کلمه جو
صفحه اصلی

سفید


مترادف سفید : آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیری رنگ، نقره فام، نقره گون ، سفیدپوست

متضاد سفید : اسود، سیاه، رنگین پوست

برابر پارسی : سپید

فارسی به انگلیسی

white, blank, fair, [n. mus.] minim


blank, blankly, light, white, silver, snowy


blank, blankly, light, white, silver, snowy, [adj.] white, fair, [n. mus.] minim, gray

فارسی به عربی

ابيض , قديم , مثلج


ابیض , قدیم , مثلج
( سفید(درمورد موی سرو غیره ) ) رمادی

مترادف و متضاد

آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیری‌رنگ، نقره‌فام، نقره‌گون ≠ اسود، سیاه


۱. آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیریرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ اسود، سیاه
۲. سفیدپوست ≠ رنگینپوست


gray (صفت)
بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل به خاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت

hoary (صفت)
سالخورده، کهن، سفید، سفید مایل به خاکستری

blank (صفت)
پوچ، سفید، نانوشته

white (صفت)
سفید، خنگ

silvery (صفت)
براق، سفید، صاف، نقره فام، سیمین

snowy (صفت)
سفید، برفی، پوشیده از برف، سفید همچون برف

فرهنگ فارسی

اسپید، هرچیزی که برنگ برف یاشیرباشد، مقابل سیاه
( صفت ) ۱ - آنچه به رنگ برف یا شیر باشد ابیض مقابل سیاه اسود . توضیح سفید روشن ترین رنگها و رنگی است خارج از دسته اصلی و فرعی . این رنگ را به هر رنگ دیگر اضافه کنند آنرا روشن تر سازد . ۲ - ظاهر نمایان : سفید شد .

فرهنگ معین

(س یا سَ ) [ په . ] (ص . ) = سپید: ۱ - آن چه که به رنگ برف یا شیر باشد، ابیض . مق . سیاه . اسود. ۲ - (کن . ) ظاهر، نمایان . سفید و اسپید و سپی نیز گویند.

لغت نامه دهخدا

سفید. [ س َ / س ِ ] ( ص ) سپید که نقیض سیاه باشد و به عربی ابیض خوانند. ( برهان ). ابیض. ( غیاث ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). رنگی است روشن ترین رنگها و رنگی است خارج از رسته اصلی و فرعی. این رنگ را بهر رنگ دیگر اضافه کنندروشن تر سازد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بچهره چنان بود برسان شید
ولیکن همه موی بودش سفید.
فردوسی.
|| روشن :
شما را سوی من گشاده ست راه
بروز سفید و شبان سیاه.
فردوسی.
گذشت آن کز آن چرخ با اعتمید
چو شب دورباشی ز روز سفید.
اثیرالدین اخسیکتی.
بتشنیع و دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.
سعدی.
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی.
حافظ.
|| کنایه از ظاهر و نمایان هم هست چه هرگاه گویند «سفید شد» مراد آن باشد که ظاهر و نمایان گردید. «سفید نشد» یعنی پیدا نشد. ( برهان ).
|| درمک. سمید. و آن قسمی نان است که سبوس گرفته باشند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. از رنگ های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه.
۲. (صفت ) هر چیزی که دارای این رنگ باشد.
۳. (صفت ) [مجاز] روشن.
۴. (صفت ) [مجاز] کسی که پوست سفید دارد.
۵. [مجاز] فاقد رنگ، نوشته یا نقش: کاغذ سفید.
۶. (موسیقی ) نتی که از نظر زمانی برابر نصف نت گرد است.

دانشنامه عمومی

سفید یا سپید رنگی است که ترکیب همهٔ رنگ های طیف قابل دیدن است. مکمل این رنگ سیاه است.
یاسی
سفید یخچالی
رنگ سفید مخالف سیاهی و تاریکی است. رنگ سفید رنگی مثبت، نورانی و مهیج محسوب می شود. همچنین رنگ سفید به عنوان نماد جوانی، عفت، پاکی، بی گناهی، خلوص و صلح محسوب می شود. پوشیدن لباس سفید باعث حالت روحانی، دلگشا و مفرح در فرد می شود. عروس ها سفید می پوشند تا نماد پاکی و معصومیت باشد. رنگ سفید رنگ تابستانی به حساب می آید چون نور را منعکس می کند و از گرم شده جلوگیری می کند. کاربرد رنگ سفید در دکوراسیون و مد لباس زیاد است چون رنگ ملایم و خنثی بوده و با همه چیز تناسب دارد. از آنجایی که رنگ سفید روشن است آلودگی روی آن زود معلوم می شود. پرستارها و پزشک ها لباس سفید می پوشند که نشان دهنده تمیزی و ضد عفونی بودن باشد.
قانونی برای استفاده از رنگ سفید در دکوراسیون وجود ندارد و در هر جایی می توان آن را بکار برد. ایجاد بافت، شکل و چاپ روی رنگ سفید راه بسیار مناسبی برای ایجاد کنتراست در اتاق ها و فضاهای سفید است.چون اتاق های سفید ممکن است بی روح به نظر برسند، می توان طیف گرم تری از رنگ سفید مانند شیری را بکار برد. رنگ شیری به دیوارها روشنی و گرما می بخشد. در اتاق هایی که سفید رنگ هستند، می توان با بکار بردن ظروف شیشه ای و نقره، کنتراست و جذابیت ایجاد کرد.در دکوراسیون رنگ سفید به عنوان بزرگ کننده و روشن کننده فضا شناخته شده است. با به بکار بردن رنگ سفید در اتاق های کوچک یا کم نور روی دیوارها، ستون ها و سقف می توان فضا را بسیار بزرگتر و روشن تر نشان داد. یک رنگ نشان دادن همه چیز تا حدی خطای دید ایجاد کرده و به چشم این اجازه را می دهد تا اتاق را بزرگتر از آنچه هست، ببیند.هر رنگی به اتاق سفید افزوده شود، برجسته به نظر می آید؛ مثلاً یک ماهی قرمز کوچک در تنگ آب در یک اتاقی که کاملاً سفید است، بسیار خودنمایی می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

سفید (White)
اصطلاحی است که به یک ضد انقلابی، به ویژه عضو نیروهای ضد کمونیست در جنگ داخلی روسیه(۱۹۱۸ـ۱۹۲۱)، اطلاق می شد. در جنگ داخلی روسیه، سفیدها تحت فرماندهی افسران پیشین تزاری قرار داشتند و تحت حمایت سربازان کشورهای خارجی بودند، ولی سرانجام از ارتش سرخبلشویک ها شکست خوردند. آن ها را همچون مخالفان سلطنت طلب انقلاب فرانسه، که نشان بیرقشان همان نشان «سوسن سفید» شاهان بوربونبود، سفید خواندند.

فرهنگ فارسی ساره

سپید


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سفید یکی از رنگ ها می باشد که در به مناسبت در ابواب مختلف فقه از آن سخن گفته شده است.
سفید عنوان یکی از رنگ ها است.

کاربرد سفید در فقه
احکام مرتبط با آن را در بابهایی نظیر طهارت، ، صلات، حج و نکاح ذکر کرده‏اند.

احکام رنگ سفید
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: esbi
طاری: esbö
طامه ای: esbi
طرقی: esbe
کشه ای: esbi
نطنزی: esbi


واژه نامه بختیاریکا

اِسبید؛ اَلوس؛ زال؛ سمند؛ گَچَک؛ نیلِه

پیشنهاد کاربران

سفید به ترکی: آق ، آغ ، بیاض

الأبیض

داداشت سفیده تو چرا سیاهی؟ & سیاه ها مثل تو نمیرند الهی! ( کتاب کهنه های همیشه نو )

رنگ پریده

در کردی ( ( چرمگ ) ) هم میشه

" بنام خدا "
در گفتمان و گویش محلی لری ( کهگیلویه )
بجای واژه سفید بصورت خیلی محدود در چند روستا ، که دیگه متاسفانه نسل امروزی استفاده نمی کنن ،
واژه جالب و بهتر بگوئیم جان سخت " اسبیر " بکار برده میشه .
این واژه چند هزار ساله یک راست ، بی تکلف و بی حرف و حدیث ما را به اجدادمان در زبان و زمان پهلوی یا پارسی میانه متصل می کند .
زبان پهلوی یا پارسی میانه نزدیک به یک هزار سال زبان دو سلسله از خاندان ایرانی ساسانی و اشکانی بوده .


" بنام خدا "
دیکر واژه های به ارث رسیده از پارسی میانه به ما در فرهنگ و گویش محلی لری ( کهگیلویه .
به مانند ؛
اسبیر = سفید

اشکس = شکست
اشنفت= شنید
اشکم = شکم


امین جان گویش لری بختیاری یک لهجه از پارسی است به گونه ای که اگر یک بختیاری صحبت کند یک تهرانی یا اصفهانی بیش از نود و پنج درصد را متوجه میشود

سفید یک واژه ایرانی است


در کردی اوستایی ( کرمانجی ) . . . اسپی ، sp�
پارسی. . . . . سپید

در اصل اسپی بوده و از مادی ( کردی ) به پارسی رسیده ولی در کل ایرانی است . . .

در لهجه یا گویش لری لرستانی هم اسپی گفته میشود چون یه درصد خیلی زیادی از کردی وارد لرستانی شده مانند ایواره. کله شیر. اسپی. ژار ( فقیر ) . و خیلی کلمات دیگر. . . البته بیشتر محققان قوم شناسی ایرانیکا و کتب تاریخ اعراب مسلمان و دهخدا وشرف نامه بدلیسی وشرق شناسیه امریکا لرهای لرستان را کرد جنوبی مینامند

ولی محققان ایرانی بعد از انقلاب بجز طوایف ( ( ( بیرانوند. باجولوند ( سکوند دالوند ) دلفان و سلسله وعبدولیو چگینی ) ) ) که بجز چگینی که لر زبان است را لر میدانند . . . یعنی طوایف بالا کرد هستند و باقی لرهای ساکن لرستان و شمال خوزستان را لر میدانند. . . بعضی اکیپ های همین دسته لر را در حقیقت بختیاری میدانند

بیاض. . . .


کلمات دیگر: