کلمه جو
صفحه اصلی

تاس


مترادف تاس : قدح، کاسه، طشت، طشت بزرگ، بی مو، طاس، کچل، کل ، کعبتین، اضطراب، بی قراری، تشویش، ناآرامی ، اندوه، ملالت

متضاد تاس : مودار، قرار، آرامش، نشاط، شادی

فارسی به انگلیسی

bald, bowl, cube, Pan


dice


die, dice, bald, bowl, cube, pan

مترادف و متضاد

۱. قدح، کاسه
۲. طشت، طشتبزرگ،
۳. بیمو، طاس، کچل، کل ≠ مودار
۴. کعبتین
۵. اضطراب، بیقراری، تشویش، ناآرامی ≠ قرار، آرامش
۶. اندوه، ملالت ≠ نشاط، شادی


اسم ≠ مودار


dice (اسم)
طاس تخته نرد، تاس

قدح، کاسه


طشت، طشت‌بزرگ


بی‌مو، طاس، کچل، کل ≠ کعبتین


فرهنگ فارسی

تراژدی اثرگوته که دارای صفای کلاسیک است ( ۱۷۹٠ م . ).
( اسم ) ۱- مکعبی کوچک دارای شش سطح که در روی آن نقطه هایی گذاشته و بدان نرد بازی کنند طاس کعبتین . ۳- ظرفی است که در آن آب و مایعات ریزند طاس .
شاعر مشهور ایتالیا بسال ۱۵۵۴ متولد شد و اثر معروفش ( بیت المقدس آزاد شده ) است که در آن وقایع جنگهای صلیبی را بطور ماهرانه تصویر نمود .

فرهنگ معین

(ص .) بی مو، سر تاس .


(اِ.) 1 - مکعبی کوچک دارای شش سطح که روی هر سطح تعدادی نقطه وجود دارد. به تعداد عددی که تاس نشان می دهد، مهره را در بازی نرد، حرکت می دهند. 2 - کاسة مسی ، بادیه .


(اِ. ) ۱ - اضطراب ، بی تابی . ۲ - اندوه .
(ص . ) بی مو، سر تاس .
(اِ. ) ۱ - مکعبی کوچک دارای شش سطح که روی هر سطح تعدادی نقطه وجود دارد. به تعداد عددی که تاس نشان می دهد، مهره را در بازی نرد، حرکت می دهند. ۲ - کاسة مسی ، بادیه .

(اِ.) 1 - اضطراب ، بی تابی . 2 - اندوه .


لغت نامه دهخدا

تاس. ( اِ ) تلواسه و اضطراب و بیطاقتی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری ( است ). ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). تاس ، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی. ( فرهنگ اوبهی ). بیقراری و اضطراب که الفاظ دیگرش تاسه و تاسا است. ( فرهنگ نظام ). || تیره شدن روی از غم و الم. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || میل به چیزها باشد و زنان آبستن را این حال بیشتر دست دهد. ( برهان ). میل به خوردن چیزی مر زنان آبستن را و آن را تلواسه و واسه نیز گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). میل و شهوت به خوردن چیزهای نامناسب و غیرمعتاد چنانکه در زنان آبستن پیدا شود. رجوع به تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود. || مکعب کوچکی دارای شش سطح که در روی آن نقطه های چند نشان کرده وبا آن نرد بازی میکنند. ( ناظم الاطباء ) :
تاس اگر نیک نشیند همه کس نرّاد است.
رجوع به طاس شود.
|| ظرفی است از جنس کاسه که حصه زیرینش تنگ تر از حصه بالاست و بیشتر ظرف آب است در حمام و غیر آن. ( فرهنگ نظام ). پیاله و طاس . ( ناظم الاطباء ). رجوع به طاس و ترکیبات تاس و طاس شود. || ( ص ) سر تاس ؛ سر بی موی ، یا تاس شدن سر؛ ریختن موی میان سر باشد و آن را در قدیم تَز می گفته اند. رجوع به طاس و تز شود.

تاس. ( اِخ ) از شعرای ایتالیا و پدر شاعر معروف و مشهور بهمین اسم. وی بسال 1493 م. متولد شد و بسال 1569 م. درگذشت. چند منظومه زیبا و اشعاری چند از وی باقی مانده است ولی تحت الشعاع پسر نابغه اش قرار گرفت و شهرت چندانی بدست نیاورد. رجوع به «تاسو» و قاموس الاعلام ترکی شود.

تاس. ( اِخ ) شاعر مشهور ایتالیا که در «سورانت » ایتالیا بسال 1554 م. متولد شد و اثر معروفش «بیت المقدس ( اورشلیم ) آزادشده » است که در آن وقایع جنگهای صلیبی را بطور ماهرانه ای تصویر نموده. این اثر بزرگ یکی از آثار مهم ادبی است و فصاحت و بلاغتش بدرجه اعلی رسیده است ولی در عین حال عاری از تعصب نیست. در سال 1565 م. «الفونس دوک دوفراره » وی را بخود جلب کرد و در سال 1571 همراه یک کاردینال به فرانسه رفت و مورد لطف بسیار شارل نهم قرارگرفت. بر اثر روابط عاشقانه که با خواهرزاده دوک دوفراره داشت ، مورد خشم دوک قرار گرفت و مجبور بفرار و دربدری شد. وی در سال 1594 در فقر و ناامیدی بدرودحیات گفت. رجوع به «تاسو» و قاموس الاعلام ترکی شود.

تاس . (اِخ ) از شعرای ایتالیا و پدر شاعر معروف و مشهور بهمین اسم . وی بسال 1493 م . متولد شد و بسال 1569 م . درگذشت . چند منظومه ٔ زیبا و اشعاری چند از وی باقی مانده است ولی تحت الشعاع پسر نابغه اش قرار گرفت و شهرت چندانی بدست نیاورد. رجوع به «تاسو» و قاموس الاعلام ترکی شود.


تاس . (اِخ ) شاعر مشهور ایتالیا که در «سورانت » ایتالیا بسال 1554 م . متولد شد و اثر معروفش «بیت المقدس (اورشلیم ) آزادشده » است که در آن وقایع جنگهای صلیبی را بطور ماهرانه ای تصویر نموده . این اثر بزرگ یکی از آثار مهم ادبی است و فصاحت و بلاغتش بدرجه ٔ اعلی رسیده است ولی در عین حال عاری از تعصب نیست . در سال 1565 م . «الفونس دوک دوفراره » وی را بخود جلب کرد و در سال 1571 همراه یک کاردینال به فرانسه رفت و مورد لطف بسیار شارل نهم قرارگرفت . بر اثر روابط عاشقانه که با خواهرزاده ٔ دوک دوفراره داشت ، مورد خشم دوک قرار گرفت و مجبور بفرار و دربدری شد. وی در سال 1594 در فقر و ناامیدی بدرودحیات گفت . رجوع به «تاسو» و قاموس الاعلام ترکی شود.


تاس . (اِ) تلواسه و اضطراب و بیطاقتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است ). (آنندراج ) (انجمن آرا). تاس ، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی . (فرهنگ اوبهی ). بیقراری و اضطراب که الفاظ دیگرش تاسه و تاسا است . (فرهنگ نظام ). || تیره شدن روی از غم و الم . (آنندراج ) (انجمن آرا). || میل به چیزها باشد و زنان آبستن را این حال بیشتر دست دهد. (برهان ). میل به خوردن چیزی مر زنان آبستن را و آن را تلواسه و واسه نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). میل و شهوت به خوردن چیزهای نامناسب و غیرمعتاد چنانکه در زنان آبستن پیدا شود. رجوع به تاسا و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود. || مکعب کوچکی دارای شش سطح که در روی آن نقطه های چند نشان کرده وبا آن نرد بازی میکنند. (ناظم الاطباء) :
تاس اگر نیک نشیند همه کس نرّاد است .
رجوع به طاس شود.
|| ظرفی است از جنس کاسه که حصه ٔ زیرینش تنگ تر از حصه ٔ بالاست و بیشتر ظرف آب است در حمام و غیر آن . (فرهنگ نظام ). پیاله و طاس . (ناظم الاطباء). رجوع به طاس و ترکیبات تاس و طاس شود. || (ص ) سر تاس ؛ سر بی موی ، یا تاس شدن سر؛ ریختن موی میان سر باشد و آن را در قدیم تَز می گفته اند. رجوع به طاس و تز شود.


فرهنگ عمید

= تاسه
= طاس۲
= طاس۱

طاس۱#NAME?


طاس۲#NAME?


تاسه#NAME?


دانشنامه عمومی

(جیرفت) کاسه.


تاس ممکن است اشاره به یکی از موارد زیر باشد:
تاس (وسیله بازی)، جسمی مکعب شکل مورد استفاده در انواع بازی ها
تپه تاس، تپه ای مربوط به دوره اشکانیان در شهرستان ایجرود
شارل تاس، پادشاه فرانک غربی
تاس کباب، از غذاهای معروف ایرانی
تاس ماهی سانان، نام راسته ای از ماهیان پرتوباله

تاس (خبرگزاری). تاس (روسی: ТАСС) یک خبرگزاری مهم و مشهور در روسیه است که در سال ۱۹۰۲ میلادی پایه گذاری شد.
تاس بزرگترین خبرگزاری کشور روسیه و چهارمین خبرگزاری بزرگ جهان (پس از رویترز، آسوشیتد پرس و خبرگزاری فرانسه) است.
این خبرگزاری متعلق به دولت روسیه است و دفتر مرکزی آن در شهر مسکو واقع شده است.
خبرگزاری تاس ۷۰ دفتر در روسیه و کشورهای مستقل همسود و ۶۸ دفتر نمایندگی در سرتاسر جهان دارد.

تاس (وسیله بازی). تاس یا طاس جسمی مکعب شکل است که در انواع بازی ها از آن استفاده می شود.
تخته نرد
ایروپولی (مونوپولی)
منچ
مار و پله
تاس را معمولاً از پلاستیک، چوب، سنگ یا سنگ قیمتی درست می کنند و در هر پهلوی آن یکی از شماره های ۱ تا ۶ را به صورت خال هایی فرورفته کنده کاری می کنند.
تاس را گاه به شکل های دیگری غیر از مکعب هم درست می کنند.
و بعضی بازی های فکری

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: طاس) از کهن ساخته ترین ابزارها در شماری از سرگرمی های گروهی و قمارها. آن مکعب مربعی است، در اضلاعی به طول یک سانتی متر، ساخته از عاج، استخوان یا مواد مصنوعی که بر هر سطح آن نقطه هایی به نمایش عددی از یک تا شش، نقش شده است. جمع خال های دو سطح روبه رو، باید هفت باشد؛ بدین ترتیب، یک روبه روی شش، دو روبه روی پنج و سه روبه روی چهار قرار می گیرد. اصطلاحات مربوط به تاس: ۱. جفتی، که یکسان آمدن دو تاس است در بازی های دو تاسه یا سه تاسه؛ ۲. تاس بسته، که در تاس بازی، به مبلغ قرار حریف و اوستا اطلاق می شود و بدین معنی که حریف نمی تواند مبلغی بیش از یک سوم موجودی بانک را بخواند؛ ۳. تاسِ باز، بدین معنی که نه اوستا، در صورتِ باخت، وجهی بیش از موجودیِ بانک می پردازد، نه حریف؛ ۴. حکمِ تاس، در تخته نرد، که کنایه از بخت یاری حریف است (← مِنچ، بازی). این که کدام قوم مبدعِ تاس است، همچنان پوشیده است؛ اما در ویرانه ها و مقبره های باستانی مصر و بابل، تاس هایی دقیقاً به شکلِ تاس های امروزی، یافت شده است. کهن ترین متنی که در آن از تاس یاد رفته ریگ وداست. از اشاره های مندرج در ایلیاد پیداست که انواعی از بازی با تاس، در یونان باستان رواج داشته است.

تاس (موسیقی). از گروه سازهای دارای پوست (ممبرانوفون های) یک طرفه (یک طرف بسته) و از خانوادۀ نقاره. این ساز در ناحیۀ کردستان رایج است. ساختار آن از یک یا دو بدنۀ کاسه شکل (قدحی) از جنس مس، برنج یا آلیاژهای مشابه تشکیل شده است؛ بر دهانۀ کاسه، پوست کشیده شده و با دو مضراب نواخته می شود که از جنس چرم، لاستیک یا چوب است و دوال نام دارد. امروز، اصلی ترین کاربرد تاس در مرحلۀ ذکر قیام، در مراسم خانقاه قادریه، در کردستان، است. فرقۀ نقشبندیه در کردستان نیز گاهی از این ساز در مراسم خود استفاده می کنند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَأْسَ: اندوه مخور- تأسف نخور
ریشه کلمه:
اسو (۷ بار)
اسی (۷ بار)

«فَلا تَأْسَ» از مادّه «أَسْی» به معنای غم و اندوه است (یعنی غمگین مباش).\

گویش مازنی

کاسه ی مسی


/taas/ کاسه ی مسی

گویش دزفولی

قابلمه ، تاس کباب


گویش بختیاری

تاس، کاسه بزرگ.


واژه نامه بختیاریکا

به تاس نِشُندِن
تشت؛ پیاله بزرگ؛ ظرف بزرگ

جدول کلمات

کچل

پیشنهاد کاربران

در زبان لری = تاساندن, خفه کردن, حلقه کردن دست به درد گلوی انسان ( یا جانور ) برای آزار دادن و خفه کردن او

تاس واژه ی باستانی در زبان فارسی است.
تاس ( بی مو ) به شکل ( داز ) به زبان ترکی راه یافته.
همچنین ما چیزی به نام ترکی باستان نداریم. 🚫

تاس واژه ای فارسیست.
می توانیم بگوییم تاس ( کچل ) مخفف شده ی واژه ی 《ته سر》یا 《تراشیدن سر》است.

مکعب شانس

die و dice برگرفته شده از تخته نرد تاس پارسی است!
بی مو، کچل - ظرفی که در آن مایعات ریزند ( بیشتر در حمام استفاده می کنند ) - پیاله، جام، کاسه ی مسی - گردانک در بازی ها
ولی فرق دارد با طاس: آویز های طلا یا نقره ای زینتی.

شهرکی بوده در کرمان. در ناحیه پارس کوهی است که از میان بسا و داراگرد آغاز شود و به سوی خاور می رود تا مرز کرمان. آنگاه روی به شمال نهد تا مرز تاس و روذان. ( حدودالعالم ص 54 )

در زبان لری بختیاری به معنی
کاسه بزرگ. پیمانه

در زبان لری بختیاری به معنی
کاسه بزرگ

تاس در گویش یزدی کاسه بزرگ مسی میباشد

کاسه ی مسی که با خود به حمام می برند 🤴🏻🤴🏻

تاس : [اصطلاح بدمینتون] ضربه ای که سر یا فریم راکت موقع حرکت از عقب پایین به بالای جلو بالای سر بازیکن یا حداقل بالای شانه وی با شاتلکوک برخورد نماید و باعث حرکت اوج گیرنده نسبتا شدید شاتلکوک به سمت حریف شود. این ضربات معمولا برد بیشتر توپ در زمین حریف و حتی انتهای زمین حریف را هدف دارد

تاس :ظرف آب حمام

تاس کلمه ای ترکی است . در ترکی باستان هم این کلمه بوده است . این کلمه از ترکی وارد فارسی شده است .

تاس

در زبان پارسی و پشتو بسیاری از واژگان پاک پارسی از دو سو خوانده میشوند.
تاس 🔄 سات
سات = ۷
تاس = دانه هایی کمسایی و یا نرد
دانه هایی کمسایی را که سر و زیر دانه را که شمار نموده و با هم جمع نماید ( ۷ ) میشود.
شماره ( ۱ ) زیر شماره ( ۶ ) است.
شماره ( ۲ ) زیر شماره ( ۵ ) است.
شماره ( ۳ ) زیر شماره ( ۴ ) است.

خوب درین جاه آواز شماره ( ۷ ) را سر چپه نموده اند.
زیرا در آن دانه ها شماره ( ۷ ) مهم میباشد.
سات 🔄 تاس
سات = ۷
تاس = نرد، کمسایی و یا تاس.

به همان گونه ( رمل ) .
رمل 🔄 لمر
لمر به پشتو به خورشید میگویند.
این دانه ها هم برای شمار روز و هفته و ماه و سال و شماره ستارگان و ستاره شناسی و فال زندگی به کار میرود.

تاس 🔄 سات
رمل 🔄 لمر

شماره هفت از ستاره شناسی و از هفت ستاره گرفته شده که ما برایش ( هفت برادران ) میگویم.
هفت برادران و یا هفت خانواده ( افغان ) .
ستاره هفت برادران
تاس
رمل

تاس چگونه جای خود را به ( جام و کچل ) داده است پیدا نیست.
اما تاس همان دانه ها را میگویند نه جام را.
در هنگام قمار بازی میگویند ( تاس کن ) یعنی دانه ها را رول کن.

پنیرک
وسیله ای برای شرط بندی که مردم امروزی برای بازی منج ازش استفاده میکنند


کلمات دیگر: