کلمه جو
صفحه اصلی

مزمن


مترادف مزمن : دیرپا، دیرینه، ریشه دار، کهنه

متضاد مزمن : حاد

برابر پارسی : کهنه، دیرینه

فارسی به انگلیسی

chronic

فارسی به عربی

مزمن

عربی به فارسی

ديرينه , مزمن , سخت , شديد , گرانرو


مترادف و متضاد

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

chronic (صفت)
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو

دیرپا، دیرینه، ریشه‌دار، کهنه ≠ حاد


فرهنگ فارسی

کهنه، دیرینه، آنچه که زمان درازی بر آن گذشته
( اسم ) آنچه که زمانی طولانی بر آن گذشته کهنه دیرینه . یا مرض مزمن . بیماریی که مدتی دراز مریض بدان مبتلی است مرضی که کهنه شده باشد .

فرهنگ معین

(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) زمین گیر، عاجز.


(مُ مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) زمین گیر، عاجز.
(مُ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کهنه ، دیرینه . ، مرض ~ بیماری ای که کهنه شده باشد.

(مُ مِ) [ ع . ] (اِفا.) کهنه ، دیرینه . ؛ مرض ~ بیماری ای که کهنه شده باشد.


لغت نامه دهخدا

مزمن. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) بر جای مانده شونده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( غیاث ). بر جای مانده. کهنه و دیرینه. دارای زمان و دیرینه. ( ناظم الاطباء ). دیرینه و کهنه. ( آنندراج ) ( غیاث ) . کهن. عتیق. طویل ( از نظر زمان ). پیاده ( مقابل حاد ). متقادم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
در اصطلاح پزشکی دیرگذر. مقابل حاد. آهسته. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا ) : به علت های مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. ( کلیله و دمنه ). بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد... هر لحظه ناتوانی بروی مستولی گردد و علت مزمن تر شود. ( کلیله و دمنه ).
- بیماری مزمن ؛ بیماری کهنه و دیرینه و بیماری که مدت زمان طول کشیده باشد. ( ناظم الاطباء ). در تداول امروزین به معنی دیرمانده و علاج آن مشکل شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مرضی که از آدمی دست برندارد. ( یادداشت ایضاً ) :
هر کجا بیماریی مزمن بدی
یاد اوشان داروی شافی شدی.
مولوی ( مثنوی ).
- تب مزمن ؛ تب دیرینه. تب که قطع نشود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- دل درد مزمن ؛ دل درد کهنه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- سرفه مزمن ؛ سرفه کهنه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- مرض مزمن ؛ بیماری مزمن. مرض کهنه. ناخوشی کهنه و زمان بر وی گذشته. ( اقرب الموارد ). توسعاً دیرعلاج. وخیم. کهنه مانده. صعب العلاج : بیماریی که چهل روز و بیشتر کشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| زمینگیر. علیل. از ناخوشی افتاده : و هر کجا مزمنی بود و مبتلائی روی بدو آوردند. ( جهانگشای جوینی ). || لنگ و کسی که دست و پایش از حرکت و رفتار مانده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. کهنه، دیرینه، آنچه زمان درازی بر آن گذشته.
۲. [مقابلِ حاد] (پزشکی ) ویژگی هر بیماری طولانی مدت که به تدریج بروز می کند.

دانشنامه عمومی

بیماری مزمن در پزشکی به بیماری هایی گفته می شود که زیاد طول می کشند یا ذاتاً بلندمدت هستند. مانند آسم یا دیابت.
واژه مزمن برخلاف واژه حاد و تحت حاد استفاده می شود.
درد مزمن معمولاً بیان کننده دردی است که بیش از ۶ ماه از زمان آن گذشته و پایان آن قابل پیش بینی نبوده و به جز اینکه به طور خیلی آهسته التیام یابد مانند سوختگی ها. دیگر خصوصیات درد مزمن آنست که هویت علت آن مشخص باشد، اغلب درد مزمن، فرد را بی خاصیت و بدون کارایی کرده و برای فرد زندگی با چنین شرایطی مشکل است. بیماران تجارب مدامی نسبت به درد دارند یا به طور مداوم درد مزمن آن ها عود کرده که اغلب بیماریشان به طور فزونی وقتشان را اشغال می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

مُزْمِن (chronic)
در پزشکی، اصطلاحی برای توصیف بیماری هایی با شروع آهسته و دوره ای طولانی، ازجمله آرتریت روماتوئیدیا التهاب مزمن نایژه ها (برونشیت مزمن). برعکس، بیماری حادبه سرعت ایجاد می شود و ممکن است نسبتاً کوتاه مدت باشد.

پیشنهاد کاربران

دیرلان

ازقبل بوده. علت مشخص نداشته

در طولِ زمان،
" پیشرونده" بودن از خصوصیتهایش است.
متضاد/مقابلِ حاد.

دیرپای

دیرپای. ( نف مرکب ) دیرپا. که دیر پاید. که بسیار پاید. بادوام. که عمری طویل دارد. که بسیار ماند زماناً. که زود از میان نشود. که بسی برجای ماند. ( یادداشت مؤلف ) :
کند کم درین رسته ٔ دیرپای
نکوهنده لاف فروشنده رای.
زینتی.
از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک
عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای.
سوزنی.
آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ) .
کیست در این دایره ٔ دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای.
نظامی.
شنیدم که آن جنبش دیرپای
هنوز اندر آن تخت مانده بجای.
نظامی.
کوه به آهستگی آمد بجای
از سر آنست چنین دیرپای.
نظامی.
درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجنبد ز جای.
امیرخسرو.

دیرگذر


کلمات دیگر: