مترادف قدم : بی آغازی، جاودانگی، دیرینگی، سابقه، قدمت | پا، خطوه، گام
متضاد قدم : ابد، حدوث
برابر پارسی : گام، پا، پای
antiquity, oldness, precedence
footstep, pace
foot
footstep, pace, place, remove, step, stride
پا , قدم , پاچه , دامنه , فوت (مقياس طول انگليسي معادل 21 اينچ) , هجاي شعري , پايکوبي کردن , پازدن , پرداختن مخارج
معرفي کردن , نشان دادن , باب کردن , مرسوم کردن , اشنا کردن , مطرح کردن
بیآغازی، جاودانگی، دیرینگی، سابقه، قدمت ≠ ابد، حدوث
پا، خطوه، گام
(ق دَ) [ ع . ] (حامص .) 1 - سابقه در کار. 2 - قدیم بودن ، ضد حدوث .
(قَ دَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) پای ، گام . ج . اقدام . 2 - واحد مسافت و آن فاصلة میان دو پایة یک فرد متوسط است به هنگام راه رفتن . 3 - (اِمص .) عمل ، کار. 4 - ثبات و پایداری . ؛~رنجه فرمودن کنایه از: تشریف آوردن . ؛~ کسی سبک بودن کنایه از: الف - خوش قدم بودن . ب - با آمدن خود موجب رونق کسب و کار شدن .
قدم . [ ] (اِخ ) ابن قادم بن زیدبن غریب بن جشم بن حاشد. وی در رأس جبل ضین (ظین ) در همدان مدفون است . او راست : 1 - قصیده ٔ رائیه . وی در این کتاب چیزی از احوال شهرهای یمن را آورده و آن را استاد اوجینیو غریفینی در مجلةالدروس الشرقیه نشر کرده و بر آن حواشی افزوده است و نیز علی حده در رومیه به سال 1916 م . در 71 صفحه و سه عکس چاپ و منتشر شده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1497).
قدم . [ ق َ دِ ] (ع ص ) نیک مبارز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کثیرالاقدام . (اقرب الموارد). || دلاور بسیار پیش درآینده در حرب و جز آن . || سنگستان نیک درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماغلظ من الحره . (اقرب الموارد).
قدم . [ ق ِ ] (ع اِمص ) دیرینگی . (منتهی الارب ). اسم است قدیم را یعنی زمان قدیم . (از اقرب الموارد).
قدم . [ ق ِ دَ ] (ع اِمص ) پیشی در کار. || دیرینگی . || ضد حدوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در اصطلاح عرفاء و صوفیه عبارت از سابقه ای است که حکم کرده است به آن حق بر بنده ازلاً و کامل میشود بنده بدان . (کشاف ج 2 ص 1211) (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 314).
قدم . [ ق ُ / ق ُ دُ ] (ع ص ) دلیر. (منتهی الارب ). شجاع . (اقرب الموارد). || (اِمص ) پیش رفتگی .
قدم . [ ق ُ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
قدم . [ ق ُ دُ ] (ع اِمص ) پیش پیش رفتگی . (منتهی الارب ). المضی ﱡ امام . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ قادم . || ج ِ قَدوم . (منتهی الارب ).
قدم . [ق َ ] (ع اِ) جامه ای است سرخ . (منتهی الارب ). ثوب احمر. (اقرب الموارد). || (مص ) پیش درآمدن . قدوم . || بسیار پیش نمودن . (منتهی الارب ).
قدم . [ق ُ دَ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ).
سعدی (بوستان ).
سعدی (بوستان ).
بیدل (از آنندراج ).
سعدی .
سعدی .
۱. سابقه در امری؛ دیرینگی.
۲. [مقابلِ حدوث] (فلسفه) وجود چیزی در جهان ازل و بدون وابستگی به چیز دیگر.
۱. اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه.
۲. گام.
۳. کار؛ عمل.
〈 قدم افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. پا فشردن.
۲. پافشاری کردن.
〈 قدم برداشتن: = 〈 قدم برگرفتن
〈 قدم برگرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] حرکت کردن؛ راه افتادن.
〈 قدم بریدن: (مصدر لازم) ترک آمدوشد کردن؛ پا بریدن.
〈 قدم زدن: (مصدر لازم) راه رفتن و گردش کردن.
〈 قدم گذاردن: = 〈 قدم نهادن
〈 قدم گشادن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] راه رفتن.
〈 قدم نهادن (گذاشتن): (مصدر لازم) [مجاز] راه رفتن و پا گذاشتن در جایی.
نام نوعی از حرکت و راه رفتن اسب