کلمه جو
صفحه اصلی

رویین

فارسی به انگلیسی

made of zinc/brass/copper or iron, iron, metallic


فرهنگ اسم ها

اسم: رویین (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ruiyn) (فارسی: رويين) (انگلیسی: ruiyn)
معنی: محکم، استوار، ( به مجاز ) سخت و محکم، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پسر پیران ویسه که در جنگ یازده رخ به دست بیژن کشته شد

(تلفظ: ruiyn) (به مجاز) سخت و محکم .


مترادف و متضاد

zincoid (صفت)
رویی، شبیه فلز روی، رویین

فرهنگ فارسی

آنچه که ازروی آن سا ته شده باشد
( صفت ) ۱ - هرچیز که از روی ساخته شده باشد . ۲ - محکم استوار .
نام ولایتی .

فرهنگ معین

(ص نسب . ) ۱ - آن چه که از روی ساخته شده باشد. ۲ - محکم ، استوار.

لغت نامه دهخدا

رویین. ( ص نسبی ) منسوب به روی به معنی بَرو فوق. زبرین. برین. مقابل زیرین. آنچه بربالا است. خلاف زیرین. ( یادداشت مؤلف ) : گفت لطف کن ولحاف رویین را بردار که هزار دانه عرق کردم. ( از لطائف عبید زاکانی ). || منسوب به روی که فلزی است. هر چیز که از روی ساخته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از انجمن آرا ). از روی. رویینه. که از روی ساخته شده باشد. ( یادداشت مؤلف ) : و اندر بتان بسیارند زرین و رویین. ( حدود العالم ).
رده برکشیدند هردو سپاه
غو نای رویین برآمد به ماه.
فردوسی.
چه برزوی از خواب سر بر کشید
خروشیدن نای رویین بدید.
فردوسی.
این بدرد ترک رویین را چو هیزم را تبر
و آن شود در سینه جنگی چو در سوراخ مار.
منوچهری.
تختی همه از زر سرخ بود... و چهار صورت رویین ساخته برمثال مردم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550 ). کوس رویین که بر جمازگان بود فروکوفتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 617 ). ذکر شهرستان رویین که آن را مدینةالصفر خوانند. ( مجمل التواریخ والقصص ). و از عین القطر شهرستانی رویین کرد که آن را مدینةالصفر خوانند. ( مجمل التواریخ والقصص ).
دل دوزد نوک نیزه خطی
جان سوزد حد تیغ رویینا .
ناصرخسرو.
ترا رسولان باشند تیرهای خدنگ
جواب نامه بود تیغهای رویینا.
مسعودسعد.
جام بلور در خم رویین رستم است
دست از دهان خم به مدارا برآورم.
خاقانی.
چو آن طبل رویین گرگینه چرم
به ماهی رساند یک آواز نرم.
نظامی.
|| برنجین. ( ناظم الاطباء ) :
یکی دیگ رویین به بار اندرون
که استاد بود او به کار اندرون.
فردوسی.
|| محکم. استوار. ( فرهنگ فارسی معین ).
- دژ رویین ؛ دژ محکم و استوار :
گویی اینک بر دژ رویین روس
رایت شاه اخستان برکرد صبح.
خاقانی.
- رویین حصار ؛ کنایه از حصار محکم و استوار :
عروسی را بدان رویین حصاری
ز بازو ساختی سیمین عماری.
نظامی.
- رویین روان ؛ که روانی استوار دارد.که روحیه قوی و محکم دارد :
بزودی سوی پهلوان آمدند
خردمند و رویین روان آمدند.
فردوسی.
|| رنگ سرخی که به روی می مالند. سرخی. ( ناظم الاطباء ). اما ظاهراً محرف روینی باشد که منسوب به روین یا روناس است.

رویین . (اِخ ) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. دارای 2953 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


رویین . (اِخ ) نام پهلوان ایرانی که داماد طوس و پسر پشنگ بود. (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (از برهان ).


رویین . (اِخ ) نام ولایتی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). لقب شهر بیکند : قتیبةبن مسلم بسیار رنج دید به گرفتن او [ بیکند ] که بغایت استوار بود و او را شهرستان رویین خوانده اند. (تاریخ بخارا ص 22).


رویین . (اِخ ) نام پسر افراسیاب . (ناظم الاطباء). نام پسر افراسیاب که درجنگ دوازده رخ بر دست بیژن پسر گیو کشته شد. (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) :
بنزد سیاوش فرستاد یار
چو رویین و چون شیده ٔ نامدار.

فردوسی .


باد قهرش تا وزیده گشت بر روی مصاف
در تن رویین همه خون خشک همچون روین است .

شهاب الدین (از انجمن آرا).



رویین . (اِخ ) نام پسر پیران که از پهلوانان توران بود. (فرهنگ لغات ولف ) (آنندراج ) (از انجمن آرا).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۰۶′شمالی ۵۷°۳۰′شرقی / ۳۷٫۱°شمالی ۵۷٫۵°شرقی / 37.1; 57.5
حافظ ابرو، جغرافیای خراسان در تاریخ حافظ ابرو، م. تصحیح و تعلیق دکتر غلامرضا ورهام، نشر اطلاعات۱۳۷۰، ص. صفحهٔ ۷۱
مهدی هوشیار، تحلیل الگوی تقسیمات کشوری شمال خراسان نمونه: شهرستان اسفراین، تهران. تربیت مدرس، ص. صفحهٔ
جغرافیایی آبادیهای کشور، استان خراسان شمالی، شهرستان اسفراین، تهران. انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح۱۳۸۴، ص. صفحهٔ ۱۱۹
روئین یکی از روستاهای بخش مرکزی در شهرستان اسفراین استان خراسان شمالی است. اهالی روئین به زبان تاتی سخن می رانند.
از زمان پیدایش این روستا اطلاعات زیادی وجود ندارد. طبق اسناد موجود نام تاریخی این روستا در گذشته قریه روئین نام داشته است که به دوره تیموری بر می گردد و آن زمانی است که حافظ ابرو در سال ۸۳۳ ه‍.ق از منطقه ارغیان گذر کرده برای جهان ارغیان ۱۲ قریه ذکر کرده که روئین یکی از این قرای به شمار می آمده است:
ولایت جهان و ارغیان: «قریه روئین و توابع، قریه اردین، و توابع، قریه دستجرد و توابع، قریه کاریزدر، قریه بکر آباد، قریه نهامود، قریه جهان و توابع، قریه بان و توابع، قریه اسفنج و توابع، قریه خرق و توابع، قریه کرد، قریه سی و توابع، بیرون از این قری مزارع بسیار دارد».

رویین نام یکی از پسران پیران است که در جنگ دوازده رخ به دست بیژن کشته شد. رویین سفیر و حامل آخرین پیام پیران به گودرز میان اردوگاه طرفین از کوه کنابد به کوه زیبد بود، او وقتی به اردگاه سپاه ایران رسید مورد استقبال گودرز قرار گرفت یک هفته مهمان بود تا پاسخ را گرفته نزد پدر ببرد:
فهرست تورانیان در شاهنامه
ششمین نبرد تن به تن در جنگ دوازده رخ پیکار میان رویین با بیژن حادث شد. هر دو سوار بر اسب کمان ها آماده چپ و راست میدان گرد هم گشتند یکدیگر را آماج هدف تیر قرار دادند امّا کاری از پیش نرفت. بیژن دست به عمود برده و فرصت یافت ضربه ای بسر رویین کوبید که از زیر کلاه خئود خون و مغزش فرو ریخت و از پدر کمک خواست و در دم جان داد. طبق گزارش رویین جوان و سر تا پا جوشن آهنین داشت. آنگاه پیژن چون اهریمنان پیاده شد بر کمند پیچید بر زین کشید پشت اسب ببست و بالای تپهٔ نشان آمد فریاد پیروز باد شاه پیروزگر (کیخسرو) سر داد:

دانشنامه آزاد فارسی

در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدین نام خوانده شده اند: ۱. دلاور تورانی، پسر پیران که در چوگان بازی افراسیاب و سیاوش ، به فرمان افراسیاب ، در گروه سیاوش بود. چون پیلسم و فرشیدورد او را از کشته شدن سیاوش و خطری که فرنگیس را تهدید می کرد آگاه کردند، برای چاره جویی به پدر روی آورد. هنگامی که بهرام ِ گودرز در پی تازیانۀ گم شده اش، در رزمگاه دلاوران تورانی را شکست داد، پیران رویین را به دستگیری بهرام گمارد، اما رویین از نبرد با بهرام خسته شد و نزد پدر گریخت . رویین، در جنگ یازده رخ ، نامۀ پدر را برای گودرز برد و او را ستود و در برابر او سر فرود آورد. گودرز نیز پذیرایی شاهانه ای از او کرد. رویین یکی از یازده دلاور تورانی بود که در آن جنگ کشته شد؛ ۲. دلاور ایرانی از خاندان پشنگ و داماد طوس که در جنگ کیخسرو با افراسیاب ۳۳ مهتر از خاندان خود را فرماندهی می کرد.

پیشنهاد کاربران

مستحکم
نفوذ ناپذیر
روئین تن ، انسان مستحکم و نفوذ ناپذیر



کلمات دیگر: