کلمه جو
صفحه اصلی

ابودلامه

فرهنگ فارسی

شاعر مخضرمی

لغت نامه دهخدا

ابودلامه . [ اَ دُ م َ ] (اِخ ) زندبن جون کوفی . شاعر مخضرمی (مخضرمی الدولتین )، از موالی بنی اسد، ندیم سفاح و منصور و مهدی است . صاحب نوادر و حکایات و ادب و نظم ، و طبعاو بمجون و فکاهه مائل است . وفات وی به سال 160 یا 170 هَ . ق . روی داد. و صاحب حبیب السیر فوت او را161نوشته است . رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 4 ص 220 شود.


ابودلامه . [ اَ دُ م َ ] (اِخ ) نام کوهی مشرف بر حجون مکه . (تاج العروس ).در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است .


ابودلامه. [ اَ دُ م َ ] ( اِخ ) نام کوهی مشرف بر حجون مکه. ( تاج العروس ).در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است.

ابودلامه. [ اَ دُ م َ ] ( اِخ ) زندبن جون کوفی. شاعر مخضرمی ( مخضرمی الدولتین )، از موالی بنی اسد، ندیم سفاح و منصور و مهدی است. صاحب نوادر و حکایات و ادب و نظم ، و طبعاو بمجون و فکاهه مائل است. وفات وی به سال 160 یا 170 هَ. ق. روی داد. و صاحب حبیب السیر فوت او را161نوشته است. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 4 ص 220 شود.

دانشنامه عمومی

ابو دُلامه زند بن جَوْن (؟ -۷۷۷م) شاعر حبشی اصل کوفی و مخضرم بود. او در شاعری نبوغ یافت و به عباسیان پیوست، نزد ابوالعباس سفاح و منصور و مهدی. در شعرهایش طنز و ظرافتی بود و گه گاه به زندقه متهم می شد. در مدح، رثا، عتاب و هجو مهارت داشت و خود را نیز هجو نمود.


کلمات دیگر: