کلمه جو
صفحه اصلی

لومه

فرهنگ فارسی

پایتخت کشور جمهوری [ توگو ] و بندریست در کنار خلیج گینه ۲٠٠/٠٠٠ سکنه .
رجل لومع مرد بسیار ملامت کننده .

لغت نامه دهخدا

لومة. [ ل َ م َ ] (ع مص ) لوم . سرزنش . سرکوفت . ملام . ملامة. نکوهیدن . (منتهی الارب ). نکوهش : لومة لائم .


لومة. [ ل ُ وَ م َ ] (ع ص ) رجل لُومة؛ مرد بسیار ملامت کننده . (منتهی الارب ). سرزنش کننده .


لومة. [ م َ ] (ع ص ) رجل ٌلومة؛ مرد نکوهیده . || (اِمص ) «لی فیه لومة»؛ مرا در آن درنگی و نگرانی است . (منتهی الارب ).


لومة. [ ل َ م َ ] (ع اِ) کار ملامتناک . یقال : جاء بلومة. || انگبین . (منتهی الارب ).


( لؤمة ) لؤمة. [ل ُ ءَ م َ ] ( ع ص ) آنکه کار کرده دیگری را حکایت کند. || ( اِ ) افزارهای آماج و ساختگی آن. ( منتهی الارب ). جمله آلات برزگر. ( مهذب الاسماء ). جماعة اداة الفدان. ( از اقرب الموارد ). || آنچه از رخت خانه عاریت ندهند از نغزی آن. ( منتهی الارب ).

لومة. [ ل َ م َ ] ( ع اِ ) کار ملامتناک. یقال : جاء بلومة. || انگبین. ( منتهی الارب ).

لومة. [ ل َ م َ ] ( ع مص ) لوم. سرزنش. سرکوفت. ملام. ملامة. نکوهیدن. ( منتهی الارب ). نکوهش : لومة لائم.

لومة. [ م َ ] ( ع ص ) رجل ٌلومة؛ مرد نکوهیده. || ( اِمص ) «لی فیه لومة»؛ مرا در آن درنگی و نگرانی است. ( منتهی الارب ).

لومة. [ ل ُ وَ م َ ] ( ع ص ) رجل لُومة؛ مرد بسیار ملامت کننده. ( منتهی الارب ). سرزنش کننده.

دانشنامه عمومی

لومه (به فرانسوی: Lomé) پایتخت کشور توگو در غرب آفریقا و از شهرهای گردشگری است.
تایپه، تایوان
بی سیتی، میشیگان، ایالات متحده
لومه در سده هیجدهم میلادی توسط مردم قوم اِوِه بنیاد شد و تا سال ۱۸۹۷ روستایی کوچک بود، چندی به پایتختی مستعمره آلمان برگزیده شد. تا اینکه در ۱۹۱۹ لومه به زیر فرمان فرانسه درآمد. با استقلال یافتن توگو در سال ۱۹۶۰ از این پس لومه به صورت یک بندر گسترش یافته درآمد.
هتل های جدید و دانشگاه توگو در آن ساخته شد.
شهر لومه بر کرانه خلیج گینه قرار دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

لومِه (Lomé)
پایتخت، بندر، و مرکز اداری کشور توگو، کنار خلیج بنین، با ۷۴۹,۷۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). مرکز صنایع دستی. طلا، نقره، و مرمر است و صنایع فولادسازی و تصفیۀ نفت دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَوْمَةَ: سرزنش - ملامت
ریشه کلمه:
لوم (۱۴ بار)

سرزنش.آن نوعا در مقابل چیزی است که به ملامت کننده ناگوار و به ملامت شده نامناسب باشد. مرا ملامت نکنید خود را ملامت کنید. تلاوم: ملامت کردن یکدیگر است . بعضی به بعضی روکردندو همدیگر را سرزنش می‏نموده‏اند. لَوْمَة: به معنی ملامت است . در راه خدا جهاد می‏کنند و از ملامت سرزنش کننده‏ای نمی‏ترسند. ملوم اسم مفعول است . مُلیم: به ضم میم اسم فاعل است به معنی ملامت کننده . ماهی او را بلعید حال آنکه خودش را ملامت می‏کرد که چرا از میان قوم خویش خارج شدم و یا قوم خویش را ملامت می‏کرد که او را به تنگ آورده سبب خروج وی گشتند طبرسی آن را مستحق لوم معنی کرده و گوید: ملیم آن است کار را ملامت آور کند ولی ظاهرا این درست نیست زیرا اسم مفعول آن ملام است پس ملیم به معنی ملامت کننده است. . فرعون و لشکریانش را گرفته و به دریا انداختیم حال آنکه خویشتن را ملامت می‏کرد که چرا از حق منصرف گشته است. مجمع این رامثل سابق گفته است.


کلمات دیگر: