کلمه جو
صفحه اصلی

سنگ


مترادف سنگ : جماد، حجر، صخره، لهنه، سنجه، وزنه، جسم رسوبی در کلیه مثانه، واحد جریان آب، معیار، محک، سفت، سخت، انعطاف ناپذیر، بی رحم، قسی

فارسی به انگلیسی

calculus, petro-, rock, stone, weight


stone, rock, weight, old unit of weight, quantity of water sufficient for turning a millston, calculus, petro-

stone, weight


فارسی به عربی

بلاطة , حجارة , صخرة

مترادف و متضاد

جسم رسوبی(در کلیه مثانه)


واحد جریان آب


معیار، محک


سفت، سخت


انعطاف‌ناپذیر


بی‌رحم، قسی


stone (اسم)
هسته، سنگ، سنگ میوه

rock (اسم)
جنبش، تخته سنگ، سنگ، صخره، تکان، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره

boulder (اسم)
تخته سنگ، سنگ، گرداله

calculus (اسم)
سنگ، حساب جامعه و فاضله، سنگ مثانه، حساب دیفزانسیل و انتگرال، جامع و فاضل، حصات

flagstone (اسم)
سنگ، سنگ فرش

صفت


جماد، حجر، صخره، لهنه


سنجه، وزنه


۱. جماد، حجر، صخره، لهنه
۲. سنجه، وزنه
۳. جسم رسوبی(در کلیه مثانه)
۴. واحد جریان آب (
۵. معیار، محک
۶. سفت، سخت
۷. انعطافناپذیر
۸. بیرحم، قسی


فرهنگ فارسی

← سنگ یخ‌سنگ


نوزدهیمن سلسله از پادشاهان چینی (شمالی و جنوبی ) که از ۹۶٠ تا ۱۲۸٠ م.حکومت کرده اند.عده شاهان آن ۱۸ تن است. التان خانیان از اقوام چورچه ( منچوری ) خروج کرده چین شمالی را از چنگ سونگها بیرون آوردند و فقط چین جنوبی بدست آنان ماند . سپس سلسله التان خانیان در عهد اگتای قا آن منقرض گردید و سلسله سونگ هم در عهد قوبیلای قا آن بکلی منقرض شد .
( اسم ) هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمان صلب و املاح و عناصر معدنی یا آتشفشانی و یا رسوبی که جزو ساختمان پوسته جامد زمین محسوبند . در ساختمان سنگها اکثر بقایای موجودات زنده اعصار قدیمه شرکت میکنند . با توجه به تعریف فوق در وهله اول تمام تشکیلات صلب پوسته جامد زمین فقط جزو سنگها به حساب میایند در حالیکه از لحاظ زمین شناسی تشکیلات نفتی و روغنها و قیرها که جزو ساختمان پوسته جامدند نیز جزو سنگها محسوب میشوند . سنگها توده های اصلی کانیها را به وجود میاورند حجر . یا سنگ آتش . سنگ چخماق را گویند که بر اثر اصطکاک و ضربات تکه هایش به یکدیگر تولید جرقه میکند . این سنگ ترکیبش عبارت از سیلیس خالص بی شکل میباشد . سختیش نسبتا زیاد است و شیشه را خط میاندازد و بسته به عناصر فرعی که در آنست دارای رنگهای مختلف میباشد سنگ آتش زنه چخماق سنگ چخماق حجرالاصم حجرالنار حجرالزناد . یا سنگ آسمانی . سنگی که از آسمان بر زمین فرود آید . از مطالعاتی که بر وریی ساختمان این نوع سنگها به عمل آمده ترکیب اصلی آنها کاملا شبیه سنگهای معدنی زمین است و در اکثر آنها املاح و اکسیدهای آهن فراوان است حجرسماوی حجرالصواعق حجاره الجو حجربقران حجر بقرانی . یا سنگ آتش . نوعی سنگ سخت سیاه قهوه یی یا خرمایی که از اصطکاک آن با آهن جرقه ای تولید میشود حجرالنار سنگ چخماق . یا سنگ آتش زنه . سنگ آتش . یا سنگ آسیا . یکی از سنگهای سیلیسی شیمیایی که مخلوط با مواد آهکی است . آب باران قسمتهای آهکی این سنگ را حل میکند و بالنتیجه در آن حفراتی پدید می آورد . رنگ آن سفید مایل به زرد است و غالبا دارای لکه های اکسید آهن است سنگ ساختمان حجرالرحی . یا سنگ آفتاب . گونه ای الیگوکلاز است که جزو فلدسپاتهای سدیم دار و کلسیم دار است . گلی رنگ یا مایل به سبز و یا زرد است . جلایش شیشه یی است و چون دارای ذرات بسیار ریز طلا است نور قشنگی دارد سنگ برق حجرالبرق . یا سنگ آهک . عبارت ار کربنات کلسیم بی شکل طبیعی است که از آن برای آهکش استفاده می کنند و چون دارای سختی جالب توجه است در ابنیه نیز به به کار میرود فرمول شیمیایی این سنگ در صورت خالص بودن کربنات کلسیم است که بر اثر حرارت به آهک زنده تبدیل میشود . آهک زنده ( منو اکسید کربن ) که از این سنگ نتیجه میشود مصارف زیادی در بنایی ساختمان و ادنیه دارد . معمولا روی آهک زنده آب میریزند و آنرا به شیر آهک یا آهک مرده تبدیل میکند . یا سنگ آهن ربا . سنگی است که در آن بنسبت قابل توجه اکسید ملحی آهن زیاد است . اکسید ملحی آهن که به نام اکسید مغناطیسی نیز خوانده میشود و دارای فرمول ۳ ۴ میباشد و خاصیت جذب براده های آهن را دارد حجرالمغناطیس حجرالحدید حجرالهنود . یا سنگ آهن کش . سنگی است که به سبب داشتن خاصیت مغناطیسی آهن را جذب میکند . یا سنگ احمر . ۱ - حجرالاحمر . ۲ - نوعی الماس . یا سنگ اسپنگ . عبارت از ترشحات آهکی یا سیلسی اسفنجهای دریایی میباشد که پس از پوسیده شدن ابدان این حیوانات بر جای میماند . بقایای ترشحات آهکی یا سیلیسی گاهی بقدری بر روی هم انباشته میشود که تشکیل قسمی سدهای دریایی و یا صخره ها و جزایر کوچک را میدهد و یا قسمتی از طبقات رسوبی پوسته جامد را به وجود می آورد حجرالاسفنج حصاهالاسفنج. یا سنگ اسکاف . سنگ ساب . یا سنگ امتحان . سنگ محک . یا سنگ بابا قوری . سنگ سلیمانی باباغوری . یا سنگ برق . سنگ آفتاب . یا سنگ برقی . گونه ای سنگ مرمر که از ناحیه به نام بارقه از شبه جزیره بالکان به دست آید حجر بارقی حجر برقی . یا سنگ برکان . گونه ای سنگ رستی که بسیار نرم است و به الوان مختلف سبز و زرد و قهوه یی و سفید رنگ دیده میشود . از خواص این سنگ آن است که به سهولت مواد چربی و کثافات را از روی اشیا پاک میکند سنگ مغنی رست چربی زدا خاک نمد مالی . یا سنگ بلور . عبارت است از بلورهای کو آرتز یا در کوهی که به نام بلور سنگ نیز نامیده میشود . حجرالبلور یا سنگ چخماق . سنگ آتش . یا سنگ خاره . خارا . یا سنگ پا . گونه ای سنگ آذرین که دارای بافت شیشه یی و متخلخل است و حفراتی دارد و چون در این حفره ها گازهای مختلف خصوصا گاز کربنیک و گازهای گوگردی محبوس است نسبت به وزن آب هم حجمش بیشتر سبکتر است و روی آب میایستد . سنگ پا بیشتر برنگ تیره میباشد و جهت پاک کردن کف پا در حمام مورد استفاده واقع میشود حجر بحر حجرالحکاک حجرالرجل حجر القیشور حجرالشعر حجرالشفاف حجر فروغیا . یا سنگ پرستوک . حجرالخطاطیف حجرالیرقان حجرالخطاف . توضیح در لغت نامه بنقل از اختیارات بدیعی سنگی است که از داخل شکم پرستو به دست آید و به اندازه بند انگشتی میباشد . یا سنگ تفنگ . سنگ چخماق . یا سنگ توتیا . سنگ سلیمانی است که آنرا حجرالکحل و حجرالاسود نیز نامند سنگ سلیمانی . یا سنگ جهنم . نیترات نقره را گویند که در چشم پزشکی و پزشکی عمومی و دندانپزشکی مورد مصرف واقع میشود نیترات دارژان . توضیح سنگ جهنم متبلور را سنگ جهنم غیر قلمی گویند . یا سنگ جهودان . عبارت است از صدف فسیل شده یکنوع خارپشت به نام سیداریس گلاندیفروس میباشد . صرف فسیل شده این حیوان شکل بیضوی زیبایی به طول تقریبی ۴ سانتیمتر و عرض ۳ سانتیمتر دارد و چون نقوش زیبای صدف را نیز غالبا در حالت فسیل نگه میدارد از این جهت مورد توجه اهالی اطراف نیل از قدیم الایام بوده است و آن به مناسبت شکل زیتونی خود به نام حجرالزیتون نیز موسوم است . چون بیشتر فسیل این صدفها رسوبات آهکی را در خود نگاه میدارد سنگ یهودا حجرالیهود حجر یهودی زیتون بی اسائیل حجرالزیتون حجرالزیت. یا سنگ چاپ . نوعی سنگ آهکی متشکل از دانه های ریز به رنگ زرد یا خاکستری . که در چاپ سنگی آنرا به کار برند . یا سنگ چینی . کائولن . توضیح در برخی کتب سنگ چینی مترادف با کوارتز ذکر شده و آن اشتباه است . یا سنگ حمام . سنگی است که در نتیجه گرمای آب مخزن حمامها بر جدار دیگ یا آب گرم کن ها بندد و عبارت از املاح گچی و آهکی آبها است که در نتیجه گرما راسب شود . در قدیم ضمادی از این رسوب ساخته به جهت رفع سرطان رحم به کار میبردند حجرالحمام . یا سنگ خروس . ماده متحجری که داخل سنگدان خروس قرار دارد . این ماده عبارت از شنهای مقاوم و سخت سیلیسی است . عموم پرندگان دانه خوار آن را به منظور آسیا کردن دانه ها می بلعند حجرالدیک سنگ خروسان حجرالشعر . یا سنگ دیگ . سنگ هر کاره . یا سنگ رعد . گوله توپ . یا سنگ روشنایی . به فسفر و ترکیبات کانی آن اطلاق میشود مرقشیقا حجرالنور حجرالروشنائی . یا سنگ روی . سنگهای معدنی و روی بیشتر به صورت سولفور روی و کربنات روی میباشد حجرالصفر . یا سنگ زخم . گونه ای سنگ گچ که دارای بلورهای ریز گچ است و ذرات متبلور گچ شبیه ذرات قند پهلوی هم قرار گرفته اند که آنرا به نام گچ قندی نیز نامند . به علت دارا بودن سولفات کلسیم پودر نرم شده آنرا به روی بریدگیها به منظور بند آوردن خون به کار میبردند حجرالعرابی حجرالعاج . یا سنگ زرد . زرنیخ . یا سنگ زیتون . زیت ( بنی اسرائیل ) . یا سنگ ساب . گونه ای سنگ سیلیسی رسوبی که از ذرات ریز به وجود آمده و از آن جهت تیز کردن چاقو و غیره استفاده میکنند سنگ چاقو حجرالاساکفه . توضیح سنگ ساب در حقیقت گونه ای سنگ سمباده است که تا حدی با ذرات آهک آمیخته شده . سنگ سمباده یا سنک ساختمان . سنگ آسیا . یا سنگ سای . سنگ ساب . یا سنگ سرب . سنگهای معدنی سرب که بیشتر به صورت سولفور سرب اند . حجرالرصاص . یا سنگ سرمه . سنگ توتیا . یا سنگ سلیمانی . ۱ - یکی از اقسام کالسودان است که جزو سنگهای مجاور کو آرتز محسوب میشود این سنگ بر خلاف عقیق سیلیسی بی آب و ظاهرا غیر متبلور است و چون دارای منظره مطبق و متحد المرکز است زیبایی خاصی دارد و در زینت ها از آن استفاده میشود و بیشتر دسته چترها را از آن میسازند حجر اناخاطس حجر اناغاطس حجر اناغلیطس حجر اناغیطوس آگات . ۲ - گونه ای سنگ آذرین تیره رنگ که ترکیبش عبارت از سیلیکات آبدار روی میباشد . سنگی است که بر اثر مالش و اصطکاک خاصیت فسفر سانس و درخشندگی پیدا میکند و چون دارای منحنی قابل توجه است جزو احجار کریمه نیز شمرده میشود . پودر نرم شده این سنگ راسابقا در کحالی به مناسبت اکسید رویی که در آن است استعمال میکردند و جهت از بین بردن اورام چشم آنرا مفید دانسته اند و همچنین چون پودر نرم شده این سنگ دارای رنگ سیاهی خاصی است آنرا با میله ای ظریف چوبی یا سنگی به چشم و پلکها جهت سیاه شدن مژه ها میکشیدند و به نام سرمه مینامیدند حجرالضفر حجر بابا قوری اثمد سنگ توتیا حجرالکحل حجرالکحا الاسود حجر التوتیا سنگ سرمه . یا سنگ سماق . گونه ای سنگ آذرین که دارای بلورهای بزرگ و کوچک از کو آرتز و پیروکسن و آمفیبول و میکا میباشد . سنگی است سخت و متمایل یا صورتی یا سبز ( رنگش بسته به عناصر متشکله اش متغیر است ) و چون استقامت و سختی و خشونت قابل توجهه دارد در پی ابنیه و ستونهای سنگی عمارات و همچنین ساختن سنگ آسیا به کار میرود سنگ سماک . یا سنگ سماک . سنگ سماق . یا سنگ سمباده . گونه ای سنگ سیلیسی که از تراکم پوسته های آلگهای سیلیسی موسوم به دیاتومه مخلوط با پوسته های سیلیسی موسوم به شعاعیان به وجود آمده و از آن جهت صیقل دادن فلزات استفاده میکنند سنگ تریپولی . یا سنگ سو . سنگ ساب . یا سنگ سودا . سنگ پا . یا سنگ سیاه شیشه گران . مغنسیا . یا سنگ شجری . پایه ها و بقایای آهکی مرجانها به سد مرجان . یا سنگ شیر . گونه ای سنگ معدنی که ترکیبش عبارت از سیلیکات آلومین و سدیم می باشد و جزو عناصر اصلی سنگهای آذرین است . این سنگ در حقیقت نوعی آلبیت است . سنگ شیر به سبب داشتن آلومین سفید رنگ است و چون در آب ساییده شود مایعی شیری رنگ به وجود می آورد ( وجه تسمیه به همین علت است ) حجر غالاقطسط حجرالبنی حجرالابیض . یا سنگ صبور . ۱ - اصولا سنگ به صبوری و تحمل مثل است : گرچه چون سنگم صبورو سیم ساعد لیک هست سیمگون اشکم فزوده سنگ هر شب تا سحر . ۲ - سنگی اساطیری که اندوههای مردم را میشنید و غمخوار آنان بود . یا سنگ عقاب . اکسید سه ظرفیتی آهن که در حالت طبیعی با مواد خارجی از قیبل رست و غیره نیز مخلوط است و اگر نسبت رست زیاد باشد انواع اخری را به وجود می آورد بهت حجرالباهت اکتمکت . حجرالعقاب . یا سنگ قبطی . گونه ای سنگ سرتی که در حقیقت نوعی از سنگ رستهای چربی زا به شمار میرود و دارای رنگ سبز یا آبی می باشد و چون خاصیت همه رست ها را در مورد جذب رطوبت دارد جهت معالجه اسهال در قدیم به کار میرفته است . بر اثر همین جذب رطوبت چربیها و ناپاکیهای روی پارچه را نیز جذب میکند . حجر قبطی . یا سنگ قمر . گچهای متبلور را گویند که در سیستم منوکلینیک متبلور میشود . بلورهای سنگ قمر به شکل ماکلهای سر نیزه یی می باشند که ممکنست به طول ۶٠ و ضخامت ۱٠ سانتیمتر برسند حجرالقمر حجر قمری حجر قمر رغوه القمر . یا سنگ قناعت . سنگی رنگین ( غالبا آبی ) که دانه هایی از احجار قیمتی یا کم قیمت در اطراف آن کار میگذاشتند و درویشان آنرا در زیر پوشال خود - روی ناف - می بستند . یا سنگ کارد . سنگ ساب . یا سنگ کلیه . سنگی که در نتیجه ترکیب اسیدهای مختلف ادرار با مواد معدنی حاصل میشود این سنگ ممکن است در کلیه در ناحیه لگنچه بماند یا وارد حالب شده و از آن جا وارد مثانه گردد و از پیشاب راه دفع شود رمل کلیه . یا سنگ کیسه صفرا . سنگی است که در نتیجه رسوب املاح صفراوی در کیسه صفرا یا مجرای صفراوی حاصل شود . حجر صفراوی . یا سنگ گاز ران . ۱ - سنگ قبطی . ۲ - در برخی کتب مترادف با شعار نیز ذکر شده است زیرا خاکستر حاصل از سوختن اشنان قصارین متحجر است و علاوه بر آن که در پاک کردن چربی ها و کثافات از روی پارچه به کار میرود در صابون پزی نیز مورد استفاده قرار میگیرد . یا سنگ گوگرد . سنگهای معدنی گوگرد که با دیگر سنگهای معدنی و شن ها و خاکها مخلوط است و در صورت خلوص آن را گل گوگرد نامند . از این سنگ برای استخراج گوگرد استفاده میشود جحر الکبریت . یا سنگ ماسه . سنگی است سیلیسی که جزو سنگهای رسوبی محسوب است و در نتیجه به هم چسبیدن ذرات شن و ماسه و سیلیس های خرد شده حاصل آمده و به همین جهت بسیار سخت است اگر این ذرات سیلیس به وسیله خمیری آهکی به هم چسبند سنگ ماسه را آهکی و اگر به وسیله خمیری سیلیسی به هم چسبند ماسه سنگ را سیلیسی گویند دج ماسه سنگ . یا سنگ ماهی . سنگی که در سر ماهی یابند و آن سفید و سخت است حجرالحوت . یا سنگ مثانه . سنگی که در نتیجه ترکیب اسیدهای مختلف موجود در ادرار با مواد معدنی ( از قیبل سدیم و کلسیم و پتاسیم و غیره ) در مثانه به وجود آید یا قبلا در کلیه به وجود آمده باشد حجرالمثانه یا سنگ محک . گونه ای ژاسپ که سیاه رنگ است و در ترکیبش رست هم دارد و در زرگری جهت تشخیص طلا و عیار آن به کار میرود سنگ عراقی ژاسپ سیاه سنگ امتحان . یا سنگ مغناطیس . سنگ معدنی آهن مغناطیس را گویند . در این سنگ آهن موجود است و خاصیت آهن ربایی دارد . معادن آهنی که چنین سنگی را داشته باشد جزو معادن مرغوب محسوبند حجرالنهود حجرالمغناطیس حجر الحدید . یا سنگ مغنی . سنگی است الوان و به غایت سست و آن چه سیاه بود به سرخی زند و نقطه های سفید بر آن باشد و شیشه گران به کار برند سنگ برکان . یا سنگ نیسه . ( نیقه ) سنگی حفره دار از گروه سنگهای آذرین که در کنار دریاچه نیسه واقع در آسیای صغیر فراوان است حجرالنیقی . یا سنگ هر کاره . گونه ای از سنگهای دگرگونی که تالک شیست نامیده میشوند و عبارت از شیستهای متبلوری هستند که با تالک آمیخته و دگرگون شده اند . این سنگ در ضمن این که خاصیت شیستها را دارد و حرارتهای زیاد را تحمل میکند خواص تالک را نیز دارا است یعنی با ناخن خط بر میدارد و چون خوب شکل میگیرد از این سنگ به جهت ساختن دیگ و سرقلیان و غیره استفاده میکنند . سنگ مذبور در اطراف مشهد فراوان است . سنگ دیگ حجرالیرام سنگ یرامی . یا سنگ یاسم . سنگی است سبز به زردی مایل حجرحبشی یشم . یا سنک یرامی . سنگ هر کاره . یا سنگ یمانی . عقیق سرخ یا سنگ یهودا . سنگ جهودان . یا سنگها . جمع سنگ مواد مختلف معمولا صلبی که در تشکیلات پوسته زمین شرکت دارند به عبارت دیگر سنگها شکلهای گوناگون مواد مختلفی هستند که در ساختمان پوسته زمین دخالت دارند . ذرات مختلفی که سنگها را تشکیل می دهد کانیها نامیده میشوند احجار . یا سنگ های ارگانیک . سنگهایی که منشائ حیاتی دارند یعنی یا در نتیجه متحجر شدن بقایای نباتی یا حیوانات حاصل میشود یا آن که در نتیجه فعل و انغعالات شیمیایی موجودات زنده به وجود می آیند مهمترین این سنگها زغال سنگ و نفتها هستند احجار عالیه یا سنگ های آتشفشانی . سنگ هایی هستند که از انجماد مواد گداخته درون زمین حاصل میشوند و به دو دسته سنگهای آذرین درونی و سنگهای آذرین بیرونی تقسیم میشوند سنگهای آذرین . یا سنگهای آذرین . سنگهای آتشفشانی . یا سنگهای آسمانی . احجاری هستند که از محیط خارج از فضای زمین بر زمین ساقط میشوند . حدس های مختلف در مورد وجود این سنگها زده اند از همه صائبتر آنست که سنگهای مذکور بقایای کره منفجر شده ایست که گاهی در منطقه جاذبه زمین و بر زمین ساقط میشوند . با آزمایشهایی که بر روی این احجار انجام شده ترکیب آن ها عبارت از اکسید های مختلف آهن و نیکل و دیگر عناصر موجود در زمین است شخانه . یا سنگهای بلور لایه . سنگهای درگوگونی یافته ای هستند که متعلق به ادوار نخستین زمین شناسی ( یعنی طبقات ما قبل اوران اول ) می باشد این سنگها بر اثر فشار چین خوردگیهای متعدد و نزدیک بودن به گرمای درونی کره زمین هم منطبق به نظر میرسد و هم حاوی عناصر متبلور هستند سنگهای بلورین برگه . یا سنگهای ته نشستی . سنگهایی هستند که در آب یا در هوا ته نشین میشوند بنابراین سنگهای رسوبی مطلقا سنگهای ته نشین شده در آب نیستند و موادی هم که بدون دخالت آب ته نشین میشوند جزو این سنگها محسوبند مثل رسوبات هوایی به وسیله بادها . از اختصاصات سنگهای ته نشستی مطبق بودن و فسیل داشتن آنها است و ممکن است که متبلور هم باشند در این صورت جنس همه بلورها یکی است جزو رسوبات هوایی خاک زرد و یخهای طبیعی را محسوب میدارند احجار رسوبی احجار ته نشسته سنگهای رسوبی . یا سنگهای قیمتی . کانیهایی هستند که به سبب زیبایی و سختی و در خشندگی و تلائ لو مقاومت در برابر عوامل خارجی مورد توجه و در زینت آلات مورد استفاده واقع میشود از قبیل زمرد یاقوت عقیق زبرجد و غیره . احجار کریمه احجار ثمینه احجار نفیسه . ترکیبات فعلی : یا سه سنگ تیز کردن . تند و تیز کردن کارد و جز آن به وسیله سنگ ( فسان ) یا به سنگ فسان نشستن . به وسیله سنگ فسان تیز شدن کارد و جز آن یا به سنگ کشیدن . تیز کردن تیغ و خنجر و جز آن ها را به وسیله سنگ ( فسان ) یا سنگ بر شیشه زدن . ۱ - با سنگ شیشه را شکستن . ۲ - از بین بردن چیزی . ۳ - توبه کردن از نوشیدن شراب و دیکر محرمات . یا سنگ بر قرابه زدن . سنگ بر شیشه زدن . یا سنگ بر قندیل زدن . ۱ - با سنگ قندیل را شکستن . ۲ - تاریک کردن مکدر ساختن . یا سنگ در آبگینه کار کسی انداختن . کار او را خراب کردن : این مرد دینی برین سنگ نشست و سنگ در آبگینه کار ما انداخت و شکوه از دل خلایق بر گرفت . یا سنگ در موزه افتادن . ۱ - اقامت کردن در محلی ترک سفر کردن . ۲ - مزاحمت ایجاد شدن . یا سنگ راه شدن . ۱ - مانع شدن سد راه گردیدن . ۲ - وقار طمانینه . ۳ - اعتبار . ۴ - قطعه ای از حجر که بذان اشیائ را در ترازو وزن کنند وزنه . ۵ - وزن گرانی درمسنگ . نیم جو سنگ . ۶ - واحدی برای وزن . طبق قانون مصوب ۱۳٠۴ ه ش . برای وزن . طبق ۱٠٠٠ در هم ) یک کیلو گرم . یا سنگ تبریز . واحد وزن من تبریز . یا سنگ ترازو . وزنه ای که مقیاس وزن برای سنجش قرار میگیرد واحد وزن . ۲ - وزنه ای که جهت سنجش سنگینی به طور عام به کار میرود . ۷ - مقیاسی است برای آب و آن عبارتست از عده معینی لیتر در هر ثانیه . توضیح در تهران یک سنگ آب عبارتست از مقدار آبی که از شکافی به اندازه ۲٠ / . متر مربع ( ۲ / ۱۵۲۸ فوت مربع ) و از قرار ( ۱ / . ۹۳۶ یارد ) در هر سه ثانیه جریان دارد - در کرمان یک سنگ آب برابر ۲۴ ساعت آبی است که برای آبیاری ۲ هکتار زمین کافی باشد . در اصفهان یک سنگ آب برابر با مقدار آبی حساب میکنند که یک جریب زمین را در یک ساعت مشروب کند . - در شیراز واحد آب که معروف به سنگ دیوانی است عبارت است ار شکافی به وسعت ۲٠ سانتیمتر در ۸٠ سانتیمتر و از قرار ثانیه ای یک متر جریان دارد - در همدان معادل یک سنگ دیوان اراک است . یا سنگ دیوانی . مقیاسی است برای آب روان و آن به چرخ تقسیم میشود و ۵ سنگ دیوانی را یگ سنگ آسیا گردان حساب میکنند - در اراک یک سنگ دیوانی مقدار آبی است که از میان چهار آجر که تشکیل روزنه ای به وسعت ۲٠ . / ۲٠ / . متر را می دهد جاریست . یا سنگ هاشم . ۱۶ من کازرون ۷۶ / ۸ کیلو گرم .
دهی است جزئ دهستان کوهپایه بخش نوبران شهرستان ساوه .

فرهنگ معین

(سَ ) [ په . ] ۱ - (ص . ) وقار، اعتبار. ۲ - (ق ) آهستگی ، آرامش . ۳ - نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه تودة نسبتاً سفتی را به وجود آورده است . ۴ - وزنه ای جهت سنجش سنگینی . ۵ - دو قطعه سنگ به ابعاد کوچک

(سَ) [ په . ] 1 - (ص .) وقار، اعتبار. 2 - (ق ) آهستگی ، آرامش . 3 - نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه تودة نسبتاً سفتی را به وجود آورده است . 4 - وزنه ای جهت سنجش سنگینی . 5 - دو قطعه سنگ به ابعاد کوچک تر از سنگ آسیاب با حلقه ای در میان آن ها که زورخانه کاران به پشت خوابند و حلقه ها را به دست گیرند و سنگ ها را بالا و پایین برند. ؛از ~چشمه تراشیدن کنایه از: کار بیهوده انجام دادن . ؛ ~ُ سبو کردن کنایه از: متضاد بودن ، ناساز بودن . ؛~ کسی را به سینه زدن کنایه از: طرفداری و دلسوزی کردن از کسی بیش از خود او. ؛ ~مفت گنجشگ مفت کنایه از:استفاده از فرصت های مناسب .


لغت نامه دهخدا

سنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمانی صلب و املاح و عناصر معدنی یا آتشفشانی و یا رسوبی که جزو ساختمان پوسته ٔ جامد زمین محسوبند. در ساختمان سنگها اکثر بقایای موجودات زنده ٔ اعصار قدیمه شرکت میکنند. با توجه بتعریف فوق در وهله ٔ اول تمام تشکیلات صلب پوسته ٔ جامد زمین فقط جزو سنگها بحساب می آیند، درحالی که از لحاظ زمین شناسی تشکیلات نفتی و روغنها و قیرها که جزو ساختمان پوسته ٔ جامدند نیز جزو سنگها محسوب میشوند. سنگها توده های اصلی کانیها را بوجود می آورند. حجر. (از فرهنگ فارسی معین ). حجر و جسمی صلب و سخت که از زمین استخراج میکنند و ماده ای که کوههای صلب را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء) :
فروبارم خون از مژه چنان
که آغشته کنم سنگ را ز خون .

حکاک .


تا کی کند او خوارم تا کی زند او سنگم
فرسوده شوم آخر گر آهن و گر سنگم .

ابوشکور.


بباران سنگ و بباران تیر
بدادند سرها به نیرنگ شیر.

فردوسی .


ز سنگ و ز گچ بود بنیاد کار
چنین کرد تا باشد آن پایدار.

فردوسی .


زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیا.

بهرامی .


بانگ او کوه بلرزاند چون شیهه ٔ شیر
سم او سنگ بدرّاند چون نیش گراز.

منوچهری .


چون بوی که از مشک جدا گشت و زر از سنگ
بیقدر شود مشک و شود مشک مزور.

ناصرخسرو.


تواند سنگ را هرگز بریدن
اگر از سنگ بیرون ناید آهن .

ناصرخسرو.


گر تو سنگی بلای سخت کشی
ور نه ای سنگ بشکن و بگداز.

مسعودسعد.


چو سنگ را نتواند گزید بوسه دهد
کسی که باشد دعوی نمای معنی یاب .

سوزنی .


آبگینه زسنگ می زاید
لیک سنگ آبگینه می شکند.

خاقانی .


در دل سنگ کثیف جواهر و معادن و فلزات بیافرید. (سندبادنامه ص 2). برسید بکناره آبی که سنگ از صلابت آن بر سنگ آمدی . (گلستان چ یوسفی ص 122).
- امثال :
از میان دو سنگ آرد خواستن یا از میان دو سنگ آردم را میخواهم .
اگر سنگ از آسمان ببارد فلان کار را خواهم کرد .
باده خوردن و سنگ بجام انداختن ، نظیر: نمک خوردن ونمکدان شکستن .
پیش پای کسی سنگ انداختن .
دست کسی را بزیر سنگ آوردن .
سنگ از جایش پاشود بد میگوید یا تف و لعنت میکند ؛ همه ٔ مردمان این گروه را تقبیح می کنند. (امثال و حکم ).
سنگ بجای خودش سنگین است .
سنگ بزرگ داشتن نشانه ٔ نزدن است . (امثال و حکم ).
سنگ بفکن چو یافتی یاقوت ، نظیر: مگذر از حکم آیةالکرسی . (امثال و حکم ).
سنگ به در بسته می آید ، نظیر: هر جا سنگ است به پای لنگ است . ماده به عضو ضعیف می ریزد. (امثال و حکم ).
سنگ به رودخانه ٔ خدا انداختن .
سنگ بینداز بغلت باز شود ؛ رنجی بی حاصل است . (امثال و حکم ).
سنگ خورده سنگین شده ؛ بعلت کبری کمتر بدیدن دوستان میرود. (امثال و حکم ).
سنگ دادن بر محل به از زر دادن بی محل . (از مجموعه ٔ امثال چ هند).
سنگ در موزه داشتن یا سنگ در موزه ٔ کسی بودن .
سنگی را که نتوان گزید بوسه ده :
چو سنگ را نتواند گزید بوسه دهد .
کسی که باشد دعوی نمای معنی یاب .

سوزنی .


سنگ سنگ را میشکند .
سنگ سنگ شکن .
سنگ قناعت بشکم بستن . :
بجز سنگدل کی کند موزه تنگ .
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ .

سعدی .


سنگ کوچک سر بزرگ را شکند .
سنگ مفت گنجشگ مفت ، یا سنگ مفت کلاغ مفت . (جامع التمثیل ).
سنگ مفت میوه ٔ مفت .(امثال و حکم ).
سنگ و آبگینه ؛ دوناهمتا. (امثال و حکم ).
هر جا سنگ است بپای لنگ است .
- آئینه ٔ سنگ ؛ آئینه ٔ بلورین با قطری بیشتر از عادت .
- آبگینه و سنگ با هم بودن ؛ دو مخالف برابر هم افتادن :
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق آبگینه و سنگ است .

سعدی .


به تیغ از غرض برنگیرند چنگ
که پرهیز و عشق آبگینه است و سنگ .

سعدی .


- آسیاسنگ آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران می کند : . (گلستان چ یوسفی ص 125).
آسیای سنگ ده هزار منی
بدو مرد از کمر بگرداند.

سعدی .


- از زیر سنگ پیدا کردن و بیرون آمدن و بیرون آوردن ؛ از مهلکه ٔ شدید خلاص یافتن . (آنندراج ) :
آمد ز زیر سنگ برون هر دلی که ریخت
بر خاک میوه های تمنای خام را.

صائب (از آنندراج ).


- از سنگ و از چوب چیزی تراشیدن ؛ کنایه از بهم رسانیدن چیزی از جایی که وصول آن از آنجا وقوع نداشته باشد. (آنندراج ).
- باریک سنگ .
- بسنگ ؛ بسنگ تمام :
یاری بودی سخت به آئین و بسنگ
همسایه ٔ تو بهانه جوی و دل تنگ .

فرخی .


- بی سنگی ؛ بی ارزشی . بی اعتباری :
زآنکه سنگ آنرا بود کز سیم و زر دارد یسار
رحم کن منگر به بی سنگی و بی سیمی من .

سیفی نیشابوری .


بی سنگی ما ز بی زر و سیمی ماست .

امیرمحمود قمی .


- پاره سنگ :
چو دریا خرد گوهر از کان تنگ
دهد کشتی دُر به یک پاره سنگ .

نظامی .


- پای بسنگ آمدن ؛ بمشکلی برخوردن .ناراحتی دیدن . مانع پدید آمدن :
هر جا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم
پایم بسنگ آمد پشتم ز غم دوتا شد.

خاقانی .


- تخته سنگ .
- جوسنگ ؛ وزنی بمقدار یک جو.
- خرسنگ ؛ سنگ گران و عظیم :
بخرسنگ غضبان خرابش کنند
بسیلاب خون غرق آبش کنند.

نظامی .


- درمسنگ ؛ سنگ بوزن یک درم : یکی از آن تگرگ برکشیدند ده درمسنگ بود. (تاریخ سیستان ).
- دستاسنگ ؛ آسیای دستی .
- دست سنگ .
- دل در سنگ شکستن ؛ خاموشی گزیدن . پایداری کردن . مقاومت کردن : آنان فسادها دیده ... از ننگ آنکه راز و آواز مردم بی فرهنگ نشوند و دل در سنگ شکستند. (نامه ٔ تنسر از کلیله و دمنه چ مینوی ص 112). سنگ پشت گفت : فرمانبردارم و می پذیرم که دم نزنم و دل در سنگ شکنم . (کلیله و دمنه ایضاً ص 112).
- دل سنگ ؛ سنگدل .
- دینارسنگ . سبک سنگ . سیاه سنگ . شکرسنگ . قلماسنگ . قلوه سنگ . غرماسنگ . فرسنگ . کف سنگ . کم سنگ .
- سنگ آبگینه ؛ سنگی که برای ساختن شیشه بکار رود : و از وی (از نصیبین ) سنگ آبگینه خیزد نیکو. (حدود العالم ).
- سنگ آسیا ؛ دو تخته سنگ گرد که در میان آنها دانه ها را بسایند و آرد کنند. (از ناظم الاطباء) : و بیشترین ولایت پارس را سنگ آسیا از آنجا خیزد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 144).
- سنگ آسیان ؛ سنگ فسان و سنگی که بدان کارد و چاقو تیز کنند. (ناظم الاطباء).
- سنگ آهن ربا ؛ حجرالمغناطیس . (از فهرست مخزن الادویه ).
- سنگ آهن کش ؛ همان سنگ آهن ربا است که سنگ مغناطیس گویند :
دل اعدای او سنگ است لیکن سنگ آهن کش
از آن پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا.

فرخی .


- سنگ ابلیس ؛ حجر شیاطین . (یادداشت مؤلف ).
- سنگ احمر ؛ حجرالاحمر و آن سنگی باشد بزرگ مرجان گویند، از سموم قاتله است یک دانگ وی کشنده میباشد و بعضی گویند نوعی از الماس است . (برهان ) (آنندراج ).
- سنگ ارمنی ؛ حجر ارمنی . (از فهرست مخزن الادویه ). گل اخری را نیز سنگ ارمنی گویند.
- سنگ از موم ساختن ؛ کنایه از امری غریب و بعیدالوقوع کردن . (آنندراج ). رجوع به همین کلمه شود.
- سنگ اسود ؛ حجرالاسود. سنگ معروف در بیت الحرام بر رکن عراقی :
دیوار سرای تو کواکب
بوسیده چو حاج سنگ اسود.

(ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 134).


- سنگ بر دل نهادن ؛ کنایه از حوصله و صبر کردن . سنگینی بر دل تحمل کردن .
- سنگ بر دندان آمدن ؛ تودهنی خوردن .جواب دندان شکن شنیدن .
- سنگ بر روی آب آمدن ؛ بطرب ورقص آمدن :
چو رامین گه گهی بنواختی چنگ
ز خوشی بر سر آب آمدی سنگ .

(ویس و رامین ).


- سنگ بر سنگ ایستادن و ناایستادن ؛ کنایه از هنگامه ٔ سخت . (آنندراج ).
- سنگ بر سنگ ماندن ؛ کنایه از آشوب عظیم . (غیاث ).
- سنگ بر شیشه افتادن ؛ کنایه از توبه کردن از شراب خوردن و عیش منغص شدن و کردن . (آنندراج ).
- سنگ بر شیشه زدن ؛ کنایه از توبه کردن از شراب . (انجمن آرای ناصری ).
- سنگ بر طاس زدن ؛ کنایه از توبه کردن از شراب خوردن . (آنندراج ).
- سنگ بر قرابه زدن ؛ سنگ به قرابه زدن . کنایه از توبه کردن از شراب خوردن و عیش منغص کردن . (آنندراج ). توبه کردن . (از فرهنگ رشیدی ).
- سنگ بر قندیل کسی زدن و افتادن ؛ آسیب رسانیدن یا رسیدن :
ساقیا بنگر بدان کین می همی از پردلی
سنگ بر قندیل عقل بددل رعنا زند.

سنایی .


- سنگ به سبو زدن ؛ زیان رسانیدن .آزار رساندن : گفتند فردا سنگ بسبو خواهیم زد تا چه پدید آید هر چند سود ندارد و ضجرتر شود اما صواب است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 677).
مبرد سنگ سا و آخر سنگ
بر سبوی قلندر اندازد.

خاقانی .


- سنگ به سینه زدن ؛ جانبداری کردن :
ای همه سیم تنان سنگ تو بر سینه زنان
تلخ کام از لب میگون تو شیرین دهنان .

جامی .


- سنگ پا ؛ سنگی متخلخل که برای پاک کردن پاشنه بکار برند و بیشتر از قزوین خیزد.
- سنگ ترازو ؛ وزنه و هر جسمی که بدان چیزی را وزن کنند و بکشند. (ناظم الاطباء).
- سنگ تراشیده ؛ هر پارچه سنگ که با تراش شکل یافته باشد و چارگوش کرده باشد.(از ناظم الاطباء). مهندم .
- سنگ تفرقه انداختن ؛ پراکنده کردن . متفرق کردن .
- سنگ توتیا .
- سنگ جمار ؛ سنگی است که در عید اضحی حاجیان به شیطان اندازند :
گفت نی گفتمش چو سنگ جمار
همی انداختی بدیو رجیم .

ناصرخسرو.


- سنگ جهودان .
- سنگ خاره ؛ صخره ٔ صماء.
- سنگ خاله قورباغه را گرو کشیدن ؛ به امری یا دلیلی ناچیز متمسک و متوسل شدن .
- سنگ خروس ؛ سنگی که در شکم خروس متکون میگردد. (از ناظم الاطباء).
- سنگ در آستین ؛ ظالم . بیرحم . موذی . متعدی . (ناظم الاطباء).
- سنگ درم ؛ سنگی که با آن وزن کنند :
بسنگ درم هر یکی شست من
ز زر و ز گوهر یکی کرگدن .

فردوسی .


اگر بیاید روزی هزار سنگ درم
هزار و صد بدهد کارش زین بود هموار.

فرخی .


- سنگ در موزه آمدن ؛ ریگ به کفش درآمدن . کنایه از بی تاب شدن و بی قراری داشتن .
- || لنگ شدن . ترک سفر کردن :
چو وهم تو در سیر برهان نماید
از او باد را سنگ در موزه آید.

انوری .


- سنگ در موزه داشتن ؛ ریگ به کفش داشتن . خالی از شیطنتی نبودن .
- سنگ در موزه ٔ کسی بودن ؛ بیقرار بودن .
- سنگدل ؛ بی رحم .
- سنگ را بستن و سگ را گشادن . (گلستان ).
- سنگ راه ؛ سد راه .
- سنگ راه شدن ؛ سد راه شدن .
- سنگ روی سنگ بند نشدن ؛ نظم و امنیت سپری گشتن .
- سنگ روی یخ شدن ؛ در پیش همگان از برنیامدن حاجت شرمسار گشتن . (امثال و حکم ).
- سنگ زیرین آسیا بودن ؛ کنایه از مقاومت و پایداری داشتن . سخت مقاوم بودن :
مردباید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد.

؟


- سنگ سپاهان ؛ سنگ سرمه :
خوب نبود عیسی اندر خانه پس در هاونان
از برای توتیا سنگ سپاهان داشتن .

سنایی .


- سنگ سلیمان و سنگ سلیمانی .
- سنگ سماق ؛ سنگی بسیار سخت و رنگ آن سرخ و تیره بود. (ناظم الاطباء).
- سنگ سیاه ؛ حجرالاسود. (ناظم الاطباء).
- سنگ سیاه سوخته ؛ یک نوع سنگی از محصولات محترقه و متخلخل و سبک که در پرداخت کردن چوب و مرمر و جز آن بکار میبرند. (ناظم الاطباء).
- سنگ سیاه کردن ؛ کشتن و قتل کردن وتلف نمودن . (ناظم الاطباء).
- سنگ شجری ؛ مرجان و بسد و ریشه ٔ مرجان . (ناظم الاطباء).
- سنگ صبر بر دل بستن ؛ خاموشی گزیدن . سکوت کردن .
- سنگ فال ؛ سنگ های رمل که بدانها تفأل کنند و از مغیبات خبر دهند. (ناظم الاطباء).
- سنگ قالی ؛ سنگی که بر اطراف فرش و بساط گذارند تا باد آن را از جا نبرد و چین و شکن در آن نیفتد و در هندوستان میل فرش یا میرفرش گویند. (ناظم الاطباء).
- سنگ قبطی ؛ سنگی سبز تیره رنگ و بسیارسست و نرم که زود در آب حل شود و در مصر کتان را بدان گازر کنند. (از ناظم الاطباء).
- سنگ قمر ؛ سنگ سفید و شفاف که در فزونی ماهتاب در بلاد تازیان یافت گردد و آنرا حجرالقمر و رغوةالقمر گویند. (ناظم الاطباء).
- سنگ قناعت ؛ سنگی که در شدت گرسنگی بر شکم بندند تا اذیت آن کم گردد. (ناظم الاطباء).
- سنگ کسی را در رود گردانیدن ؛ با فریب او را بتغییر عقیده واداشتن : وی را آن خرد و تمیز و بصیرت و رویت است که زود سنگ وی را ضعیف در رود نتوان گردانید. (تاریخ بیهقی ).
- سنگ کسی یا چیزی را بسینه زدن ؛ از کسی حمایت کردن .
- سنگ گردان ؛ سنگ آسیا. (ناظم الاطباء).
- سنگ گردانیدن ؛ متحجر کردن . (ناظم الاطباء).
- سنگ گرده ؛ سنگ مثانه .
- سنگ گشتن ؛ متحجر شدن . (ناظم الاطباء).
- سنگ ماهی ؛ یک نوع سنگ سفید و سخت که در سر ماهی یابند و بتازی حجرالحوت گویند. (ناظم الاطباء).
- سنگ مثانه ؛ سنگ گرده .
- سنگ محک ؛ سنگی سیاه و سخت که طلا و نقره را بدان امتحان کنند. (ناظم الاطباء).
- سنگ مرمره ؛ مرمره . (ناظم الاطباء).
- سنگ مغناطیس ؛ سنگ مقناطیس .آهن ربا. (ناظم الاطباء).
- سنگ مغنی ؛ سنگ برگان که شیشه گران استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
- سنگ موسی ؛ نوعی از سنگ سیاه . (ناظم الاطباء).
- || نوعی از زغال سنگ . (ناظم الاطباء).
- سنگ نقره ؛ : هر جفتی بدوازده هزار درم سنگ نقره بایستی خرید و اکنون نرخ ارزان شده است که هر جفت زمین بچهار هزار درم سنگ نقره می باید که مردمان را سیم کمتر مانده است . (تاریخ بخارای نرشخی ص 37).
- سنگ نمک ؛ نمک طعام متبلور. (ناظم الاطباء).
- سنگ و سبو ؛ یا سنگ و آبگینه سازگار نباشد :
ببرد سنگ ما و آخر سنگ
بر سبوی قلندر اندازد.

خاقانی .


چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
عاشقی و نیکنامی سعدیا سنگ و سبوست .

سعدی .


- سنگ یاسم ؛ سنگی سبز و بزردی مایل که حجرحبشی نیز گویند و چون آنرا به آب بسایند مانند شیر شود. و در درد چشم استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
- سنگ یشم ؛ سنگی شبیه به عقیق . (ناظم الاطباء).
- گران سنگ :
ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید.

فرخی .


- مردار سنگ .
- نیم سنگ ؛ وزنی بمقدار نیم جو.
- همسنگ ؛ هموزن . همسنگی . هموزنی :
گر مرا خواجه بنخاس برد
بربایند به همسنگ گهر.

فرخی .


و گفت : این غلام را به همسنگ وی مشک دهم و همسنگ وی زر دهم و همسنگ وی نقره و همسنگ وی کافور و همسنگ وی حقه ٔ مروارید که قیمت آن خراج مصر است بخریدم . (قصص الانبیاء ص 69).
جاهی و جلالی که بصندوق درونست
جاهی و جلالیست گرانسنگ وپر آچال .

ناصرخسرو.


بهمسنگی خویش در روم و شام
نیامد کسش در ترازو تمام .

نظامی .


بصد مرد گپانی افروختند
در او سنگ و همسنگش انداختند.

نظامی .


|| تمکین . وقار. اعتبار.(برهان ). وقار. اعتبار. (فرهنگ رشیدی ). وقار. (جهانگیری ). وقر و قیمت و قدر. (غیاث ). تمکین . وقار. (آنندراج ). تمکین . وقار. اعتبار. جاه . مرتبه . (ناظم الاطباء) :
سرمایه ٔ مرد سنگ و خرد
بگیتی بی آزاری اندرخورد.

فردوسی .


خردمندی و رای و فرهنگ تو
شکیبائی و دانش و سنگ تو.

فردوسی .


بدان خسروی بال و آن چنگ اوی
بدان برز و بالا و آن سنگ اوی .

فردوسی .


نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ .

فردوسی .


مردی گزیده کرد خردمند و پیش بین
بارای و باکفایت و باسنگ و باوقار.

فرخی .


آنجا که تافته شود او تنگدل مباش
تا بنگرد جسوری و سنگ و وقار تو.

فرخی .


مردی جوان و زادش زیر چهل ولیکن
سنگش چو سنگ پیری دیرینه و معمر.

فرخی .


ببرد سنگ من این انده فراق و مرا
امیر عالم عادل ستوده ست بسنگ .

فرخی .


بینی آن ترکی که چون او برزند بر چنگ چنگ
از دل ابدال بگریزد به یک فرسنگ سنگ .

منوچهری .


خرد باید از مرد فرهنگ و سنگ
نه پوشیدن جامه و بوی و رنگ .

اسدی .


نزدیک علم و رای تو مه نورمند نیست
در پیش علم و سنگ تو که بردبار نیست .

سنایی .


ای به آرام تو زمین را سنگ
وی به اقبال تو زمان را رنگ .

سنایی .


آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من .
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من .

خاقانی .


آب و سنگم داده ای بر باد و من پیچان چو آب
سنگ در بر میروم وز دل فغان انگیخته .

خاقانی .


ناله کنان میدوم سنگ به بر در چو آب
کآب من و سنگ من غمزه ٔ یارم ببرد.

خاقانی .


|| گرانی چیزها. (برهان ). وزن . گرانی . (فرهنگ رشیدی ). وزن . (جهانگیری ). گرانی . وزن . (غیاث ). وزن و گرانی چیزها. (آنندراج ). وزن . وزنه :
چو یاقوت باید سخن بی زبان
سبک سنگ لیکن بهایش گران .

ابوشکور.


بازرگانان معتبر آنجا [ به سودان ] روند و نمک و آبگینه و ارزیر برند و بهم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم ).
کجا سنگ هر مهره ای بد هزار
ز مثقال گنجی چو کردم شمار.

فردوسی .


چنان برگرفتم ز زین خدنگ
که گفتی ندارم بیک پشه سنگ .

فردوسی .


گر بیارند و بسوزند و دهندت بر باد
تو بسنگ تکژی نان ندهی باب ترا.

لبیبی .


تیر او گرچه سبک سنگ بود
کنگره بفکند از گرد حصار.

فرخی .


ابا خوبی و با نغزی رنگش
برآمد سی و شش مثقال سنگش .

(ویس و رامین ).


تو از مشک بویش نگه کن نه رنگ
که در گرچه کوچک بها بین نه سنگ .

اسدی .


چون که هوا را جوی از رنگ نیست
جمله هوا را بجوی سنگ نیست .

نظامی .


شوکت شاهی سبک سنگ است در میزان عدل
عشق میگیرد بخون کوهکن پرویز را.

صائب .


|| (اصطلاح جواهرفروشان ) یک قطعه از احجار نفیسه ، مانند: الماس و زر و غیره . (یادداشت مؤلف ). هر یک از احجار کریمه چون الماس و زمرد و یاقوت و لعل و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). گوهر مانند یاقوت و الماس و جز آن . (ناظم الاطباء). || نگین . (آنندراج ). || مقیاسی است برای آب و آن عبارت است از عده ٔ معینی لیتر در هر ثانیه . توضیح : در تهران یک سنگ آب عبارت است از مقدار آبی که از شکافی به اندازه ٔ 0/20 مترمربع (2/1528 فوت ) و از قرار یک متر (1/0936 یارد) در هر سه ثانیه جریان دارد. در کرمان یک سنگ آب برابر با 24 ساعت آبی است که برای آبیاری 2 هکتار زمین کافی باشد. در اصفهان یک سنگ آب را برابر مقدار آبی حساب میکنند که یک جریب زمین را در یک ساعت مشروب کند. در شیراز واحد آب که معروف به «سنگ دیوانی » است ، عبارت است از مقدار آبی که از شکافی بوسعت 20 سانتی متر در 80 سانتی متر و از قرار ثانیه ای یک متر جریان دارد. در همدان معادل یک سنگ دیوانی اراک است . (فرهنگ فارسی معین ). واحد آب . سنگ یا واحد بین المللی آب عبارت از میزان آبی است که از یک دهانه بعرض ده سانتی مترو ارتفاع ده سانتی متر با سرعت ده سانتی متر در ثانیه جاری شود. (یادداشت مؤلف ). || سنگ دیوانی . مقیاس است برای آب و آن به «چرخ » تقسیم میشود و 5سنگ دیوانی را یک «سنگ آسیاگردان » حساب میکنند. در اراک ، یک سنگ دیوانی مقدار آبی است که از میان چهار آجر که تشکیل روزنه ای به وسعت 0/20 * 0/20 متر را میدهد جاری است . (فرهنگ فارسی معین ). سنگ یا واحد دیوانی ، عبارت از میزان آبی است که از یک دهانه به ابعاد10 * 10 سانتی متر و بسرعت 130 سانتی متر در ثانیه جاری شود و این سنگ در هر جا میزانی دیگر دارد، چنانکه مثلاً در اردبیل عبارت از 52 برابر واحد آب بین المللی است . (یادداشت مؤلف ). || وزنه ای از آهن یا سنگ یا هر چیز دیگر که بدان چیزها سنجند. (یادداشت مؤلف ). هر چیز که بدان جسمی را سنجیده و وزن و ثقل آنرا با وی تعیین کنند. (ناظم الاطباء). || سنگ زور که کشتی گیران بر دوش گردانند. (اصطلاح پهلوانان ایران ) سنگی باشد که بر سر دوش می گردانند. (آنندراج ). || چیزی است که آنرا از سنگ یا چوب سازند و به ضربت اصول بهم برزنند تا آواز برآید. هندیان آنرا چکچکی گویند. در ایام عاشورا رواج تمام دارد. (غیاث ). || برابری . همسری . || ارزش . قیمت . (ناظم الاطباء). || عده ٔ نسخ یک بار چاپ شده خاصه چاپ سنگی و آن عادتاً در چاپخانه های سنگی 750 نسخه بود و در چاپخانه سربی یا حروفی هزار نسخه است . (یادداشت مؤلف ). || در این بیت چنین می نماید که سنگ به معنی خم آمده است :
حوضی ز خون ایشان [ دختران رز ] پر شد میان رز
از بس که شان ز تن به لگدکوب خون دوید
واندر میان سنگ نهان کرد خونشان
دهقان و لب ز خشم بدندان همی گزید
وآن سنگ را ز سنگ یکی مهر برنهاد
شد چندگاه خامشی و صابری گزید.

بشار مرغزی .


و در برهان قاطع سه معنی که به سنگ انداز میدهد دو معنی اخیر آن موهم این است که سنگ با معنی خم یا خم باده که در سنگ حدس زدم تناسبی داشته باشد. اﷲ اعلم . (از یادداشت مؤلف ).
و آن سنگ را بیافت [ رزبان ] کجا مهر کرده بود
برکندمهر و دل ببرش بر همی طپید.

بشار مرغزی .



سنگ . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه . دارای 872 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


سنگ. [ س َ ] ( اِ ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ. 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. ( از برهان ). حجر. صخره. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمانی صلب و املاح و عناصر معدنی یا آتشفشانی و یا رسوبی که جزو ساختمان پوسته جامد زمین محسوبند. در ساختمان سنگها اکثر بقایای موجودات زنده اعصار قدیمه شرکت میکنند. با توجه بتعریف فوق در وهله اول تمام تشکیلات صلب پوسته جامد زمین فقط جزو سنگها بحساب می آیند، درحالی که از لحاظ زمین شناسی تشکیلات نفتی و روغنها و قیرها که جزو ساختمان پوسته جامدند نیز جزو سنگها محسوب میشوند. سنگها توده های اصلی کانیها را بوجود می آورند. حجر. ( از فرهنگ فارسی معین ). حجر و جسمی صلب و سخت که از زمین استخراج میکنند و ماده ای که کوههای صلب را تشکیل میدهد. ( از ناظم الاطباء ) :
فروبارم خون از مژه چنان
که آغشته کنم سنگ را ز خون.
حکاک.
تا کی کند او خوارم تا کی زند او سنگم
فرسوده شوم آخر گر آهن و گر سنگم.
ابوشکور.
بباران سنگ و بباران تیر
بدادند سرها به نیرنگ شیر.
فردوسی.
ز سنگ و ز گچ بود بنیاد کار
چنین کرد تا باشد آن پایدار.
فردوسی.
زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیا.
بهرامی.
بانگ او کوه بلرزاند چون شیهه شیر
سم او سنگ بدرّاند چون نیش گراز.
منوچهری.
چون بوی که از مشک جدا گشت و زر از سنگ
بیقدر شود مشک و شود مشک مزور.
ناصرخسرو.
تواند سنگ را هرگز بریدن
اگر از سنگ بیرون ناید آهن.
ناصرخسرو.
گر تو سنگی بلای سخت کشی
ور نه ای سنگ بشکن و بگداز.
مسعودسعد.
چو سنگ را نتواند گزید بوسه دهد
کسی که باشد دعوی نمای معنی یاب.
سوزنی.
آبگینه زسنگ می زاید
لیک سنگ آبگینه می شکند.
خاقانی.
در دل سنگ کثیف جواهر و معادن و فلزات بیافرید. ( سندبادنامه ص 2 ). برسید بکناره آبی که سنگ از صلابت آن بر سنگ آمدی. ( گلستان چ یوسفی ص 122 ).
- امثال :
از میان دو سنگ آرد خواستن یا از میان دو سنگ آردم را میخواهم .
اگر سنگ از آسمان ببارد فلان کار را خواهم کرد.

فرهنگ عمید

۱. (زمین‌شناسی) مادۀ سفت‌وسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.
۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.
۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازه‌گیری آب جاری، معادل حجم آبی که در ثانیه از قنات یا رودخانه جاری شود و مقدار آن مختلف است.
۴. (پزشکی) جسم سخت و سفت به‌صورت شن و سنگ‌ریزه که از رسوب مواد مختلف در بعضی از اعضای بدن مانند کلیه و مثانه و کیسه‌صفرا تشکیل می‌شود.
۵. وزن.
۶. [قدیمی، مجاز] قدر.
۷. وقار: ◻︎ مردی گزید راد و خردمند و پیش‌بین / بارای و با کفایت و باسنگ و باوقار (فرخی: ۱۹۱).
⟨ سنگ آتش: (زمین‌شناسی) نوعی سنگ سخت به رنگ سیاه یا قهوه‌ای که از اصطکاک آن با آهن جرقه تولید می‌شود و پیش از اختراع کبریت به‌وسیلۀ آن آتش می‌افروختند؛ سنگ آتش‌زنه؛ سنگ چخماق.
⟨ سنگ آذرین: (زمین‌شناسی) سنگی که از سرد شدن و انجماد مواد مذاب درون زمین تشکیل می‌شود؛ سنگ آتشفشانی؛ احجار ‌آذرین.
⟨ سنگ آس: (زمین‌شناسی) [قدیمی] = آس۱
⟨ سنگ آسمانی: (نجوم) سنگی که از آسمان به زمین فرود آید؛ قطعه‌ای از سنگ که از فضای خارج جو به زمین سقوط کند.
⟨ سنگ آسیا: (زمین‌شناسی) = آس۱
⟨ سنگ آهک: سنگی سفید که از آن آهک تهیه می‌کنند، آن را در کوره‌های مخصوص تا ۹۵۰ درجۀ سانتی‌گراد حرارت می‌دهند تا آهک به‌دست آید؛ کربنات کلسیم.
⟨ سنگ پا: (زمین‌شناسی) نوعی سنگ سوراخ‌سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می‌کنند؛ سنگ خاز؛ سنگ سودا.
⟨ سنگ پادزهر: [قدیمی] نوعی سنگ که از کیسۀ صفرای بز کوهی یا گاو کوهی به‌دست می‌آوردند و آن را به‌طور خوراکی یا مالیدنی در مداوای سَم‌خوردگی و معالجۀ سم حشرات گزنده به کار می‌بردند؛ زهرمهره؛ حجرالسم؛ حجرالتیس.
⟨ سنگ جهنم: (شیمی) [منسوخ] = نیترات‌دارژان
⟨ سنگ چاپ: (زمین‌شناسی) نوعی سنگ آهکی به رنگ خاکستری یا زرد که از دانه‌های ریز تشکیل شده، به خوبی جلا و صیقل می‌پذیرد، چربی را جذب می‌کند و در چاپخانه‌های سنگی برای چاپ کردن اوراق به کار می‌رود.
⟨ سنگ خارا: (زمین‌شناسی) = خارا
⟨ سنگ خاز: (زمین‌شناسی) [قدیمی] = ⟨ سنگ پا
⟨ سنگ زر: [قدیمی] = محک
⟨ سنگ سلیمانی: ‹سنگ سلیمانیه› (زمین‌شناسی) نوعی کوارتز شبیه عقیق که دارای رگه‌های سیاه‌و‌سفید است و مانند سنگ‌های قیمتی در ساختن زینت‌آلات به کار می‌رود؛ حجر باباغوری.
⟨ سنگ سماک: ‹سنگ سماق› (زمین‌شناسی) سنگی سخت که خوب صیقل می‌گیرد و به رنگ‌های سرخ، سبز، قهوه‌ای، خاکستری، درمی‌آید و برای ساختن ستون‌های سنگی و مجسمه و اشیای دیگر به کار می‌رود، گاه در آن ریزه‌های کوارتز و فلدسپات نیز دیده می‌شود؛ پرفیر.
⟨ سنگ شجری: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = مرجان
⟨ سنگ صبور:
۱. سنگ سخت و عظیم که در یک جا ثابت و پا‌برجا باشد و حوادث روزگار را تحمل کند و از آن به بردباری و شکیبایی مثل می‌زنند.
۲. سنگی افسانه‌ای که مردم درد دل خود را برای او بازگو می‌کرده‌اند.
⟨ سنگ صفرا: (پزشکی) سنگی که از رسوب املاح صفراوی در کیسۀ صفرا تشکیل می‌شود.
⟨ سنگِ فسان: (زمین‌شناسی) [قدیمی] = سان۴
⟨ سنگ کلیه: (پزشکی) سنگی که از ترکیب اسید‌های ادرار با مواد معدنی در کلیه تشکیل می‌شود.
⟨ سنگ گچ: (زمین‌شناسی) نوعی سنگ که در طبیعت به حالت بی‌شکل وجود دارد و از حرارت دادن آن گچ به‌دست می‌آید؛ سولفات کلسیم.
⟨ سنگ لاجورد: (زمین‌شناسی) از سنگ‌های معدنی به رنگ آسمانی یا آبی پررنگ که در قدیم از آن جام و پیاله و پاره‌ای زینت‌آلات می‌ساختند و کوبیده و گَرد‌شدۀ آن در نقاشی به کار می‌رفت.
⟨ سنگ لوح: (زمین‌شناسی) نوعی سنگ به رنگ خاکستری که به ورقه‌های نازک شکافته می‌شود؛ پلمه‌سنگ؛ تخته‌سنگ.
⟨ سنگ محک: = محک
⟨ سنگ مردار: [قدیمی] = مردارسنگ
⟨ سنگ مرمر: (زمین‌شناسی) = مرمر
⟨ سنگ مغناطیس: (زمین‌شناسی) = مغناطیس
⟨ سنگ هرکاره: (زمین‌شناسی) [قدیمی] نوعی سنگ که به آسانی تراشیده می‌شود و خوب شکل می‌گیرد و اغلب از آن هرکاره (دیگ سنگی) و سرقلیان و اشیای دیگر می‌سازند.
⟨ سنگ‌وسبو: [قدیمی، مجاز] دو چیز ضد و مخالف یکدیگر نظیر سنگ و شیشه یا آتش و پنبه: ◻︎ چشم اگر با دوست‌ داری، گوش با دشمن مکن / عاشقی و نیک‌نامی سعدیا سنگ‌وسبوست (سعدی۲: ۳۵۲).
⟨ سنگ یده: [قدیمی] = یده


۱. (زمین شناسی ) مادۀ سفت وسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.
۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند، سنگ ترازو، سنجه.
۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازه گیری آب جاری، معادل حجم آبی که در ثانیه از قنات یا رودخانه جاری شود و مقدار آن مختلف است.
۴. (پزشکی ) جسم سخت و سفت به صورت شن و سنگ ریزه که از رسوب مواد مختلف در بعضی از اعضای بدن مانند کلیه و مثانه و کیسه صفرا تشکیل می شود.
۵. وزن.
۶. [قدیمی، مجاز] قدر.
۷. وقار: مردی گزید راد و خردمند و پیش بین / بارای و با کفایت و باسنگ و باوقار (فرخی: ۱۹۱ ).
* سنگ آتش: (زمین شناسی ) نوعی سنگ سخت به رنگ سیاه یا قهوه ای که از اصطکاک آن با آهن جرقه تولید می شود و پیش از اختراع کبریت به وسیلۀ آن آتش می افروختند، سنگ آتش زنه، سنگ چخماق.
* سنگ آذرین: (زمین شناسی ) سنگی که از سرد شدن و انجماد مواد مذاب درون زمین تشکیل می شود، سنگ آتشفشانی، احجار آذرین.
* سنگ آس: (زمین شناسی ) [قدیمی] = آس۱
* سنگ آسمانی: (نجوم ) سنگی که از آسمان به زمین فرود آید، قطعه ای از سنگ که از فضای خارج جو به زمین سقوط کند.
* سنگ آسیا: (زمین شناسی ) = آس۱
* سنگ آهک: سنگی سفید که از آن آهک تهیه می کنند، آن را در کوره های مخصوص تا ۹۵۰ درجۀ سانتی گراد حرارت می دهند تا آهک به دست آید، کربنات کلسیم.
* سنگ پا: (زمین شناسی ) نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند، سنگ خاز، سنگ سودا.
* سنگ پادزهر: [قدیمی] نوعی سنگ که از کیسۀ صفرای بز کوهی یا گاو کوهی به دست می آوردند و آن را به طور خوراکی یا مالیدنی در مداوای سَم خوردگی و معالجۀ سم حشرات گزنده به کار می بردند، زهرمهره، حجرالسم، حجرالتیس.
* سنگ جهنم: (شیمی ) [منسوخ] = نیترات دارژان
* سنگ چاپ: (زمین شناسی ) نوعی سنگ آهکی به رنگ خاکستری یا زرد که از دانه های ریز تشکیل شده، به خوبی جلا و صیقل می پذیرد، چربی را جذب می کند و در چاپخانه های سنگی برای چاپ کردن اوراق به کار می رود.
* سنگ خارا: (زمین شناسی ) = خارا
* سنگ خاز: (زمین شناسی ) [قدیمی] = * سنگ پا
* سنگ زر: [قدیمی] = محک
* سنگ سلیمانی: ‹سنگ سلیمانیه› (زمین شناسی ) نوعی کوارتز شبیه عقیق که دارای رگه های سیاه و سفید است و مانند سنگ های قیمتی در ساختن زینت آلات به کار می رود، حجر باباغوری.
* سنگ سماک: ‹سنگ سماق› (زمین شناسی ) سنگی سخت که خوب صیقل می گیرد و به رنگ های سرخ، سبز، قهوه ای، خاکستری، درمی آید و برای ساختن ستون های سنگی و مجسمه و اشیای دیگر به کار می رود، گاه در آن ریزه های کوارتز و فلدسپات نیز دیده می شود، پرفیر.
* سنگ شجری: (زیست شناسی ) [قدیمی] = مرجان
* سنگ صبور:
۱. سنگ سخت و عظیم که در یک جا ثابت و پا برجا باشد و حوادث روزگار را تحمل کند و از آن به بردباری و شکیبایی مثل می زنند.
۲. سنگی افسانه ای که مردم درد دل خود را برای او بازگو می کرده اند.
* سنگ صفرا: (پزشکی ) سنگی که از رسوب املاح صفراوی در کیسۀ صفرا تشکیل می شود.
* سنگِ فسان: (زمین شناسی ) [قدیمی] = سان۴
* سنگ کلیه: (پزشکی ) سنگی که از ترکیب اسید های ادرار با مواد معدنی در کلیه تشکیل می شود.
* سنگ گچ: (زمین شناسی ) نوعی سنگ که در طبیعت به حالت بی شکل وجود دارد و از حرارت دادن آن گچ به دست می آید، سولفات کلسیم.
* سنگ لاجورد: (زمین شناسی ) از سنگ های معدنی به رنگ آسمانی یا آبی پررنگ که در قدیم از آن جام و پیاله و پاره ای زینت آلات می ساختند و کوبیده و گَرد شدۀ آن در نقاشی به کار می رفت.
* سنگ لوح: (زمین شناسی ) نوعی سنگ به رنگ خاکستری که به ورقه های نازک شکافته می شود، پلمه سنگ، تخته سنگ.
* سنگ محک: = محک
* سنگ مردار: [قدیمی] = مردارسنگ
* سنگ مرمر: (زمین شناسی ) = مرمر
* سنگ مغناطیس: (زمین شناسی ) = مغناطیس
* سنگ هرکاره: (زمین شناسی ) [قدیمی] نوعی سنگ که به آسانی تراشیده می شود و خوب شکل می گیرد و اغلب از آن هرکاره (دیگ سنگی ) و سرقلیان و اشیای دیگر می سازند.
* سنگ وسبو: [قدیمی، مجاز] دو چیز ضد و مخالف یکدیگر نظیر سنگ و شیشه یا آتش و پنبه: چشم اگر با دوست داری، گوش با دشمن مکن / عاشقی و نیک نامی سعدیا سنگ وسبوست (سعدی۲: ۳۵۲ ).
* سنگ یده: [قدیمی] = یده

دانشنامه عمومی

سنگ به مواد جامدی از پوسته زمین اطلاق می شود که از یک یا چند کانی که با یکدیگر پیوند یافته اند، تشکیل شده است. در زمین شناسی سنگ تجمعی طبیعی و جامد از مواد معدنی یا شبه معدنی است. لایه خارجی جامد زمین (سنگ کره) از سنگ تشکیل شده است. صخره ها سه گونه هستند:آذرین، رسوبی و دگرگون شده. دانش شناختن سنگ ها را سنگ شناسی می گویند. عنصر اصلی تشکیل دهنده تمامی سنگ ها سیلیس است.
کربنات ها
سولفات ها
اکسیدها
سیلیکات ها
مهمترین تفاوت خاک و سنگ اختلاف در میزان فشردگی و چسبندگی آن ها به یکدیگر است. از دیدگاه زمین شناسی، سنگ به موادی از پوسته زمین اطلاق می شود که از یک یا چند کانی که با یکدیگر پیوند یافته اند، درست شده است. در مقابل خاک توده ای از ذرات با دانه های منفصل یا دارای پیوند سست است که بر اثر هوازدگی سنگ ها و به طور برجا تشکیل شده است. لیکن در مهندسی و کارهای ساختمانی قابلیت حفاری مصالح زمین شناسی به عنوان شاخصی در طبقه بندی آن ها به دو گروه سنگ و خاک مورد استفاده قرار می گیرد.
دو فرایند کوه زایی و کوه سایی در زمین موجب پدید آمدن محصولات سنگی می شود.
فشارهای کره مذاب درون زمین را که به پوسته جامد سطح آن وارد می شود را می توان عامل فرایند کوه زایی و خشکی زایی نامید.

دانشنامه آزاد فارسی

سنگ (rock)
تکه ای جامد از زمین یا هر تودۀ معدنی دیگر در منظومۀ شمسی. سنگ ها از کانی ها یا موادی با منشأ آلی تشکیل شده اند. سه نوع اصلی سنگ ها عبارت اند از سنگ های آذرین، رسوبی، و دگرگونی. سنگ ها از ترکیب یا انبوهۀ کانی ها تشکیل شده اند. خواص سنگ به اجزای تشکیل دهندۀ آن بستگی دارد. هر نهشته از کانی های ارزشمند اقتصادی به کانسار موسوم است. سنگ ها درنتیجۀ هوازدگی به اجزای بسیار کوچک تجزیه می شوند و براثر ترکیب آن ها با مواد حاصل از گیاهان و جانوران خاک به وجود می آید. در زمین شناسی، گاهی به مواد تحکیم نیافته، مانند ماسه، گل، رس، و زغال سنگ نارس (تورپ)، نیز سنگ می گویند. سنگ های آذرین براثر سردشدن و تحکیم ماگما ایجاد می شوند. مواد سنگی مذاب از درون بخش تحتانی پوستۀ زمین یا گوشته سرچشمه می گیرند. در آن جا، دمای مواد به ۱۰۰۰ درجۀ سانتی گراد می رسد. این سنگ ها ممکن است روی سطح زمین یا در زیر آن ایجاد شوند و معمولاً بافت بلورین دارند. بلورهای درشت در سنگ هایی مانند گرانیت فراوان ترند که براثر سرد شدن تدریجی مواد مذاب درون پوستۀ زمین حاصل می شوند. بلورهای ریزدانه در سنگ هایی مانند بازالت شکل می گیرند که حاصل سرد شدن سریع تر مواد مذاب روی سطح زمین اند. سنگ های آذرین، مانند گرانیت، به علت ترکیب اسیدی شان به خصوص دربرابر باران های اسیدی آسیب پذیرند. سنگ های رسوبی براثر فشردگی ذرات نهشته شده با آب، باد یا یخ تشکیل می شوند. این سنگ ها ممکن است حاصل فرسایش سنگ های قدیمی تر، نهشته شدن مواد آلی یا ته نشست های شیمیایی باشند. مثلاً، ماسه سنگ از ذرات ماسه، و سنگ آهک از بقایای آهکی موجودات دریایی تشکیل شده اند و گچ ته نشستِ حاصل از تبخیر آب دریاست. سنگ های رسوبی عموماً در لایه ها یا چینه هایی مجزا نهشته می شوند و حاوی فسیل های بسیارند. سنگ های دگرگونی براثر اِعمال فشار یا دمای زیاد بر سنگ های رسوبی یا آذرین قبلی پدید می آیند. این دما و فشار موجب تغییر ترکیب شیمیایی، ساختار، و بافت سنگ ها می شود. مثلاً، سنگ مرمر براثر اعمال حرارت و فشار از سنگ آهک حاصل می شود، در حالی که گرانیت براثر دگرگونی به سنگی دانه درشت و برگ وار (ورقه ای)، با نام گنیس، تبدیل می شود.
مطالعۀ سنگ ها. مطالعۀ پوستۀ زمین و ترکیب آن در حوزۀ علومِ به هم پیوسته ای قرار دارد که در مجموع به زمین شناسی معروف اند و هر حوزه تخصص های ویژه ای دارد. از این میان، زمین شناسان به تعیین و بررسی سازندهای سنگی و تعیین زمان و چگونگی تشکیل آن ها می پردازند. سنگ شناسان سنگ های گوناگون را شناسایی و طبقه بندی می کنند. کانی شناسان به مطالعۀ کانی های سازندۀ سنگ ها می پردازند، و دیرین شناسان به مطالعۀ بقایای سنگوارۀ گیاهان و جانورانی می پردازند که در سنگ ها یافت می شوند.
کاربردهای مطالعۀ سنگ ها. یافته های حاصل از این مطالعات و بررسی ها دانشمندان را قادر می سازد که تاریخچۀ زمین را دریابند و دربارۀ گونه های حیات در کرۀ زمین، طی میلیون ها سال قبل، اطلاعاتی به دست آورند. از این یافته ها همچنین برای اکتشاف و نقشه برداری از ذخایر سوخت های فسیلی، مانند زغال سنگ، نفت، و گاز طبیعی، و همچنین مواد معدنی باارزش، همچون کانسارهای فلزاتی مثلِ آلومینیوم، آهن، سرب، قلع، و عناصر پرتوزایی مانند اورانیوم و رادیوم استفاده می کنند. این کانسارها ممکن است نزدیک سطح زمین یا در اعماق زیرِزمین و بیشتر در زیر اقیانوس ها قرار داشته باشند. در برخی مناطق همۀ کوهستان ممکن است متشکل از نهشته های کانسار آهن یا مس باشد، در حالی که در مناطق دیگر سنگ ها ممکن است حاوی کانی های غیرفلزی ارزشمند مانند گرافیت و بوراکس یا جواهرات قیمتی مانند الماس و یاقوت باشند.
سنگ به مثابۀ مادۀ ساختمانی و تزیینی. علاوه بر معدن کاری سنگ ها برای استخراج سوخت های فسیلی، فلزات، کانی ها، و سنگ های قیمتی، سنگ ها به منزلۀ مواد و مصالح ساختمانی نیز به کار می روند. سنگ از معدن به صورت قطعات یا ورقه های سنگ ساختمانی استخراج می شود یا آن که آن را خرد و به منزلۀ سنگ لاشه در کارهای ساختمانی مصرف می کنند. سنگ هایی مثل سنگ آهک در تهیۀ سیمان نیز کاربرد دارند که علاوه بر آن که به منزلۀ مادۀ پیوندی می تواند با سنگ های خردشده، ماسه و آب مخلوط شود و برای تهیۀ بتون پایدار و مقاوم به کار رود، کاربردهای بسیار در ساخت جاده ها، شاهراه ها، سدها، و ساختمان ها دارد. مهم ترین سنگ هایی که برای ساختمان سازی به کار می روند عبارت اند از گرانیت، سنگ آهک، ماسه سنگ، سنگ مرمر، و اسلیت. گرانیت از مقاوم ترین سنگ های ساختمانی است. این سنگ دربرابر هوازدگی بسیار مقاوم است، اما به علت سختی زیاد برش دادن و فرآوری آن مشکل است. سنگ آهک نیز سخت و بادوام است و به آسانی بریده می شود و شکل می گیرد. بنابراین، در عموم ساختمان ها مصرف می شود. رنگ و بافت سنگ ها در محل های گوناگون ممکن است متفاوت باشد. مثلاً، سنگ پرتلند که از سنگ های ژوراسیکِ ناحیۀ دورسِت است سفید و دارای بافتی یکنواخت و مقاوم است، در حالی که سنگ باث سنگ آهکی ائولیتی، عسلی رنگ، و متخلخل است. ماسه سنگ ها نیز از نظر رنگ و بافت مانند سنگ های آهکی متفاوت اند. برش دادن، استخراج، و فرآوری آن ها نسبتاً آسان است و در ساختمان سازی کاربرد دارند. سنگ مرمر سنگ کلاسیک معماران و مجسمه سازان است که از گذشته های دور از آن استفاده می کردند. مرمر خالص سفیدرنگ، اما بسیاری اوقات به علت وجود رگه های سیاه ، خاکستری، سبز، صورتی، قرمز، و زرد مخطط است. اسلیت ها سنگ های ریزدانه ای اند که به سادگی به صورت ورقه های نازک درمی آیند. بنابراین، از آن ها برای پوشش پشت بام ها و کف منازل استفاده می کنند. رنگ اسلیت ها متغیر است و سیاه، سبز یا قرمزند.
شناسایی سنگ. اغلبِ سنگ ها را می توان براساس موقعیت و ظاهرشان شناسایی کرد. مثلاً سنگ های رسوبی دارای سازند لایه لایه اند یا در چینه ها قرار دارند و ممکن است دارای فسیل باشند. بسیاری از آن ها دارای نشانه های خاصی مانند ترک های گِلی قدیمی و ناصافی های ناشی از آثار امواج اند. همۀ سنگ های آذرین، جز شیشه های آتشفشانی، سخت و بلورین اند. برخی از آن ها چگال و دارای بلورهای بسیار ریزند، اما انواع دیگر دارای بلورهای درشت و قابل مشاهده اند. سنگ های آذرین در مناطق آتشفشانی و نیز در مناطقی با سازندهای رخنمون یافت می شوند و زمین شناسان آن ها را باتولیت، لاکولیت، سیل، دایک، و خرد ژرف سنگ می نامند. اغلب سنگ های دگرگونی نوارهای مشخصی دارند و به راحتی به شکل ورقه یا صفحه می شکنند. سازندهای سنگی یا چینه ها اغلب در پرتگاه های کنار خط ساحلی یا جایی که رودخانه آبراهه اش را به شکل ژرف دره یا تنگ دره عمیق کرده است رخنمون دارند. همچنین، رخنمون های سنگی در جایی که جاده دامنۀ تپه را بریده، و نیز در مکان های حفاریِ استخراج سنگ و معدن کاری دیده می شوند. از قرن ۱۹، جمع آوری سنگ ها و فسیل ها در اروپا تفریحی علمی بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

[ورزش] ← سنگ یخ سنگ

نقل قول ها

سنگ به مواد جامدی از پوسته زمین اطلاق می شود که از یک یا چند کانی که با یکدیگر پیوند یافته اند، تشکیل شده است.
• «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.»نظامی• «گر سنگ همه لعل بدخشان بودی/پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی.»گلستان سعدی، باب هشتم در آداب صحبت• «قلبی داشته باش که هرگز سختی سنگ را به خود نگیرد و احساسی داشته باش که هرگز آزاردهنده نباشد.»چارلز دیکنز• «تو که در بار خود آبگینه داری// چرا بر بار مردم می زنی سنگ؟• «کسی که بار شیشه دارد به دیوانه سنگ نمی اندازد.»• «سنگ به در بسته میخوره.»• «سنگ بزرگ علامت نزدنه.»• «سنگ بنداز بغلت واشه.»• «سنگ خاله قورباغه را گرو میکشه.»• «سنگ روی سنگ بند نمی شه.»• «سنگ کوچک سر بزرگ را میشکنه.»• «سنگ مفت، گنجشک مفت.»• «سنگی را که نتوان برداشت باید بوسید و گذاشت.»• «تخم مرغ از رقصیدن با سنگ خودداری می کند.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سنگ جسمی است طبیعی و سخت که در مواردی به عنوان وزنه برای ترازو به کار می رود.
از سنگ به معنای نخست در بابهای طهارت، صلات، اطعمه و اشربه، احیاء موات و حدود سخن گفته اند.
← سنگ در باب طهارت
از سنگ به معنای دوم در باب تجارت و ضمان سخن گفته اند.
← سنگ در باب تجارت
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: sang
طاری: sang
طامه ای: sang
طرقی: sang
کشه ای: sang
نطنزی: sang


گویش مازنی

/sang/ سنگ & نوعی علف هرز جهت تعلیف دام

سنگ


نوعی علف هرز جهت تعلیف دام


واژه نامه بختیاریکا

( سنگ ( بزرگ و ترا شیده ) ) اَلتاش
بَرد؛ کُلمات؛ راک؛ گَل و برد

جدول کلمات

حجر

پیشنهاد کاربران

در زبان کردی به سنگ ( Kevir ) گفته می شود

سنگ :
مرا خواست کآرد به کاری بچنگ
دو دست اندر آورد چون سنگ تنگ
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: 《سنگ با همین ریخت ، در پهلوی ، به کار می رفته است؛ این واژه در اوستایی، اَسَنگ بوده است و ستاک در آن " اَس" است که در" آس" پارسی به معنی سنگ و در " آسمان " که معنای ریشه ای آن سنگ مانند ، به یادگار مانده است. 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۹.
در بیت زیر سنگ در معنی شکوه و وقار به کار رفته است .
( ( زمانه ندادش زمانی درنگ
شد آن هوش هوشنگ بافر و سنگ ) )
همان ص 252. )


سنگ در کفش داشتن: کنایه از در تنگنا قرار گرفتن و مضطرب و مشوّش بودن.
( ( کله آنگه نهی که در فتدت
سنگ در کفش و کیک در شلوار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۱. )

سنگ واژه ای ایرانی
و در زبانهای ایرانی

کردی اوستایی ( کرمانجی ) . کویر&بَرد
پارسی. . . . سنگ


سنگ به ترکی میشه داش


کلمات دیگر: