مترادف سم : حافر، ناخن حیوانات | حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل
متضاد سم : پادزهر
برابر پارسی : شرنگ، زهر
poison, toxin
hoof
bane, hoof, poison, toxin
شوکران , شوکران کبير , زهر , سم , شرنگ , زهرالود , سمي , مسموم کردن , زهرابه , ترکيب زهردار , داروي سمي
حافر، ناخن حیوانات
حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل ≠ پادزهر
( ~ .) (اِ.) خانه ای زیر زمین که در بیابان ها برای مسافران می ساختند.
(سَ مّ) [ ع . ] (اِ.) زهر، مادة کشنده . ج . سموم .
(سُ مّ) [ په . ] 1 - (ص فا.) سُنب ؛ در ترکیب با واژه های دیگر معنای «سوراخ - کننده » می دهد. مانند آهن سم . 2 - (اِ.) قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان .
ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).
ناصرخسرو.
خاقانی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 8).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
فردوسی .
مولوی .
۱. [جمع: سُمُوم] هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود؛ زهر.
۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز زیانبار: سیگار برای تو سم است.
۳. [جمع: سِمام و سُموم] [قدیمی] سوراخ، مانند سوراخ سوزن.
〈 سمّ زعاف: [قدیمی] زهر کشنده که انسان را فوری هلاک کند.
۱. (زیستشناسی) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن.
۲. [عامیانه] پای انسان.
۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ؛ گودال.
۴. [قدیمی] جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوسفندان درست میکردند؛ آغل: ◻︎ بیابان سراسر همه کنده سم / همان روغن گاو در «سم» به خم (فردوسی: ۶/۵۰۶).
تکیه ای: som
طاری: som
طامه ای: som
طرقی: som
کشه ای: som
نطنزی: somb
سم حیوان – سم اسب
۱سهم – تعداد ۲بیم – ترس ۳سم زهر