کلمه جو
صفحه اصلی

عروسک


مترادف عروسک : بازیچه، لعبت، ملعبه

برابر پارسی : اروسک

فارسی به انگلیسی

doll, poppet


doll, poppet, nymph, dolly

doll


فارسی به عربی

دمیة , لعبة

مترادف و متضاد

dummy (اسم)
ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ

toy (اسم)
عروسک، بازیچه، اسباب بازی، الت بازی

doll (اسم)
دخترک، عروسک، زن زیبای نادان

puppet (اسم)
عروسک، عروسک خیمه شب بازی، دست نشانده

dolly (اسم)
عروسک، چرخ کوچکی شبیه قرقره

بازیچه، لعبت، ملعبه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - منجنیقی کوچک که در آن رادر زمان جنگ به کار می بردند و بدان از قلعه آتش و خاکستر به جانب دشمن می انداختند . ۲ - لعبتی که کودکان ( مخصوصا دخترکان ) بدان بازی کنند . یا عروسک پای نقاره . کسی که بامر و اشاره اشخاص دیگر کار می کند .

فرهنگ معین

(عَ سَ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) 1 - بازیچه ای به شکل انسان (یا حیوان ) جهت سرگرمی و بازی کودکان . 2 - مجازاً: دختر یا زنی زیبا و بسیار ظریف . ؛~ گردانی نمایش های عروسکی که در آن عروسک ها را به وسیلة نخ هایی به حرکت درمی آورند. ؛~ خیمه شب بازی کنایه از: شخص بی اراده که گوش به فرمان دیگران دارد.


(عَ سَ ) [ ع - فا. ] (اِمصغ . ) ۱ - بازیچه ای به شکل انسان (یا حیوان ) جهت سرگرمی و بازی کودکان . ۲ - مجازاً: دختر یا زنی زیبا و بسیار ظریف . ،~ گردانی نمایش های عروسکی که در آن عروسک ها را به وسیلة نخ هایی به حرکت درمی آورند. ،~ خیمه شب بازی کنایه از

لغت نامه دهخدا

عروسک. [ ع َ س َ ] ( اِ مصغر ) تصغیر عروس.( برهان ). عروس کوچک. عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. ( برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. ( غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). لعبتی که کودکان ( مخصوصاً دخترکان ) بدان بازی کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). لعبت. دمیة. ملعبه. آدمک. بازیچه. آنچه از پارچه یا موم یا پلاستیک و دیگر چیزها بشکل دخترکان زیبا سازند برای بازیچه. تندیسهای خرد از پارچه و غیره برای بازی کودکان مادینه : حالت قشنگی که بخودش گرفته بود بیشتر او را شبیه یک آدم مصنوعی یا یک عروسک کرده بود. ( سایه روشن صادق هدایت ص 13 ).
- عروسک پس ِ پرده ؛ اسم فارسی حب کاکنج است. ( تحفه حکیم مؤمن ). اسم فارسی عامه فرس ، کاکنج است. ( مخزن الادویة ). عروس پشت پرده. عروس درپرده. عروسک پشت پرده. رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پشت پرده ؛ کاکنج ، که نوعی گیاه است. عروس پس پرده. عروس پشت پرده. عروس درپرده. عروسک پس پرده. رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پهلوان کچل بودن ؛ بی عرضه بودن. ازخود اراده و فکر نداشتن : وزیران دوره استبداد حکم عروسک های پهلوان کچل را داشتند و نمی توانستند از خوددارای فکر و اراده ای باشند. ( فرهنگ عوام ).
- عروسک خیمه شب بازی ؛ عروسکی که در خیمه شب بازی بکار رود و با سیم یا نخی آنها را به حرکت درآرند و یک تن از داخل خیمه بزبان آنها سخن میگوید. رجوع به خیمه شب بازی شود.
- || کنایه از شخص بی اراده که آلت دست دیگران شود.
- عروسک درپرده ؛ کاکنج ، که گیاهی است. عروسک پس پرده. عروسک پشت پرده. عروس پس پرده. عروس پشت پرده. عروس درپرده. رجوع به کاکنج شود.
|| دختر نابالغ که او را به شوهر دهند. ( برهان ). || منجنیق کوچک را گویند، و آن آلتی باشد که در قلعه ها سازند و بدان سنگ و آتش و خاکستر به جانب دشمن اندازند.( برهان ). منجنیق کوچک ، و آن از آلات جنگ قلعه گیری است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || نام پرنده ای است که شبها بیدار باشد و بانگ کند. ( برهان ). || اسم فارسی طینوس است. ( مخزن الادویة ). اسم فارسی طنبوث است. ( تحفه حکیم مؤمن ). || کرم شب تاب. ( برهان ). حباحب است که بفارسی کرم شب تاب نامند. ( مخزن الادویة ). ذروح. ( از دهار ). کاغنه. ( از زمخشری ). ذرجدح. ( از دهار ). واحد ذراریح که جمع ذرّوح است. گوژخار. باغوجه. مگسک. واغنه. رجوع به ذروح شود. || بوم ماده را گویند، و آن پرنده ای است منحوس. ( برهان ). || رنگ لعلی. ( برهان ). || میوه ای است از اقسام زردآلو. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) :

عروسک . [ ع َ س َ ] (اِ مصغر) تصغیر عروس .(برهان ). عروس کوچک . عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). لعبتی که کودکان (مخصوصاً دخترکان ) بدان بازی کنند. (فرهنگ فارسی معین ). لعبت . دمیة. ملعبه . آدمک . بازیچه . آنچه از پارچه یا موم یا پلاستیک و دیگر چیزها بشکل دخترکان زیبا سازند برای بازیچه . تندیسهای خرد از پارچه و غیره برای بازی کودکان مادینه : حالت قشنگی که بخودش گرفته بود بیشتر او را شبیه یک آدم مصنوعی یا یک عروسک کرده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 13).
- عروسک پس ِ پرده ؛ اسم فارسی حب کاکنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسم فارسی عامه ٔ فرس ، کاکنج است . (مخزن الادویة). عروس پشت پرده . عروس درپرده . عروسک پشت پرده . رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پشت پرده ؛ کاکنج ، که نوعی گیاه است . عروس پس پرده . عروس پشت پرده . عروس درپرده . عروسک پس پرده . رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پهلوان کچل بودن ؛ بی عرضه بودن . ازخود اراده و فکر نداشتن : وزیران دوره ٔ استبداد حکم عروسک های پهلوان کچل را داشتند و نمی توانستند از خوددارای فکر و اراده ای باشند. (فرهنگ عوام ).
- عروسک خیمه شب بازی ؛ عروسکی که در خیمه شب بازی بکار رود و با سیم یا نخی آنها را به حرکت درآرند و یک تن از داخل خیمه بزبان آنها سخن میگوید. رجوع به خیمه شب بازی شود.
- || کنایه از شخص بی اراده که آلت دست دیگران شود.
- عروسک درپرده ؛ کاکنج ، که گیاهی است . عروسک پس پرده . عروسک پشت پرده . عروس پس پرده . عروس پشت پرده . عروس درپرده . رجوع به کاکنج شود.
|| دختر نابالغ که او را به شوهر دهند. (برهان ). || منجنیق کوچک را گویند، و آن آلتی باشد که در قلعه ها سازند و بدان سنگ و آتش و خاکستر به جانب دشمن اندازند.(برهان ). منجنیق کوچک ، و آن از آلات جنگ قلعه گیری است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || نام پرنده ای است که شبها بیدار باشد و بانگ کند. (برهان ). || اسم فارسی طینوس است . (مخزن الادویة). اسم فارسی طنبوث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || کرم شب تاب . (برهان ). حباحب است که بفارسی کرم شب تاب نامند. (مخزن الادویة). ذروح . (از دهار). کاغنه . (از زمخشری ). ذرجدح . (از دهار). واحد ذراریح که جمع ذرّوح است . گوژخار. باغوجه . مگسک . واغنه . رجوع به ذروح شود. || بوم ماده را گویند، و آن پرنده ای است منحوس . (برهان ). || رنگ لعلی . (برهان ). || میوه ای است از اقسام زردآلو. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) :
وصف زردآلو ار کنم بنیاد
سازم اول ازو عروسک شاد.

شرف الدین علی یزدی (در صفت فواکه ، از آنندراج ).



فرهنگ عمید

۱. نوعی اسباب بازی کوچک به شکل انسان یا حیوان.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] زیبا، جذاب، و ظریف.
۳. (صفت ) [مجاز] ویژگی فرد بی اراده که مطیع دیگران است.
۴. (اسم ) [قدیمی] نوعی منجنیق کوچک برای پرتاب کردن سنگ یا آتش.

دانشنامه عمومی

عروسک (به انگلیسی: Doll) اسباب بازی کودکان و گاهی نوجوانان است و معمولاً شبیه انسان ساخته می شود. عروسک به قوه تخیل کودکان کمک می کند بگونه ای که هنگام بازی، کودک آن را فردی زنده تصور کرده و برای آن شخصیت و اعمال متصور می شود.
با توجه به لزوم ایجاد یک پل ارتباطی بین بزرگسال و کودک که توسط آن بزرگسال بتواند هم کودک را بشناسد و هم دنیای خویش را به او معرفی کند، ساخت و ارائه اسباب بازی به کودک یکی از مؤثرترین راه کارهایی است که با درگیر کردن احساسی کودک می تواند وی را به واکاوی و جستجو در مفاهیم دنیای بزرگسالان وادار کند. از سوی دیگر کودکان در بازی های خود استعداد شان را در زمینهٔ تجرید و قدرت تخیل شان به نمایش می گذارند. گاهی از عروسک ها برای نمایش بجای انسانها استفاده می شود که به آن ها عروسک خیمه شب بازی یا عروسک نمایشی گفته می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

عروسک (puppet)
پیکره ای که معمولاً آن را گرداننده ای ـ که پیدا نیست ـ بر صحنه ای کوچک می گرداند. قدیمی ترین عروسکِ شناخته شده به قرن ۱۰پ م تعلق دارد. انواع عروسک ها عبارت اند از عروسک های انگشتی یا دستکشی (همچون پانچ)؛ عروسک های خیمه شب بازیِ نخی یا سیمی (که در برمۀ باستان و سری لانکا و از قرن ۱۶ تا ۱۸ در دربار سلاطین ایتالیایی به سطح هنری بالایی رسیدند؛ و فرانتس یوزف هایدن آهنگ ساز در ۱۷۷۸ اُپرت خود را با نام دیدو، برای آن ها نوشت)؛ تصویرهای سایه نما (که با میله هایی گردانده و بر پرده هایی روشن نمایان می شدند، ازجمله در جاوه)؛ و بونراکو (که در اوزاکای ژاپن ابداع شد)، که در آن سه یا چهار عروسک گردانِ سیاه پوش بر روی صحنه می توانند چنان با هم کار کنند که اندازۀ هر عروسک تا حدود یک متر بزرگ شود. نمایش های عروسکی طی قرن های ۱۶ و ۱۷ توجه اشراف اروپا را برانگیخت و تا قرن ۱۹ عروسک ها را همچون ابزارهایی برای به سُخره گرفتن و هجوکردن استفاده می کردند، تا آن که در قرن ۱۹ به برنامه هایی برای سرگرم کردن کودکان در پارک ها بدل شدند. در دهۀ ۱۹۲۰، سرگِی اوبرازتسوف مرکز دولتی تئاتر عروسکی را در مسکو تأسیس کرد. از دهۀ ۱۹۶۰، عروسک های بزرگ نقشِ عمده ای در تئاتر خیابانی داشته اند؛ ازجمله در تئاتر نان و عروسک اثر پیتر شومن در امریکا. در دهۀ ۱۹۷۰، تلویزیون به تئاتر عروسکی جانی تازه بخشید که از آن جمله اند: نمایش ماپِت ها (که جیم هنسون آن را پدید آورد)، و برنامۀ تلویزیونیِ طنزآمیز در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ با نام تصویر مشابه، که در آن نقش اصلی را عروسک هایی دارند که اداهای شخصیت های شناخته شده را به صورتی خنده آور درمی آورند؛ این برنامه ها را نخست فلاک و لاپدید آوردند.

نقل قول ها

عروسک مدلی از یک انسان، اغلب به عنوان یک اسباب بازی برای کودکان استفاده می شود.
• «فقط بچه هاند که می دانند پیِ چی می گردند. بچه هاند که کُلّی وقت صرف یک عروسک پارچه ای می کنند و عروسک برای شان آن قدر اهمیت به هم می رساند که اگر یکی آن را ازشان کِش برود می زنند زیر گریه...» بخش ۲۲ -> شازده کوچولو

پیشنهاد کاربران

در پارسی " اروسک"

عروس ( اروس=گلین ) ، کلمه ی ترکی است. که مثل خیلی از کلمات ترکی باعین که از حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) می باشد. نوشته شده است. اروس ( عروس ) ، اوقاپ ( عقاب ) آشیق ( عاشق ) ، اورآباد ( عورآباد ) ، بابا طاهر اوریان ( عریان ) ، . . . . . . . . اروس ( ا روس ) مثل گروس ( گ روس ) ، خروس ( خو روس ) . . . عروس با املای صحیحش اروس ترکی است. اروسک ( عروسک=قولچاق ) هم خانواده ی اروس است از جمله کلمات، ترکی که آخرشان ک دارند. مثل خروسک، سنجاقک، آخوندک ( قلیان چکن ) ، نخودک، پنیرک، انارک، کودک. . . . . . این ک برای تصغیر وتحقیر نیست ومخصوص زبان ترکی است.

این در پارسی پیشوند که فقط برای کوچک کردن و ناسازا گفتن نیست برا نمونه:
ک تصغیر:کوچک نخودک
ک تحقیر :مردک و زنیکه
ک نجیب کننده:باب ک به مانای پدر گرامی یا نجیب مانند بابک خرمدین
ک دلسوزی:مانند طفلک البته طفل عربی هستش
ک زیبایی:مانند کنیزک
ک همراهی:سنگک
که تشبیه:اروسک لواشک پنیرک
در مورد گروس که نیاز به گفتن نیست
اکنون در باره ی خروس:دکتر کزازی در مورد واژه ی " خروس" می نویسد : ( ( خروس در پهلوی خروسxrōs بوده است. ریختی از آن خروش ، در خروشیدن کاربرد یافته است در پهلوی خروستن xrōstan. ریخت نوتر آن با دیگر گونی س به ه در پارسی خروه است که اندک در متن های ادبی به کار رفته است ستاک اوستایی خْروس که به معنی فریاد برآوردن است با کروشْ در سانسکریت سنجیده شده است.
و خروسک: خروس ک پسوند شباهت یه گونه بیماری هست که صدایی مانند خروس از دهان بیمار خارج می گردد البته مانای خروس کوچک هم دهد
سنجاقک :که به غیر از یک گونه بخش بندی ایلاتی در عثمانی مانای یک گونه سوزن که ته آن گرد است و شبیه به حشره سنجاقک است پس میتوان گفت ک از گونه تشبیه کننده است البته سنجاق ترکی است ولی سنجاقک ترکی _پارسی است.



کلمات دیگر: