کلمه جو
صفحه اصلی

بازی


مترادف بازی : لعب، ملاعبه، ملعبه، تفریح، تفنن، قمار، گنجفه، ورزش، فریب، حیله، نیرنگ ، نقش، حادثه، رویداد، پیش آمد، شوخی

متضاد بازی : جدی

فارسی به انگلیسی

acting, enactment, game, play, sport, basic

game, sport, play(ing)


acting, enactment, game, play, sport


فارسی به عربی

ریاضة , لعبة , مرح , مسرحیة

مترادف و متضاد

فریب، حیله، نیرنگ


action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

play (اسم)
بازی، تفریح، نمایش، ورزش، نمایشنامه، نواخت، لهو، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص

sport (اسم)
بازی، سرگرمی، شوخی، ورزش، الت بازی، نمایش تفریحی، شکار و ماهیگری و امثال آن

game (اسم)
بازی، سرگرمی، شوخی، شکار، مسابقه، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی

gaming (اسم)
بازی، قمار بازی

fun (اسم)
بازی، سرگرمی، خوشی، شوخی، بازیچه

skittle (اسم)
بازی، میخ های بازی مزبور

لعب، ملاعبه، ملعبه ≠ جدی


تفریح، تفنن


قمار، گنجفه


ورزش


۱. لعب، ملاعبه، ملعبه
۲. تفریح، تفنن،
۳. قمار، گنجفه
۴. ورزش
۵. فریب، حیله، نیرنگ ≠ جدی
۶. نقش
۷. حادثه، رویداد، پیشآمد
۸. شوخی


فرهنگ فارسی

نقاش ایتالیایی معروف به سودوما ( و . ورسی حدود ۱۴۷۷ - ف. ۱۵۴۹ م . ) وی یک سلسله از فرسک ها را در مونته اولیوتو نقاشی کرده .
( اسم ) ۱ - سر گرمی بچیزی مشغولیت تفریح لعب . ۲ - قمار . ۳ - ورزش . ۴ - فریب .
ناحیهای از اردن

فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح . ۲ - فعالیت ورزشی . ۳ - قمار. ۴ - اجرای نقش در یک نمایش یا یک فیلم . مجازاً کار بیهوده ، فریب و نیرنگ .

لغت نامه دهخدا

بازی . (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (ازتاج العروس ). رجوع به احمدبن محمدبن اسماعیل شود.


بازی . (اِخ ) حسین بن عمربن نصر بازی موصلی ، مکنی به ابو عبداﷲ، نسبت وی بجد اعلای او و از باز قریه ٔ نزدیک مرو است . وی از شهدة و پدرش عمر حدیث کرد و ببغداد رفت و آنگاه به حلب شد. وی بسال 552 هَ . ق . در موصل متولد شد و در همان شهر بسال 622 هَ . ق . در گذشت . (از تاج العروس ).


بازی . (اِخ ) زیادبن ابراهیم ذهلی مروزی ، مکنی به ابوابراهیم . از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهور و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ) (معجم البلدان ).


بازی . (اِخ ) سلام بن سلیمان بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند. و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ).


بازی . (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابی یونس الفازی مروزی . از قریه ٔ فاز (باز) از قراء مرو و از محدثان بود. (الانساب سمعانی ج 2).


بازی . (اِخ ) محمدبن حمدویه بن سهل عامری مطوعی بازی از محدثان بود. و از ابو داود روایت کرد و بسال 327 هَ . ق . درگذشت . وی در زمره ٔ محدثانی بود که به بازیون مشهور و به باز قریه ای در شش فرسخی مرو منسوبند. (از تاج العروس ).
- بنوالبازی ؛ از قبایل عک یمن بودند. (از تاج العروس ).


بازی . (اِخ ) محمدبن فضل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ).


بازی . (اِخ ) نام سلسله ٔ پنجم از سلسله ٔ سلاطین بابل که در حدود 1052 تا 1032 ق . م . در صفحات دریایی سلطنت کرده اند و این سلسله در حقیقت سلسله ٔ دوم دریایی بابل محسوب میشوند. در دوره ٔ این سلسله ، عیلام باز بابل را گرفت و یکی از پادشاهان عیلام بر تخت بابل نشست ولیکن بیش از شش سال دوام نکرد. بابل در زمان این سلسله به علت تاخت و تاز مردمان صحراگردی موسوم به گوثیان ضعیف و ناتوان گشت .


بازی . (اِخ )اسماعیل بن محمد بازی حنفی امام جامع الشاعره در زبیدی بود و از خاندان بازی بشمار میرود. و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوب است . (از تاج العروس ).


بازی . (اِخ )محمدبن وکیعبن دواس بازی ، مکنی به ابوبکر. منسوب به باز قریه ٔ طوس بود. (تاج العروس ) (معجم البلدان ).


بازی . (ص نسبی ) منسوب است به باز که قریه ای است از قرای مرو در هفت فرسخی آن . (سمعانی ).


بازی . [ ی ی ] (اِخ ) ناحیه ای از آردن در 4 کیلومتری سدان که دارای 1413 تن جمعیت است .


بازی . (اِ) هر کار که مایه ٔ سرگرمی باشد. رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی . کار تفریحی . لَعب . (حاشیه ٔ برهان قاطع). لهو :
سر شهریاران به رزم اندر است
ترا دل به بازی و بزم اندر است .

فردوسی .


پس بازی گوی شد خسرو
بر یکی تازی اسب کُه پیکر.

فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 125).


جهان را نه بر بیهده کرده اند
ترا نز پی بازی آورده اند.

اسدی .


ای برره بازی اوفتاده بس
یک ره برهی ازین ره بازی .

ناصرخسرو.


این جهان را بجز از خوابی و بازی مشمر
گر مقری بخدا و برسول وبه کتیب .

ناصرخسرو.


جهان بر چشم دانا هست بازی
نباشد هیچ بازی را درازی .

(ویس و رامین ).


به چشم او ننماید به حرب جز بازی
نبرد و کوشش و پیکار رستم رویین .

سوزنی .


سخای حاتم پیش سخای تو زفتی است
نبرد رستم پیش نبرد تو بازی .

سوزنی


چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز.

نظامی .


بازی خود دیدی ای شطرنج باز
بازی خصمت ببین پهن و دراز.

مولوی .


هر بازیی از جدی بیرون آمده است .
(بهاءالدین ولد).
اگر مردلهو است و بازی و لاغ
قویتر شود دیوش اندر دماغ .

سعدی (بوستان ).


بسا اهل دولت ببازی نشست
که دولت ببازی برفتش ز دست .

سعدی (بوستان ).


چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت بجوانان بگذار.

سعدی (گلستان ).


نخندد طبع طفلان جز به بازی .

جامی .


احوال زمانه گوشه گیران دانند
بازی بکنار عرصه بهتر پیداست .

واعظ قزوینی .


ریخت چون دندان ، امید زندگی بی حاصل است
مهره چون برچیده شد بازی به آخر میرسد.

صائب .


|| مزاح . خوش طبعی . طیبت . مفاکهت . (زمخشری ). هزل . (منتهی الارب ). شوخ طبعی :
خورد سیلی ،زند بسیار طنبور
دهد تیزی به بازی همچو تندور.

طیان .


به بازی و خنده گرفتن نشست
شخ گاو و دنبال کرگی به دست .

فردوسی .


هیچکس چیزی اظهارنکند از بازی و رامش تا ما بگذاریم چنانکه یک آواز شنوده نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). زنی بود دیوانه که زنان وی را طلب کردندی و با او مزاح و بازی کردندی و از سخن او خندیدندی . (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام ). از نماز فارغ گشت پیش پیغامبر شد وی را دید که مسواک کرد و عظیم بقوت بود، شاد گشت . ببازی عایشه را گفت پیغامبر بهتر گشت نوبت دیگر حجره است . (مجمل التواریخ و القصص ).
|| سهل انگاشتن . بشوخی گرفتن :
کسی کو بود شهریار زمین
نه بازیست با او سگالید کین .

فردوسی .


همی تاخت یکسان چو روز شکار
ببازی همی آمدش کارزار.

فردوسی .


نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها بکرداربازی بود.

فردوسی .


نگر تا این سخن بازی نداری
که بازی نیست با شیر شکاری .
k05l)_

بازی . [ ] (معرب ، اِ) معرب باز، مرغ شکاری معروف باشد. (ناظم الاطباء). در عربی باز را گویند که طائر شکاری است . (غیاث اللغات ). مرغی است شکاری . ج ، بُزاة و اَبؤُز و بَؤُوْز [ ب َ ءُ وْ ] و بیزان . (منتهی الارب ). و قلقشندی در ذیل عنوان قسم دوم از جوارح ، بزاة ،ج ِ بازی را یاد کرده و نوشته است : چشمانی زرد دارند و بر پنج گونه اند. بازی که بویژه در روزگار ما بدین نام اختصاص یافته است ودر ضبط این کلمه سه لغت (لهجه ) است که شیواترین آنها بکسر «ز» و تخفیف «ی » آخر کلمه است . لهجه ٔ دیگر «بازِ» بی یاست . و لهجه ٔ سوم بازی به اثبات یا و تشدید آن است که ابن سیده آن را روایت کرده است و تثنیه ٔ آن بازیان و جمع آن بوازِ و بُزاة است . این لفظ مشتق از بَزوان بمعنی وَثب (جستن ) است بازی پرنده ای سبکبال و تندپرواز و از بهترین پرندگان شکاری و کوشاترین آنها بر جستن شکار خویش است . مرغ معروف که برای شکار تربیت میشود. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 70). همان باز باشد. (بحر الجواهر). باز وآن از جمله طیور سباع شکاری معروف است ، اغبر مایل بسفیدی و زردی و منقط به نقطه های سیاه و بعضی سفید رنگ مانند خروس سفید میباشد. (فهرست مخزن الادویه ص 130). بفارسی باز نامند و از جمله ٔ سباع طیور و معروف است گوشت او در دوم گرم و در سیم خشک و بطی ٔ الهضم و ردی الغذا و محلل اورام و جاذب سموم بخود و پرسوخته ٔ او جهت اندمال جراحت و قطور خون او جهت بیاض عین و طرفه و همچنین زهره ٔ او بغایت مفید و طلای سرگین او جهت رفع آثار کلف و حمول او جهت اخراج مشیمه و جنین و اعانت بر حمل گویند مجرب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).


بازی. ( اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابی یونس الفازی مروزی. از قریه فاز ( باز ) از قراء مرو و از محدثان بود. ( الانساب سمعانی ج 2 ).

بازی. ( اِخ ) محمدبن حمدویه بن سهل عامری مطوعی بازی از محدثان بود. و از ابو داود روایت کرد و بسال 327 هَ. ق. درگذشت. وی در زمره محدثانی بود که به بازیون مشهور و به باز قریه ای در شش فرسخی مرو منسوبند. ( از تاج العروس ).
- بنوالبازی ؛ از قبایل عک یمن بودند. ( از تاج العروس ).

بازی. ( اِخ ) محمدبن فضل بازی از محدثان بود. وی در زمره محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. ( از تاج العروس ).

بازی. ( اِخ )محمدبن وکیعبن دواس بازی ، مکنی به ابوبکر. منسوب به باز قریه طوس بود. ( تاج العروس ) ( معجم البلدان ).

بازی. [ ی ی ] ( اِخ ) ناحیه ای از آردن در 4 کیلومتری سدان که دارای 1413 تن جمعیت است.

بازی. ( اِ ) هر کار که مایه سرگرمی باشد. رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی. کار تفریحی. لَعب. ( حاشیه برهان قاطع ). لهو :
سر شهریاران به رزم اندر است
ترا دل به بازی و بزم اندر است.
فردوسی.
پس بازی گوی شد خسرو
بر یکی تازی اسب کُه پیکر.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 125 ).
جهان را نه بر بیهده کرده اند
ترا نز پی بازی آورده اند.
اسدی.
ای برره بازی اوفتاده بس
یک ره برهی ازین ره بازی.
ناصرخسرو.
این جهان را بجز از خوابی و بازی مشمر
گر مقری بخدا و برسول وبه کتیب.
ناصرخسرو.
جهان بر چشم دانا هست بازی
نباشد هیچ بازی را درازی.
( ویس و رامین ).
به چشم او ننماید به حرب جز بازی
نبرد و کوشش و پیکار رستم رویین.
سوزنی.
سخای حاتم پیش سخای تو زفتی است
نبرد رستم پیش نبرد تو بازی.
سوزنی
چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز.
نظامی.
بازی خود دیدی ای شطرنج باز
بازی خصمت ببین پهن و دراز.
مولوی.
هر بازیی از جدی بیرون آمده است.
( بهاءالدین ولد ).
اگر مردلهو است و بازی و لاغ
قویتر شود دیوش اندر دماغ.
سعدی ( بوستان ).
بسا اهل دولت ببازی نشست

فرهنگ عمید

۱. فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح.
۲. ورزش.
۳. (اسم مصدر ) اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن.
۴. (صفت ) قمار کردن.
۵. (صفت ) [قدیمی] بیهوده، عبث.
* بازی کردن: (مصدر لازم )
۱. چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن.
۲. به تفنن کاری کردن.
۳. قمار کردن.
۴. کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن.
* بازی دادن: (مصدر متعدی )
۱. کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن.
۲. فریب دادن.

۱. فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح.
۲. ورزش.
۳. (اسم مصدر) اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن.
۴. (صفت) قمار کردن.
۵. (صفت) [قدیمی] بیهوده؛ عبث.
⟨ بازی کردن: (مصدر لازم)
۱. چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر‌گرم ساختن.
۲. به ‌تفنن کاری کردن.
۳. قمار کردن.
۴. کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن.
⟨ بازی دادن: (مصدر متعدی)
۱. کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن.
۲. فریب دادن.


دانشنامه عمومی

بازی فعالیتی که با میل و اختیار و باهدف سرگرمی و تفریح و معمولاً و به طور هنجاری در اوقات فراغت انجام می شود. کارکرد بازی ها، تفریح و شادابی است. در تعریف علمی بازی فعالیتی مخصوص کودکان نیست. هر فعالیت اختیاری که بر اساس ایجاد لذت و خوشایندی باشد و کم یا زیاد دارای قواعد باشد، بازی محسوب می شود. بازی ها غالباً اشکال شناخته شده ای دارند و در فرهنگ و اقلیم هر قوم می توان آن را سراغ گرفت؛ بنابراین بازی ها دارای زمینه های اجتماعی، اقلیمی و خرده فرهنگی هستند. بازی ها عمدتاً توسط وسایلی انجام می شوند که بیشتر در مورد کودکان اسباب بازی نامیده می شود. اما می توان وسایل بازی (مثلاً ورزش-بازی چوگان) نیز به نوعی اسبابِ بازی است. امروزه بازی ها به شکل بازی های رایانه ای هستند.
بازیهای کازینویی
بازیهای رایانه ای
بازیهای مهارتی
بازیهای ورزشی
بازیهای فکری
بازیهای راهبردی
بازیهای بزمی
بازیهای بچه گانه
بازیهای حدسی
بازیهای ویدئویی
چیستان ها
بازیهای اینترنتی
یک بازی شامل مجموعه ای از بازیکنان، مجموعه ای از حرکت ها یا راه بردها و نتیجهٔ مشخصی برای هر ترکیب از راه بردها می باشد. پیروزی در هر بازی تنها تابع یاریِ شانس نیست بلکه اصول و قوانینِ ویژهٔ خود را دارد و هر بازیکن در طی بازی سعی می کند با به کارگیری آن اصول، خود را به بُرد نزدیک کند.
طبق تعریف جین مک گانیگال از بازی، هر بازی دارای چهار مؤلفه اصلی شامل هدف، قوانین، سیستم بازخورد و حضور داوطلبانه بازیکنان است.
بازخورد مشخصی از یک بازی است که بازیکنان می توانند به آن دست یابند. آن ها توجه شان را بر روی این اهداف متمرکز می کنند، این هدف باعث می شود تا افراد، احساس کنند مقصودی دارند.
بازی (فیلم ۲۰۰۲). بازی (انگلیسی: Game) فیلمی است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد.
۴ نوامبر ۲۰۰۲ (۲۰۰۲-11-۰۴)

بازی (فیلم ۲۰۰۳). «بازی» (انگلیسی: Game (2003 film)) فیلمی در ژانر مهیج است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به یوکی ناکاما و ریو ایشیباشی اشاره کرد.

بازی (فیلم ۲۰۰۶). بازی (تلگویی: గేమ్) فیلمی در گونه درام و برشی از زندگی است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.

بازی (فیلم ۲۰۱۱). بازی (هندی: गेम) فیلمی است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آبیشک باچان، بومان ایرانی، و انوپم کهیر اشاره کرد.
۱ آوریل ۲۰۱۱ (۲۰۱۱-04-۰۱)

بازی (فیلم ۲۰۱۴). «بازی» (انگلیسی: Game (2014 film)) فیلمی در ژانر اکشن است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد.
۳۰ مه ۲۰۱۴ (۲۰۱۴-05-۳۰)

بازی (فیلم). بازی (به انگلیسی: The Game) فیلمی در سبک تریلر روانشناسانه به کارگردانی دیوید فینچر و محصول ۱۹۹۷ از کمپانی پولیگرام فیلمد انترتینمنت است. این فیلم داستان یک بانکدار را می گوید که در چهل و هشتمین سالگرد تولدش هدیه ای شگفت انگیز دریافت می کند که بازی عجیبی است که با زندگی واقعی اش عجین می شود و هر چه تشخیص رخدادهای واقعی با زندگی واقعی مشکلتر می شود بیشتر رنگ یک توطئه را به خود می گیرد.

دانشنامه آزاد فارسی

فعالیتی برای سرگرمی و تفریح. فعالیت ارادی خوشایندی که هدف خاصی را دنبال نمی کند و سبب رضایت خاطر بعدی نمی شود و نیز، فعالیتی که با میل و اختیار در اوقات فراغت صورت می گیرد. در کودکان، فعالیت آزاد کودکانه به منظور لذت بردن و سرگرمی است؛ فعالیت مستقیم یا غیرمستقیم کودکان که به نسبت رشد و تکامل رفتارشان انجام می دهند. بازی ممکن است آزاد باشد، یعنی بازی کننده (معمولاً کودک) کاملاً به میل و ارادۀ خود بازی می کند و کسی او را رهبری نمی کند و ممکن است منظّم یا سازمان یافته باشد یعنی تابع مقرّرات و قانون و تحت نظارت صورت گیرد. معمولاً بازی های دسته جمعی، مانند فوتبال، از این گونه اند. کلّاً، بازی فعالیتی است که برای تفریح و سرگرمی صورت می گیرد. پیاژه برای شناخت بازی آن را با کار مقایسه می کند و برای تمیز میان این دو نوع فعالیت انسان، پنج ضابطه برشمرده است: بازی فعالیتی است که هدفش در خودش نهفته است، در حالی که هدف کار در خارج آن قرار دارد. بازی فعالیتی است که فرد آن را اختیار می کند، در حالی که کار خاصیت اجباری دارد. بازی فعالیتی است که انجام آن موجب خشنودی و خوشحالی بازی کننده می شود، حال آن که کار، ضرورتاً خوشایند نیست. بازی از قید سازمان آزاد و رهاست، در حالی که کار معمولاً با سازمان دهی همراه است. بازی از کشمکش و پرخاش به دور است، در حالی که ماهیت کار گرایش آشکاری به سوی کشمکش و پرخاشگری دارد. پیاژه سه نوع بازی را مطرح می کند: الف. بازی های مهارت یابی (ساختمان سازی، کپیه کردن، طرّاحی)؛ ب. بازی های قاعده مند (تیله بازی، بازی های جنگی، شطرنج)؛ ج. بازی های وانمودی و خیالی (مهمان بازی، عروسک بازی).

بازی (نمایش). عنوان فراگیر همۀ حرکت های گروهی که جنبۀ نمایشی و تماشایی داشته باشد. کلمۀ بازی، که در اصل پهلوی واژیک است، در متون پهلوی جزو کلمات نامطلوب و لغو ـ چنان که پس از اسلام متداول شده ـ نبوده، بلکه در ردیف خنیا و در شمار سایر تفریحات عمومی و مجاز استفاده می شده است. در عصر ساسانی هر تفریح و تماشا و صنعتی که شایان توجه بوده را بازی می گفته اند. شاید از همین دورۀ ساسانی است که این واژه گسترش یافته و بعدها به گونه های متنوع نمایش ایرانی نیز گفته شده است. این واژۀ فارسی، برابرنهاد مناسبی برای واژۀ Play است و می تواند وجوه گوناگونش را نشان دهد. ترکیب های بازی درآوردن، بازی ساز، بازیگر و غیره که از دورۀ صفوی رواج یافته، مشخصاً به مفهوم نمایش، اجرای نمایش و بازیگری است. بازی در ترکیب هایی مانند شب بازی، صورت بازی، خیمه شب بازی، لعبت باز و بازی خیال نیز به مفهوم نمایش به کار رفته است (مانند نمایش سایه که بازی خیال نام داشت) و نشان می دهد که این واژه کمابیش از همان آغاز گسترۀ مفاهیم نمایش را دربرگرفته است. در دورۀ اخیر نیز ترکیب های نوتری نظیر سیاه بازی، بیشتر بیان کنندۀ شیوه ای از نمایش بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{game, play} [ورزش] ورزشی که دربردارندۀ مجموعه ای از قواعد و قوانین است و شرکت کنندگان در آن معمولاً به صورت مستقیم در برابر هم قرار می گیرند و سعی می کنند که ازطریق مهارت هایی مانند ضربه زدن، چرخاندن، حمل کردن یا به کارگیری اشیایی مانند توپ و گوی امتیاز کسب نمای...
{gaming} [آینده پژوهی و آینده نگری] کوششی گروهی برای شبیه سازی موضوعی از آینده متـ . بازی کردن
{play} [ورزش] جنبۀ صرفاً ورزشی و تفریحی یک مسابقه یا رقابت ورزشی

نقل قول ها

بازی سرگرمی قاعده مند شده است.
• نشانه شناسی: بازی اساساً نماد مبارزه است، مبارزه با مرگ (بازی های مراسم سوگواری)، مبارزه با عناصر اولیه (بازی های مراسم زراعی)، مبارزه با نیروهای دشمن (بازی های سلحشورانه)، مبارزه با خود (علیه ترس، ضعف ها، تردیدها وغیره). حتی هنگامی که بازی فقط جنبهٔ تفریح و سرگرمی دارد، فریاد پیروزی را -حداقل از طرف برنده - به دنبال دارد.»• «بازی، این نبرد، متکی بر بخت و اقبال، برچیزی دروغی و موهوم و سرسام آور است؛ بازی به خودی خود یک جهان است که در آن بختکی، یا با خطر کردن می توان جای خود را یافت…»• «بازی همچون زندگی واقعی است اما در چارچوبی که از ابتدا تعیین شده، و در ارتباط با مفاهیم تمامیت، قانون و آزادی است. ترکیبات گوناگون بازی، شامل همان الگوهای زندگی واقعی، شخصی و اجتماعی است. بازی تمایل دارد که قاعدهٔ خاصی را به جای هرج ومرج در روابط بگذارد و از مرحلهٔ طبیعی به مرحلهٔ فرهنگی، یا از مرحلهٔ خودجوش به مرحلهٔ عمدی و ارادی برسد. با این همه، بازی در عین رعایت قواعد، عمیق ترین خودجوشی یا شخصی ترین واکنش را در برابر موانع بیرونی جازه می دهد.»• «خاستگاه بازی، مانند هر فعالیت بشری دیگر، وابسته به قداست است. از کفرآمیزترین بازی ها تا خودجوش ترینِ آن ها، حتی بازی های که از هرگونه غایت آگاهنه بری هستند، از این خاستگاه مشتق شده اند.»• «بازی ها گوناگون اند، از بازی های همگانیِ سرگرم کننده تا بازی های رزمی یا سوارکاری بی باکانه.»• «تحلیل روانشناختی، بازی را به عنوان انتقال نیروی روانی می شناسد، چه بازی میان دو بازیکن باشد چه در رابطه با اشیاء (عروسک، راه آهن وغیره).• «بازی به شدت تخیل را فعال می کند و انگیزه را قوی می کند. حتی اگر قصد و هدف بازی در نظر گرفته نشود، بلکه به نفس بازی توجه شود، مفاهیم و نتایج عمیقی به دست خواهد آمد.»• «بازی کودکان، و بازی خصوصی بزرگسالان که ما گونه های چینی، هندی، مصری، یونانی، رومی و غیرهٔ آن را می شناسیم، در عمقِ خود و به شیوهٔ خود نسخهٔ بدل بازی های بزرگ عمومی هستند. بیهودگی و رایگان بودن ظاهریِ آن ها، نباید نمادگراییِ آموزشی بنیانی آن ها را پنهان کند: بازی ها روح ارتباطات بشری و مربیان تأثیرگذاری هستند.»• «بازی ها بنا بر نیازهای یک دوره، وجوه مختلفی را عرضه می کنند. بازی فقط فرضتی برای تفریح و سرگرمی نیست، بلکه ممکن است در ارتباط با علوم باطنی، تعلیم و تعلُّم، ادا و اطوار، و رقابت و مسابقه باشند.»• «بازی ها ضرورت زندگی را الهام می کنند و امکانات تطابق اجتماعی را گسترش می دهند.»• «در این سال های پایانی قرن (بیستم)، اسباب بازی های برقی، پیش زمینه ای برای زایش شکل نوین هوش شده اند. مهارت این شکل نوین بیشتر در فهم روند تکنولوژی است تا در فهم ظرافتی کلامی.»• «بازی های رایج در هردوره نشانهٔ نقاط اصلی توجه در آن دوره است: مثلاً مونوپولی، بازی تجارت و بورس و مَسترماید و یا معکب روبیک و غیره. همگی زمانهٔ خود را منعکس می کنند و نمایانگر دورهٔ برق، بی سیم، ریاضیات، مکانیک، آدم مصنوعی و غیره اند.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بازی، هرگونه فعالیتی به قصد سرگرمی و مشغولیت است که انگیزه آن دست یافتن به فایده، محصول یا نتیجه ای بخصوص نباشد. در جهان اسلام، بازی یکی از مفاهیم اساسی با دلالتهای متعدّد ضمنی و بسیار وسیع جامعه شناسی و روانشناسی است. در این مقاله تنها می توان به بعضی از جنبه های مهم آن پرداخت: الف . واژة بازی ب . بازی در تمدن اسلامی و مباحث دینی مربوط به آن. (برای آشنایی با بازی های ایرانی به مقاله بازی ایرانی مراجعه نمایید.)
«بازی» در لغت بیش تر به معنای سرگرمی، تفریح و مشغولیت است. «بازی» در فارسی میانه «وازیگ» است که از ریشه ایرانی باستان «واز»، به معنای جنبیدن و پریدن آمده است. «وزیدن» (به معنای دمیدن، جنبیدن و پریدن) و «وازیدن» (به همان معانی و همچنین بازی کردن) در فارسی میانه و «باختن» و «بازیدن» (به معنای بازی کردن و ورزیدن) در فارسی دری، از همین ریشه است.
در زبان عربی معادل این واژه کلمات «لَعِبْ، لِعبْ، لَعبْ»، در زبان ترکی «اُیون» و در زبان اردو «کِهیْلْ» است که در معانی بسیار وسیع به کار رفته است.

بازی در تمدن اسلامی
خصیصه بازی که در بسیاری از فعالیتهای بشری مانند رقص، نمایش، موسیقی و جز آن ها وجود دارد، و نیز بازیهای آیینی که بازمانده آداب برانگیخته از مذهب در دوران قبل از اسلام است، مناسبتی با بحث ما ندارد، و فقط گهگاه از آن یاد می شود؛ کما این که مثلاً به آداب سال نو یا به یکی از مراسم مذهبی ایرانیان که بر روی اَلاّ کلنگ انجام می گرفته اشاره شده است.
در مقاله حاضر تأکید بر بازیهای کودکان است؛ ولی در جهان اسلام نیز، مانند دیگر جاها، بازیهای کودکان بوضوح از بازیهای بزرگسالان مجزّا نشده است و تمایزی گونه شناختی وجود ندارد؛ تنها تفاوت گاهی در برخی از وسایل بازی دیده می شود.
جاحظ احتمالاً متوجه این نکته بوده که کبوتربازی را سهلترین نمونه امکان انتقال از جنبه سرگرمی به جنبه جدی بازی شمرده است.
مظاهر گوناگون و غریزه بازی در بشر و انواع مختلف بازیها، در جهان اسلام پرورش یافت. استفاده مستمر از استعاره های مبتنی بر ترکیبات «لَعَبَ» (بازی کرد)، شاهد دوام این مفهوم است.

← اعتراضات شدید مذهبی نسبت به بازی
مقوله بازی در منابع فقه و حدیث بندرت مستقلاً مطرح شده و احکام فقهی و توصیه های اخلاقی راجع به آن، کمتر یکجا گرد آمده است؛ اما در ابواب و مباحث گوناگون، مطالبی درباره آن یافت می شود.
این مطالب بیش از همه در مبحث قرارداد مسابقه بر سر سوارکاری و تیراندازی و در مبحث شهادات، به مناسبت بررسی شرایط قبول شهادت و نشانه های عدل و فسق و همچنین در متون متأخر فقهی شیعه، در مبحث تجارت، به مناسبت درآمد حاصل از برد و باخت (قِمار، مَیْسر) آمده است.
زُحیلی در تبویب خاصی از مباحث فقهی در کتاب خود در بخش عبادات در مبحثی از باب «الحظر والاباحه» (= ممنوعیت و جواز) به بعضی از احکام بازی اشاره کرده است.
برخی مؤلفان در باب «اشربه» (نوشیدنیها)، شماری از مسایل بازی را مطرح کرده اند؛ از جمله کلینی در کافی ، علاوه بر نقل احادیثی در «کتاب المعیشه » در آداب و احکام تجارت، آخرین باب «کتاب الاشربه» را نیز به نقل احادیث مربوط به بازیهای متداول، مانند شطرنج و نرد و سُدَّر، اختصاص داده است همچنانکه در مجموعه فتاوی ابن تیمیّه ، ضمن «باب الاشربه »، در بیان آشامیدنیهای حرام به مسأله، بازی اشاره شده است،
غزالی در «کتاب آداب السَّماع والوجد» از احیاءعلوم الدین اشاره کوتاهی به بازی کرده، و مجلسی نیز در چند باب از بحارالانوار، به این موضوع پرداخته است، از جمله، «باب القمار»، و «باب المعازف و الملاهی»، از «ابواب المعاصی و الکبائر و حدودها» و «باب الغفله و اللّهو و کثره الفرِح» از «کتاب الایمان و الکفر».

← معنی لعب در قرآن
...

[ویکی فقه] بازی (فقه). بازی، هرگونه فعالیتی به قصد سرگرمی و مشغولیت است که انگیزه آن دست یافتن به فایده، محصول یا نتیجه ای بخصوص نباشد. در جهان اسلام، بازی یکی از مفاهیم اساسی با دلالتهای متعدّد ضمنی و بسیار وسیع جامعه شناسی و روانشناسی است. در این مقاله تنها می توان به بعضی از جنبه های مهم آن پرداخت: الف . واژة بازی ب . بازی در تمدن اسلامی و مباحث دینی مربوط به آن. (برای آشنایی با بازی های ایرانی به مقاله بازی ایرانی مراجعه نمایید.)
«بازی» در لغت بیش تر به معنای سرگرمی، تفریح و مشغولیت است. «بازی» در فارسی میانه «وازیگ» است که از ریشه ایرانی باستان «واز»، به معنای جنبیدن و پریدن آمده است. «وزیدن» (به معنای دمیدن، جنبیدن و پریدن) و «وازیدن» (به همان معانی و همچنین بازی کردن) در فارسی میانه و «باختن» و «بازیدن» (به معنای بازی کردن و ورزیدن) در فارسی دری، از همین ریشه است.
در زبان عربی معادل این واژه کلمات «لَعِبْ، لِعبْ، لَعبْ»، در زبان ترکی «اُیون» و در زبان اردو «کِهیْلْ» است که در معانی بسیار وسیع به کار رفته است.

بازی در تمدن اسلامی
خصیصه بازی که در بسیاری از فعالیتهای بشری مانند رقص، نمایش، موسیقی و جز آن ها وجود دارد، و نیز بازیهای آیینی که بازمانده آداب برانگیخته از مذهب در دوران قبل از اسلام است، مناسبتی با بحث ما ندارد، و فقط گهگاه از آن یاد می شود؛ کما این که مثلاً به آداب سال نو
محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ج۱، ص۲۱۶، چاپ Sachau، لایپزیک ۱۸۷۸، ۱۹۲۳.
مقوله بازی در منابع فقه و حدیث بندرت مستقلاً مطرح شده و احکام فقهی و توصیه های اخلاقی راجع به آن، کمتر یکجا گرد آمده است؛ اما در ابواب و مباحث گوناگون، مطالبی درباره آن یافت می شود.
این مطالب بیش از همه در مبحث قرارداد مسابقه بر سر سوارکاری و تیراندازی
ابن قدامه، المغنی، ج۸، ص۶۵۱ و بعد، بیروت.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: kâya
طاری: kâya
طامه ای: kâɂa
طرقی: kâya
کشه ای: kâya
نطنزی: kâya


گویش مازنی

/baazi/ بازی – سرگرمی

بازی – سرگرمی


پیشنهاد کاربران

لهو

Merry - go - around چرخ و فلک بازی

بازی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " بازی" می نویسد : ( ( بازی در پهلوی در ریخت واچیگ wāčīg و وازیگwāzīg بکار می رفته است. ) )
( ( نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 197 )


بازی[اصطلاح بدمینتون]بازی چیزی نیست به جز تعداد گیم های به انجام رسیده برای تعیین نفر برنده.

بازی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بازی " می نویسد : ( ( بازی ریخت پساوندی " باز " است و "باز " سنجه ای که " اَرش " یا " رش " نیز نامیده می شود و درازای آن را گاه به اندازه ی گشادگی دو دست از نوک انگشتان مِهین تا آرنج . " شصت بازی " یا "شست باز " در شاهنامه بارها ویژگی کمند آورده شده است . به گمان بسیار ، " باز " همان واژه ای است که در بنیاد به معنی بهره و بخش است و در واژه ی " همباز " به معنی هم بهره مانده است . ریختی دیگر از آن " باژ" است که در معنی باج و خراج به کار می رود . ) )
( ( بر آمد، یکایک ، به کاخ بلند
به چنگ اندرون، شست بازی کمند، ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 318. )
به گمان واژه ی" بازی" امروزه که به مسابقات و ورزش و تمرین گفته می شود از واحد اندازه گیری ِ باز به معنی ارش و رَش گرفته شده است . زیرا در مسابقات و بازی هایی مثل اسب سواری و دومیدانی و شنا و بسیاری از بازی های قدیمی به واحد اندازه گیری طول نیاز بود که در قدیم واحد اندازه گیری در آن" باز " یا ارش بوده است . لذا به مرور زمان این نوع سرگرمی ها رفته رفته به نام " بازی خوانده شده اند. یعنی عملی که در آن واحد اندازه گیری" باز "یا "ارش" نقش داشته و مقیاس بوده است ( نگارنده )



کلمات دیگر: