیه
روسیه
فهرست شهرهای روسیه
wiki: بلغار (شهر)
دانشنامه آزاد فارسی
بُلْغار (۱)
(احتمالاً مأخوذ از «آلانی بلگاریون به معنی کوهپایه نشینان») قوم ترک اوراسیایی، عضو اتحادیۀ قبیله ای هون ها از قرون ۴ تا ۷ م، از اقوام باستانی آسیای میانه که تحت فشار هون ها به شمال دریای خزر و اطراف ولگا مهاجرت کردند. این مردم بر اثر حملات خزران به شمال و غرب مهاجرت کردند. گروه اول در ملتقای رودخانه های ولگا و کاما مستقر شدند و گروه دوم در مصب دانوب قرار گرفتند. بلغارهای کاما در قرن ۴ق اسلام آوردند و ازجملۀ نخستین ترکان مسلمان بودند و نخستین دولت ترکان مسلمان را تأسیس کردند. غالب این مردم در نیمۀ اول قرن ۴ق مسلمان بودند. بلغارها در ادبیات فارسی از مظاهر زیبایی به شمار می آمدند. ایرانیان مستقیم یا غیرمستقیم تأثیرات معینی بر بلغارها داشتند. اینان تا قرن ۴ق از اتباع خزران بودند و پس از پیروزی های سویاتوسلاو دلاور و پسرش ولادیمیر مقدس بر خزران، متحد دولت کیف شدند و کوشیدند ولادیمیر را به دیانت اسلام درآوردند. مغولان در مرحلۀ دوم حملات خود به روسیه، مقاومت بلغارها را درهم شکستند، قوم کوچک چوواش ظاهراً از ترکیب بلغارها و روس ها و خزران و حتی مغولان، به وجود آمده است. تاتارهای امروزی ممکن است نسب از بلغارهای شرقی برده باشند.
(احتمالاً مأخوذ از «آلانی بلگاریون به معنی کوهپایه نشینان») قوم ترک اوراسیایی، عضو اتحادیۀ قبیله ای هون ها از قرون ۴ تا ۷ م، از اقوام باستانی آسیای میانه که تحت فشار هون ها به شمال دریای خزر و اطراف ولگا مهاجرت کردند. این مردم بر اثر حملات خزران به شمال و غرب مهاجرت کردند. گروه اول در ملتقای رودخانه های ولگا و کاما مستقر شدند و گروه دوم در مصب دانوب قرار گرفتند. بلغارهای کاما در قرن ۴ق اسلام آوردند و ازجملۀ نخستین ترکان مسلمان بودند و نخستین دولت ترکان مسلمان را تأسیس کردند. غالب این مردم در نیمۀ اول قرن ۴ق مسلمان بودند. بلغارها در ادبیات فارسی از مظاهر زیبایی به شمار می آمدند. ایرانیان مستقیم یا غیرمستقیم تأثیرات معینی بر بلغارها داشتند. اینان تا قرن ۴ق از اتباع خزران بودند و پس از پیروزی های سویاتوسلاو دلاور و پسرش ولادیمیر مقدس بر خزران، متحد دولت کیف شدند و کوشیدند ولادیمیر را به دیانت اسلام درآوردند. مغولان در مرحلۀ دوم حملات خود به روسیه، مقاومت بلغارها را درهم شکستند، قوم کوچک چوواش ظاهراً از ترکیب بلغارها و روس ها و خزران و حتی مغولان، به وجود آمده است. تاتارهای امروزی ممکن است نسب از بلغارهای شرقی برده باشند.
wikijoo: بلغار_(۱)
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] بُلغار، در منابع اسلامی به مردمان ترک تباری اطلاق می شود که در اوایل قرون وسطی دو دولت، یکی در ناحیه رود وُلگا، و دیگری در کرانه های دانوب، بنیاد نهادند.
ظاهراً بلغارهای اصلی همراه یکی از هجوم های هون ها به استپ های جنوب روسیه رسیدند. نخستین کسی که به ایشان اشاره ای دارد یوحنّا انطاکی است که از کمک آن ها در ۴۸۱ میلادی به امپراتور زنون در جنگ با گوت ها یاد می کند. در آن زمان استپ های حوالی رود کوبان و دریای مایُطِس (آزوف) مرکز سرزمین بلغارها بود، ولی برخی از اردوهای ایشان نیز در ناحیه دانوب سفلی و قفقاز مستقر بود. در تواریخ روم شرقی، کوبان سرزمین اصلی ایشان را بلغارستان بزرگ خوانده اند (تئوفانِس، نیکفوروس). پس از مرگ خان کورت در ۶۴۲میلادی، وحدت بلغارها احتمالاً به سبب فشارِ قدرتِ روزافزون پادشاهی نوین خزران، از میان رفت. بخشی از بلغارها تا قرن چهارم در اقامتگاه های قدیمی خود، کرانه های کوبان و مایطس، برجای ماندند. در این زمان، کنستانتیتوس پرفیروجنیتوس این سرزمین را «بلغارستان سیاه» و تاریخ های روسی نیز مردم آن جا را «بلغارهای سیاه» خواندند. این بخش از بلغارها سهم عمده ای در تاریخ نداشتند و احتمالاً در موج بی وقفه (اقوام) ماگیار (مجار)، پچنگ و کومان تحلیل رفتند. گروهی از بلغارها، که از دیگر گروه ها به مراتب بزرگتر بود، در ۵۸/۶۷۸ به سرکردگی خان اسپرخ سرزمین خود را ترک گفتند، به نواحی بالکان و دانوب کوچ کردند و در آنجا، در میان قبایل اسلاو جنوبی، دولت تشکیل دادند. در مدتی بالنسبه کوتاه، گروه ترکان بلغار که تعدادشان کم بود در گروه پرجمعیت تر اسلاو جذب شدند. منابع اسلامی این سرزمین و اهالی آن را به نام بُرْجان می شناسند.سومین یا کوچک ترین گروه در امتداد رود ولگا به سمت شمال رفته (یافته های باستان شناختی امروزه این امر را تایید می کند) و در ملتقای رودهای کاما و ولگا سکونت گزیده بودند. در آن جا فین (فنلاندی) های بومی را مطیع کردند و دولتی جدید تشکیل دادند. این گروه همان «بلغار» های منابع عربی و «بُلکار» های منابع فارسی اند، و این نام هم به سرزمین و هم به مرکز دولت ایشان اطلاق می شود.
برجسته ترین منبع درباره بلغار
برجسته ترین منبع ما درباره بلغارها ابن فضلان است که عضو هیئت اعزامی خلیفه مقتدر باللّه نزد شاه بلغارها ۳۰۹ـ۳۱۰ برد. منبعی که ابن رُسْتَه، حدودالعالم، گردیزی، بکری و مَروْزَی ذکر کرده اند، اندکی متقدّم تر است. توصیف هایی که اصطخری، مسعودی و مقدسی آورده اند چند دهه متاخّرتر از مطالب ابن فضلان است، و گزارش ابن حوقل نیز به نیمه دوم قرن چهارم تعلق دارد. از این منابع اصلی که بگذریم، در دیگر آثار عربی و فارسی، مانند نوشته های بیرونی، بیهقی، ابن ندیم و غیره، اشاراتی معدود وجود دارد. ابوحامد غرناطی در قرن ششم و ابن بطوطه دو قرن پس از او از مملکت بلغارها دیدن کردند؛ولی گزارش ابن بطوطه از شائبه جعل مبرّا نیست. پایان دولت بلغار در آثار مورّخان دوره مغول، نظیر ابن اثیر، ابوالفِدا، رشیدالدین فضل الله، جوینی و دیگران منعکس است. منابع اروپایی فقط منحصر به وقایع نامه های روسی است که درباره دوره قبل و بعد از حمله مغول سودمند است. چون منابع ما بیش تر به قرن چهارم تعلق دارد، آنچه در اینجا درباره وضع داخلی بلغار می آید، مبتنی بر این منابع است و فقط به صورت غیرمستقیم به دوره بعد از آن قابل تعمیم است.
سرزمین و جمعیّت
مرکز سرزمین بلغار مثلثی میان رودخانه های ولگا و کاما و اراضی جنوب ملتقای این دو رود بود. درباره مرزهای قلمرو بلغار در منابع مطلب چندانی یافت نمی شود، و «سخن» پنجاه و یکم حدودالعالم (که بخطا عنوان بُرطاس داده شده) در تعیین همسایگان این سرزمین هیچ فایده ای ندارد. با این حال، نشانه هایی درباره این همسایگان و مناسبات شان با پادشاهی بلغار می توان فراهم آورد. قبایل مختلف فَین و اویغوری، مانند ویسوها (در منابع روسی: وِس؛ امروزه وِپْس) و یوراها (روسی: یوگرا) در شمال ایشان می زیستند؛ این هر دو قبیله در دوره های مختلف، دست کم اسماً، زیر قیادت بلغارها بودند. باشقیرها (بسجرت) در مشرق دست نشانده بلغارها بودند، و بعضی از قبایل پچنگ و غُز در جنوب شرقی کاملاً مستقل از بلغارها به زندگی چادرنشینی خود ادامه می دادند. قوم بدوی ترِ برطاس/برداس، که احتمالاً اجداد موردوا ها بودند، در بیشه زارهای واقع در میان بلغارها و خزرها می زیستند. ایشان که دست نشانده خزران بودند کراراً با هجوم بلغارها روبرو می شدند، و بعدها نیز جزو دولت بلغارها شدند. فاصله قلمرو خزران تا سرزمین برطاس ها پانزده روز راه و از آن جا تا مرز سرزمین بلغارها، احتمالاً در شمال غرب، نیز پانزده روز راه بوده است. قبایل مختلف اسلاو (روسی) در غرب می زیستند، ولی حدّ مستملکات شرقی آن ها معلوم نیست. از این که ابن فضلان غالباً فرمانروای بلغار را «مَلِک الْصَق'الِبَه» (شاه اسلاوها) نامیده، پیداست که برخی از این قبایل در قرن چهارم دست نشانده بلغارها بوده اند.
تقسیم بلغارها
...
ظاهراً بلغارهای اصلی همراه یکی از هجوم های هون ها به استپ های جنوب روسیه رسیدند. نخستین کسی که به ایشان اشاره ای دارد یوحنّا انطاکی است که از کمک آن ها در ۴۸۱ میلادی به امپراتور زنون در جنگ با گوت ها یاد می کند. در آن زمان استپ های حوالی رود کوبان و دریای مایُطِس (آزوف) مرکز سرزمین بلغارها بود، ولی برخی از اردوهای ایشان نیز در ناحیه دانوب سفلی و قفقاز مستقر بود. در تواریخ روم شرقی، کوبان سرزمین اصلی ایشان را بلغارستان بزرگ خوانده اند (تئوفانِس، نیکفوروس). پس از مرگ خان کورت در ۶۴۲میلادی، وحدت بلغارها احتمالاً به سبب فشارِ قدرتِ روزافزون پادشاهی نوین خزران، از میان رفت. بخشی از بلغارها تا قرن چهارم در اقامتگاه های قدیمی خود، کرانه های کوبان و مایطس، برجای ماندند. در این زمان، کنستانتیتوس پرفیروجنیتوس این سرزمین را «بلغارستان سیاه» و تاریخ های روسی نیز مردم آن جا را «بلغارهای سیاه» خواندند. این بخش از بلغارها سهم عمده ای در تاریخ نداشتند و احتمالاً در موج بی وقفه (اقوام) ماگیار (مجار)، پچنگ و کومان تحلیل رفتند. گروهی از بلغارها، که از دیگر گروه ها به مراتب بزرگتر بود، در ۵۸/۶۷۸ به سرکردگی خان اسپرخ سرزمین خود را ترک گفتند، به نواحی بالکان و دانوب کوچ کردند و در آنجا، در میان قبایل اسلاو جنوبی، دولت تشکیل دادند. در مدتی بالنسبه کوتاه، گروه ترکان بلغار که تعدادشان کم بود در گروه پرجمعیت تر اسلاو جذب شدند. منابع اسلامی این سرزمین و اهالی آن را به نام بُرْجان می شناسند.سومین یا کوچک ترین گروه در امتداد رود ولگا به سمت شمال رفته (یافته های باستان شناختی امروزه این امر را تایید می کند) و در ملتقای رودهای کاما و ولگا سکونت گزیده بودند. در آن جا فین (فنلاندی) های بومی را مطیع کردند و دولتی جدید تشکیل دادند. این گروه همان «بلغار» های منابع عربی و «بُلکار» های منابع فارسی اند، و این نام هم به سرزمین و هم به مرکز دولت ایشان اطلاق می شود.
برجسته ترین منبع درباره بلغار
برجسته ترین منبع ما درباره بلغارها ابن فضلان است که عضو هیئت اعزامی خلیفه مقتدر باللّه نزد شاه بلغارها ۳۰۹ـ۳۱۰ برد. منبعی که ابن رُسْتَه، حدودالعالم، گردیزی، بکری و مَروْزَی ذکر کرده اند، اندکی متقدّم تر است. توصیف هایی که اصطخری، مسعودی و مقدسی آورده اند چند دهه متاخّرتر از مطالب ابن فضلان است، و گزارش ابن حوقل نیز به نیمه دوم قرن چهارم تعلق دارد. از این منابع اصلی که بگذریم، در دیگر آثار عربی و فارسی، مانند نوشته های بیرونی، بیهقی، ابن ندیم و غیره، اشاراتی معدود وجود دارد. ابوحامد غرناطی در قرن ششم و ابن بطوطه دو قرن پس از او از مملکت بلغارها دیدن کردند؛ولی گزارش ابن بطوطه از شائبه جعل مبرّا نیست. پایان دولت بلغار در آثار مورّخان دوره مغول، نظیر ابن اثیر، ابوالفِدا، رشیدالدین فضل الله، جوینی و دیگران منعکس است. منابع اروپایی فقط منحصر به وقایع نامه های روسی است که درباره دوره قبل و بعد از حمله مغول سودمند است. چون منابع ما بیش تر به قرن چهارم تعلق دارد، آنچه در اینجا درباره وضع داخلی بلغار می آید، مبتنی بر این منابع است و فقط به صورت غیرمستقیم به دوره بعد از آن قابل تعمیم است.
سرزمین و جمعیّت
مرکز سرزمین بلغار مثلثی میان رودخانه های ولگا و کاما و اراضی جنوب ملتقای این دو رود بود. درباره مرزهای قلمرو بلغار در منابع مطلب چندانی یافت نمی شود، و «سخن» پنجاه و یکم حدودالعالم (که بخطا عنوان بُرطاس داده شده) در تعیین همسایگان این سرزمین هیچ فایده ای ندارد. با این حال، نشانه هایی درباره این همسایگان و مناسبات شان با پادشاهی بلغار می توان فراهم آورد. قبایل مختلف فَین و اویغوری، مانند ویسوها (در منابع روسی: وِس؛ امروزه وِپْس) و یوراها (روسی: یوگرا) در شمال ایشان می زیستند؛ این هر دو قبیله در دوره های مختلف، دست کم اسماً، زیر قیادت بلغارها بودند. باشقیرها (بسجرت) در مشرق دست نشانده بلغارها بودند، و بعضی از قبایل پچنگ و غُز در جنوب شرقی کاملاً مستقل از بلغارها به زندگی چادرنشینی خود ادامه می دادند. قوم بدوی ترِ برطاس/برداس، که احتمالاً اجداد موردوا ها بودند، در بیشه زارهای واقع در میان بلغارها و خزرها می زیستند. ایشان که دست نشانده خزران بودند کراراً با هجوم بلغارها روبرو می شدند، و بعدها نیز جزو دولت بلغارها شدند. فاصله قلمرو خزران تا سرزمین برطاس ها پانزده روز راه و از آن جا تا مرز سرزمین بلغارها، احتمالاً در شمال غرب، نیز پانزده روز راه بوده است. قبایل مختلف اسلاو (روسی) در غرب می زیستند، ولی حدّ مستملکات شرقی آن ها معلوم نیست. از این که ابن فضلان غالباً فرمانروای بلغار را «مَلِک الْصَق'الِبَه» (شاه اسلاوها) نامیده، پیداست که برخی از این قبایل در قرن چهارم دست نشانده بلغارها بوده اند.
تقسیم بلغارها
...
wikifeqh: بلغار
پیشنهاد کاربران
بلغار: ناحیه ای افسانه ای که مردم آن به سپید پوستی مشهورند و تحدید حدودِ جغرافیائی آن ، از قدیم، جنبه ی افسانه ای داشته است. احتمالا قومی از اسلاوها ( صقالبه ) .
گه کند ماه نقشت اندر دل
در خَزَر هند و درحبش بُلغار
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۵. )
گه کند ماه نقشت اندر دل
در خَزَر هند و درحبش بُلغار
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۵. )
در زبان تورکی بول یعنی زیاد و غار یعنی برف. به سبب زیاد بودن برف در آن سرزمین آنجا توسط تورکان بلغارستان نامگذاری شده است یعنی سرزمینی که در آن برف فراوان است. مثل استانبول که پس از فتح قسطنطنیه توسط تورکان اسلام بول نامگذاری شد.
کلمات دیگر: