کلمه جو
صفحه اصلی

قسمت


مترادف قسمت : اقبال، بخت، قسم، نصیب، بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه، تقسیم، توزیع، سهم، شعبه، قسط، قرعه، روزی، سرنوشت، طالع

برابر پارسی : پاره، بخت، بخش، برخ، سرنوشت

فارسی به انگلیسی

allotment, compartment, department, destiny, division, doom, fate, fortune, fragment, hap, heading, portion, kismet, leg, lot, part, predestination, proportion, section, segment, unit


allotment, compartment, department, division, fragment, portion, leg, part, proportion, section, segment, unit, lot, fortune, destiny, kismat, doom, fate, hap, predestination, heading, kismet, share

part, portion, share, section, lot, fortune, destiny


فارسی به عربی

حزب , حزمة , حصة , ساق , شریحة , طائفة , طحین , فصل , قسم , قسمة , قطعة , لوح خشبی , مقصورة

مترادف و متضاد

detachment (اسم)
کناره گیری، قسمت، دسته، تفکیک، جدا سازی

section (اسم)
برش، قسمت، گروه، دسته، قطعه، بخش، دایره، مقطع، برشگاه

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

leg (اسم)
پا، قسمت، پایه، بخش، ساق پا، ساق، مرحله، پاچه، ران

share (اسم)
سهم، قسمت، قطعه، بخش، خیش، حصه، بهره، سهمیه

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

sect (اسم)
فرقه، قسمت، دسته، بخش، مذهب، حزب، دسته مذهبی، مکتب فلسفی

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

division (اسم)
تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف

dole (اسم)
صدقه، فرم، قسمت، اندوه، ضجه، سار، حق بیمه ایام بیکاری، حصه، ماتم، کمک هزینه دولتی به بیکاران

proportion (اسم)
قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت

segment (اسم)
حلقه، قسمت، بند، قطعه، بخش، مقطع

canton (اسم)
زاویه، قسمت، بلوک، بخش

arm (اسم)
بازو، دست، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، قسمت، جنگ افزار، دستهء صندلی یا مبل

chapter (اسم)
باب، شعبه، قسمت، مقاله، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری

department (اسم)
حوزه، شعبه، قسمت، بخش، دایره، اداره گروه اموزشی

ratio (اسم)
قسمت، نسبت، ضریب، ضرب کننده، نسبیت، نسبت معین و ثابت

plank (اسم)
قسمت، قطعه، تخته، واحد، قسمتی از برنامه، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه

feck (اسم)
قسمت، اکثریت

parcel (اسم)
قسمت، دسته، بسته، بخش، گره، جزئی از یک کل، امانت پستی

percentage (اسم)
مقدار، قسمت، در صد، چند در صد، صدی چند

compartment (اسم)
قسمت، کوپه

snick (اسم)
قسمت، چفت

grist (اسم)
قسمت، گندماسیابی، جو اسیابی، ارد کردن جو خیسانده

internode (اسم)
قسمت، بند، قطعه، میان گره، قسمت میان دو بند یا مفصل

kismet (اسم)
قسمت، سرنوشت

rasher (اسم)
قسمت، ورقه نازک گوشت سرخ کردنی

whang (اسم)
ضربه، قسمت، تسمه، ضربت، صدای برخورد دو جسم

۱. اقبال، بخت، قسم، نصیب
۲. بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه
۳. تقسیم، توزیع، سهم
۴. شعبه
۵. قسط
۶. قرعه
۷. روزی، سرنوشت، طالع


اقبال، بخت، قسم، نصیب


بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه


تقسیم، توزیع، سهم


شعبه


قسط


قرعه


روزی، سرنوشت، طالع


فرهنگ فارسی

نصیب، بهره، ج ئ، بخش
( اسم ) ۱ - جزئ جزو پاره ۲ - نصیب بهره ۳ - سرنوشت تقدیر : قسمت حوالتم بخرابات می کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم . ( حافظ ۲۱۹ ) یا دیوان قسمت . جهان تقدیر : عیبم مکن برندی و بد نامی ای حکیم . کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم . ( حافظ ۴ ) ۲۱۳ - عوارضی که برای مصارف فوق العاده یا برای تامین مخارج دیوان و غیره وصول می شده است جمع : قسم . یا قسمت بزرگ . قسمت کبری در ادوارالوف : سالهائ عالم نزدیک با معشر سیصد و شصت هزار سالست و طوفان بر میانگاه است و او را اندر آن کتابی است نامش کتاب الالوف . درجه های فلک برابر هزارها نهاد نخستین هر درجه ای را هزار سال تا حصه یک سال سه ثانیه گشت و سه پنجیک ثانیه و این را قسمت بزرگ نام کردست . یا قسمت خرد . قسمت صغری در ادوارالوف ( بیرونی در دنباله عبارات قبل آورد : ) آنگاه بروج را دیگر بار برابر هزارها نهاد هر برجی را هزار سال . و این را انتهائ الوف نام کرد . آنگه سوم بار بروج را بسالها که آحادند برابر نهاد هر برجی را سالی تا انتهائ سالها بحاصل آمد چنانک گفتیم پیشتر زین . و چهارم بار درجه ها را برابر آحاد سالها نهاد هر درجه ای را سالی تا قسمت خرد بجای آمد . یا قسمت صغری . قسمت خرد . یا قسمت کبری . قسمت بزرگ . یا قسمت متسوعب . مستوعب .

فرهنگ معین

(قِ مَ ) [ ع . قسمة ] (اِ. ) ۱ - بهره ، نصیب . ۲ - جزء. ۳ - سرنوشت ، تقدیر.

لغت نامه دهخدا

قسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود :
برفت آن زمین را دو قسمت نهاد
به هر یک پسر زآن نصیبی بداد.

سعدی (از آنندراج ).


قسمت خود میخورند منعم و درویش
روزی خود میبرند پشّه و عنقا.

سعدی .


گر عشق نهد قسمت من خواری و آفت
خواری به حمیت بکشم نی به لطافت .

عرفی (از آنندراج ).


یک زخم رسا قسمت صد سینه نیفتاد
از بس به شهادتگهش امروزغلو بود.

واله هروی (از آنندراج ).


عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.

محمدخان قدسی (از آنندراج ).


آب و رنگ چهره ٔ او را اگر قسمت کنند
بی سخن گلگونه ٔ چندین گلستان میشود.

صائب .


هرکه در دنیای فانی زادِ عقبی جمع کرد
قسمت امروز خورد و دل ز فردا جمع کرد.

صائب (از آنندراج ).


- امثال :
قسمت هیچکس را هیچکس نتواند خورد .

قسمت. [ ق ِ م َ ] ( ع اِ ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است. ( آنندراج ). رجوع به قِسمة شود :
برفت آن زمین را دو قسمت نهاد
به هر یک پسر زآن نصیبی بداد.
سعدی ( از آنندراج ).
قسمت خود میخورند منعم و درویش
روزی خود میبرند پشّه و عنقا.
سعدی.
گر عشق نهد قسمت من خواری و آفت
خواری به حمیت بکشم نی به لطافت.
عرفی ( از آنندراج ).
یک زخم رسا قسمت صد سینه نیفتاد
از بس به شهادتگهش امروزغلو بود.
واله هروی ( از آنندراج ).
عشق چون قسمت اسباب معیشت میکرد
لاله داغی ز میان برد که داغم دارد.
محمدخان قدسی ( از آنندراج ).
آب و رنگ چهره او را اگر قسمت کنند
بی سخن گلگونه چندین گلستان میشود.
صائب.
هرکه در دنیای فانی زادِ عقبی جمع کرد
قسمت امروز خورد و دل ز فردا جمع کرد.
صائب ( از آنندراج ).
- امثال :
قسمت هیچکس را هیچکس نتواند خورد.

قسمة. [ ق َ س ِ / س َم َ ] ( ع اِ ) حسن و جمال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || وجه. ( اقرب الموارد ). روی ، یا آنچه مقابل باشد از آن ، یا آنچه بر آن موی برآید. بینی وهر دو جانب آن یا وسط بینی یا فوق ابرو یا ظاهر دو رخسار یا مابین هر دو چشم یا اعلای روی یا اعلای رخساره یا مجرای اشک یا مابین هر دو رخسار و بینی. ( منتهی الارب ). طبله عطار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قسمة. [ ق ِ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) اسم است تقسیم را. ( منتهی الارب ). اسم است اقتسام را. || نصیب. ( اقرب الموارد ). || طبله عطار. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح فقه ) تعیین حق شایع و مشترک است و حق اعم است از منافع و اعیان منقوله ، پس شامل میشود قسمت منافع را که مهاباة خوانند. شرط قسمت آن است که در آن منفعتی از میان رفتن منفعت گردد، چون قسمت کردن چاه یا حمام جایز نیست. قسمت هنگامی میشود که شرکاء یا بعض آنان بخواهند که از ملک خود منتفع شوند و حکم قسمت آن است که نصیب و بهره هر یک از شریکان افراز گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح حساب ) آنجا که گویند قسمت عدد بر عدد دیگر به دست آوردن عدد سومی است که اگر در عدد ثانی ضرب شود حاصل ضرب عبارت شود از همان عدد اول ، عدد اول را مقسوم و عدد دوم را مقسوم علیه و عدد سوم را خارج قسمت گویند، مثلاً هرگاه بخواهیم ده را بر پنج قسمت کنیم عددی را باید جستجو کنیم که اگر آن را در پنج ضرب کنیم ده به دست می آید و آن عدد دو است که خارج قسمت نامیده میشود و عدد اول که عشره است مقسوم و عدد دوم یعنی پنج مقسوم علیه است. و قسمت منحطه نزد منجمان عبارت است از ضرب خارج قسمت جنسی است بر جنسی و حاصل آن این است که مقسوم علیه در مرتبه ملاحظه شود چنانچه بیرجندی در شرح زیج آلغبیکی میگوید اگر گویند این عدد را بر آن عدد منحط قسمت کنند مراد آن باشد که مقسوم علیه رابه یک مرتبه منحط گیرند. بدان که موضع تسییر به حدهر کوکب که برسد آن را درجه قسمت نامند و صاحب حد آن درجه را قاسم گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || قسمت در اصطلاح حکماء و متکلمان عبارت است از قسمت کل به اجزاء و قسمت کلی به جزئیات ، و قسمت کل باجزاء یا موجب انفصال در خارج میشود یا نمیشود،قسم نخست را قسمت خارجی یا قسمت انفکاکی و قسمت فکی و فعلی گویند و قسم دوم را قسمت ذهنی و فرضی و وهمی نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نصیب. ( اقرب الموارد ): به هر کس هرچه قسمت بود دادند.

فرهنگ عمید

۱. نصیب، بهره.
۲. جزء، بخش.
۳. سرنوشت، تقدیر.
۴. (ریاضی ) تقسیم.
* قسمت کردن: (مصدر متعدی ) بخش کردن، تقسیم کردن.

۱. نصیب؛ بهره.
۲. جزء؛ بخش.
۳. سرنوشت؛ تقدیر.
۴. (ریاضی) تقسیم.
⟨ قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.


دانشنامه عمومی

قسمت ممکن است در اشاره به موارد زیر باشد:
سرنوشت یا تقدیر
بخش
قسمت (فیلم) فیلمی به کارگردانی و نویسندگی امیر شروان ساختهٔ سال ۱۳۴۹

قسمت (فیلم ۱۳۴۹). قسمت فیلمی به کارگردانی و نویسندگی امیر شروان محصول سال ۱۳۴۹ است.
منوچهر وثوق
نیلوفر
تقی ظهوری
هوشنگ بهشتی
نرسی کرکیا
جمشید هاشم پور
لادن
بر اثر زلزلهٔ مهیبی شهری از بین می رود. پدری دو پسرش را ظاهراً از دست می دهد. سالها بعد یکی از آن ها وکیل دعاوی و دیگری دزد می شود. پدر که کارش وکالت است همه جا در جستجوی پسرش است. مرد شیادی خود را به عنوان پسر او معرفی می کند و یکبار که دزد قصد سرقت خانهٔ پدر را دارد با پسر قلابی رو برو شده، مبارزه ای درمی گیرد و پسر قلابی به قتل می رسد. در دادگاه پدر علیه پسرش وارد محاکمه می شود. برادر وکیل (پسر دیگر) که از واقعیت روابط آگاه شده، با دفاعش سبب رهایی او می شود و در پایان هرسه در کنار هم زندگی تازه ای را شروع می کنند.

قسمت (فیلم ۱۹۴۳). «قسمت» (انگلیسی: Kismet) فیلمی هندی در سبک جنایی و درام است که در سال ۱۹۴۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آشوک کومار اشاره کرد.
۱۹۴۳ (۱۹۴۳)

قسمت (فیلم ۱۹۸۷). «قسمت» (انگلیسی: Partition (1987 film)) یک فیلم است.

قسمت (فیلم ۱۹۹۵). قسمت (به هندی: Kismat) فیلمی محصول سال ۱۹۹۵ و به کارگردانی هامش مالهوترا است. در این فیلم بازیگرانی همچون گوویندا، مامتا کولکارنی، راکهی گولزار، کبیر بدی، آسرانی، سورش اوبروی، ای. کی. هانگال ایفای نقش کرده اند.
۱۶ ژوئن ۱۹۹۵ (۱۹۹۵-06-۱۶)

قسمت (فیلم ۲۰۰۴). تقدیر (به هندی: Kismat) یا قسمت فیلمی است محصول سال ۲۰۰۴ و به کارگردانی گودو دانوآ است. در این فیلم بازیگرانی همچون بابی دئول، پریانکا چوپرا، کبیر بدی، اشیش ویدیارتی ایفای نقش کرده اند.
۲۰ فوریه ۲۰۰۴ (۲۰۰۴-02-۲۰)

قسمت (فیلم ۲۰۰۷). قسمت (انگلیسی: Partition) فیلمی در ژانر درام و رمانتیک است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به کریستین کروک، نو کمبل و عرفان خان اشاره کرد.
۲ فوریه ۲۰۰۷ (۲۰۰۷-02-۰۲)

قسمت (فیلم). قسمت فیلمی به کارگردانی و نویسندگی امیر شروان محصول سال ۱۳۴۹ است.

قسمت (مجموعه تلویزیونی). قسمت یک مجموعه تلویزیونی محصول سال ۱۳۸۰ به کارگردانی علی ملاجانی، نویسندگی و تهیه کنندگی می باشد که از شبکه پخش شد.
آزیتا لاچینی
امیر گرجی
حبیب ثامنیه
حسن نجفی
سیدجعفر حسینی
شهیار سعیدنیا
شیوا صابر
عبدالله احمدی
علیرضا نصیری
فاطمه طاهری
محبوبه نظری
محمد ابهری
محمد فرخی
محمدباقر قاسملوئیان
محمود جباری
ملیحه اکبری
مهرانه شبستانی
نسترن شمسی
هما خاکپاش

فرهنگ فارسی ساره

بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قسمت به تمییز حقوق گویند.
قسمت به تمییز حقوق گویند و به عبارت دیگر قسمت افراز و جدا ساختن حق و نصیب یکی از شریکین یا بیش تر از حق دیگری و تعیین آن ها می باشد.
فقهای امامیه بالاتفاق فرموده اند که قسمت بیع نیست بلکه افراز حق است.
و از فقهای مذاهب اربعه احمد چنان که در کتاب المغنی (ابن قدامه) و رحمه الامه می نویسد این قول را اختیار کرده است.
و از شافعی دو قول نقل گردیده است.
و اما ابو حنیفه معتقد است که قسمت در اشیاء متساوی الاجزاء یا مثلی مانند مکیلات و موزونات افراز می باشد.
و در مختلف الاجزاء یا قیمی مانند ثیاب (البسه) و عقار (زمین) بیع است.
و قریب بدین قول است آنچه از مالک منقول است.


گویش مازنی

۱هکتار معادل ۱۰۰۰۰ مترمربع ۲سرنوشت –قسمت


/ghesmet/ هکتار معادل ۰۰۰۰ مترمربع - سرنوشت –قسمت

واژه نامه بختیاریکا

( قسمت ( خداوندی ) ) بر خدادادی
تَک؛ با؛ بارت؛ تا؛ تَل؛ تلیش؛ دَک؛ بال؛ بَر؛ بهر؛ پَر

جدول کلمات

بخش

پیشنهاد کاربران

پاره ( فیلم؛ مجموعه ( : سریال ) )
قسمت یکم: پاره یکم ( فیلم؛ مجموعه ( : سریال ) )

در پهلوی " ویچک " در فرهنگ پهلوی به پارسی از استاد بهرام فره وشی.

معنی بخت و . . . می دهد که امروز کاربردی ندارد
معنی امروزی آن بخش و پاره است
بخش یک یا پاره یک در سریال مثلن

نصیب

اوخ

قِسمَت
چَهار واژه اَست که دَر زَبان ِ پارسی مینه های ِ نَزدیک به هَم دارَند : قِسمَت، قَضا ، قَدَر ، تَقدیر
قِسمَت : بَرابَرنَهاد این واژه بَخت اَست. بَخت و بَخش هَمان واژه ی ِ کُهَن ِ سَکایی ِ ایرانی بَغ بَرای ِ خُدا اَست که دَر واژه هایی هَم چون : بَغداد ، بَغلان ، بَغِستان / بیستون بَغدُخت/ بیدُخت، بَگرام. . . به جای مانده اَست .
قَدَر و تَقدیر هَر دو اَز ریشه واژهء قَدَرَ بَرگِرِفته شُده اَند که بَرابَرنهاد ِ آن دَر پارسی اَرزانی و اَرزانِش اَست.
قَضا : این واژه از بُنیاد پارسی اَست وَ به چِهر ِ :
قَضا < قاضی < کادی اَز کادیک ِ پارسی ِ میانه به اَرَبی دَرآمَده و اَرَبیده شُده اَست .
دو گُمانه بَرای کادی فُرونَهاده شُده :
۱ - شاید کاد هَمان god به مینه ی خُدا باشد که زِندِگی ما به فَرمان ِ او بَرنامه ریزی شُده اَست .
۲ - شایَد کاد هَمان cut به مینه ی بُرِش باشَد چون خُدا گونه ی زِندِگی را مانَند ِ بُرِشی یا بُرفه ای به هَر کَس داده اَست.
بَرابَرنَهاد قَضا می تَوانَد هَمان سَرنِوِشت باشَد.

جزء . . بخش . . . بهره . . . . نصیب . . . .


کلمات دیگر: