کلمه جو
صفحه اصلی

دیرند

فارسی به انگلیسی

distance, lasting, space, span, term, time

فرهنگ فارسی

دهر، روزگار، دراز، دیرباز، مدت دراز، روزگاردراز
۱ - دیر باز مدت دراز . ۲ - دهر زمانه . ۳ - دیر پاینده با دوام .

فرهنگ معین

(رَ ) (ق . ) ۱ - مدت دراز. ۲ - بادوام .

لغت نامه دهخدا

دیرند. [ رَ ] ( ص ) دیرپای. ( یادداشت مؤلف ). بمعنی دیریاز است که دراز است. ( برهان ). دیرنده. به معنی دیریاز و دراز. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). طویل. ( یادداشت مؤلف ) :
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا.
رودکی.
|| مدت دراز. || درازی زمان. ( برهان ) ( آنندراج ). || کهن و قدیم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) دهر و زمان که دنیا و مقدار حرکت فلک اعظم باشد. ( برهان ). دهر و زمان. ( صحاح الفرس ). دهر. ( اسدی ). بگمان من دیرند بمعنی دیرنده و دیرپای است و بکنایه دنیا مراد است. ( یادداشت دهخدا ) :
یا فتی ! تو بمال غره مشو
چون تو بس دید و بیند این دیرند.
رودکی.
|| تعویذ و بازوبند. ( برهان ) :
ایا سرو من در تک و پوی آنم
که دیرندآسا بپیچم بتو بر.
رودکی.
- دیرند خدای ؛ نام فرشته ای است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. دهر، روزگار.
۲. (صفت ) دراز و دیرباز، مدت دراز، روزگار دراز.
۳. (صفت ) دیرکننده و دیرپای، بادوام، دیرنده: شبی دیرند و ظلمت را مهیا / چو نابینا در او دو چشم بینا (رودکی: ۵۴۷ ).

دانشنامه عمومی

دیرند (کشش زمانی) به انگلیسی Duration: دیرند کلمه ای فارسی است که در موسیقی استفاده می شودو به معنی کشش زمانی نت یا ارزش زمانیِ نت های موسیقی است. به عبارتی مقدار زمانی که هر صدای موسیقایی ادامه می یابد را دیرند می گویند. به عنوان مثال اگر آرشه ویلن برای مدت طولانی بر سیم های ساز کشیده شود٫ صدای حاصل کشیده تر از صدایی است که با کشیدن آرشه به مدت کمتر پدید می آید.
در موسیقی دیرندهای متفاوتِ صداها را با شکل هایی مشخص می کنند که به آن ها «شکل نُت ها» می گویند.
در جدول زیر «شکل نت ها» و «سکوت ها» نمایش داده شده است:

پیشنهاد کاربران

دیرند. [ر َ ] . فاصله زمانی . مدت زمان کاری یا چیزی . مسافت زمانی . طول مدت . اندازه زمان
از دو پاره دیر و اند ( اندازه - کمیت ) درست شده و معنای اندازه دیری یا زمانی کاری یا چیزی را میدهد
موسیقی: مدت زمان کشش هر نُت.

در ادبیات فلسفه زمان به پیشنهاد دکتر فردید واژه دیرند به کار برده شده است تا مقصود برگسن از آن، متفاوت از معانی رایجی چون استمرار زمان، فهم شود. این واژه را آقای علی قلی بیانی در ترجمه کتاب پژوهش در نهاد زمان و اثبات اختیار نوشته ی برگسن به کار برد.


کلمات دیگر: