مترادف تنظیم : انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب سازی، نظم، نظم دهی، مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن
متضاد تنظیم : نابسامان کردن
برابر پارسی : ساماندهی، آراستن، سامان دادن، به رشته کشیدن
putting in order, regulating
adjustment, alignment, formulation, modulation, realignment, regulation, systematization, tune-up, tuneup
تنظيم , تعديل , قاعده , دستور , قانون , ايين نامه
۱. انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتبسازی، نظم، نظمدهی،
۲. مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن ≠ نابسامان کردن
انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتبسازی، نظم، نظمدهی، ≠ نابسامان کردن
مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن
هماهنگ