مترادف کتف : دوش، شانه، کت، کول، منکب
برابر پارسی : شانه، استخوان شانه، کَت
shoulder(-blade)
shoulder
دوش، شانه، کت، کول، منکب
کتف . [ ک َ ] (ع مص ) آهستگی و نرمی کردن در کار. || زخم کردن زین شانه ٔ ستور را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بلند گردیدن فروع شانه ٔ خیل . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلند گردیدن فروع شانه ٔ اسب در رفتن . (ناظم الاطباء). || آهسته و نرم رفتن . (از منتهی الارب ). نرم رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || دو کرانه ٔ پالان را بر یکدیگر و دو دست را سپسایکی بستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . || بر کتف زدن . (منتهی الارب ). بر شانه زدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آهسته رفتن یا شانه جنبان رفتن . || ناپسند داشتن کاری را. || به کتف پیوند دادن آوند را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جهجهان رفتن . (منتهی الارب ). به شتاب و جهجهان رفتن . (از ناظم الاطباء) .
کتف . [ ک َ ت َ ] (ع اِمص ) لنگی ستور از درد کتف . (منتهی الارب ). نقصان در کتف و گفته اند لنگی که از درد کتف آید. (از اقرب الموارد).
کتف . [ ک َ ت َ ] (ع مص ) پهن شانه گردیدن کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پهن و بزرگ شدن شانه ٔ کسی . (از اقرب الموارد). || گشادگی پیدا گردیدن به سر شانه ٔ اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کتف . [ ک ِ ] (ع مص ) کِتفان . هر دو بازو را بر پشت منضم کرده پریدن . (منتهی الارب ). هر دو بال را به پشت گردانیدن و پریدن . (از ناظم الاطباء) .
کتف . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ کَتیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتیف شود. || ج ِ اَکتَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اکتف شود. || ج ِ کِتاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتاف شود.
منجیک .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
(از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
سعدی (بوستان ).
فردوسی .
فردوسی .
تکیه ای: pâru / ketf
طاری: keft
طامه ای: kat
طرقی: ketf / kat
کشه ای: kat
نطنزی: ketf