بیژن . [ ژَ ] (اِخ ) نام پسر
گیو نواده ٔ گودرز و خواهرزاده ٔ
رستم . از پهلوانان و ناموران داستانی
ایران بروزگار کیخسرو. داستان او و دلاوریهایش در شاهنامه ٔ فردوسی و
بیژن نامه آمده است . ناظم بیژن نامه که منظومه ای حماسی است و از
1400 تا
1900 بیت دارد عطأبن یعقوب صاحب
برزونامه است . (فرهنگ فارسی معین ). بیزن . بیجن . داستان
بیژن و منیژه که یکی از داستانهای دلکش
شاهنامه است به اختصار اینست ، که گروهی از «ارمانیان » نالان و غریوان بدرگاه
کیخسرو آمدند و از ستم و آسیب گرازان تنومند که کشتزار آنان را تباه ساخته بودند دادخواهی کردند. شاه فرمان داد تا یک تن از دلاوران به ارمان (در مرز ایران و توران ) رهسپار گردد و گرازان را در بیشه های آنجا نابود سازد.
بیژن پسر گیو بفرمان خسرو کمر بست و بهمراهی گرگین میلاد روی بدان سو نهاد. بیژن در پیکار با گرازان پیروزی یافت . در پایان پیکار گرگین از سر رشک و حسد به راه نیرنگ و فریب گرائید و بیژن جوان و خودکامه را بمرغزاری در آن سوی مرز که منیژه دختر
افراسیاب با گروهی از کنیزکان رامشگر مجلس بزمی آراسته بود بکامجویی رهنمون شد. بیژن به خیمه ٔ منیژه درآمد و دختر افراسیاب را شیفته ٔ خویش کرد و با وی برامش و میگساری پرداخت . چون یک چند بدینسان گذشت و راز دلباختگی آنان آشکار شد افراسیاب سخت برآشفت و بدستیاری برادر خود گرسیوز بیژن را دستگیر و در چاهی زندانی کرد. از سوی دیگر گرگین که پس از تباهی کار بیژن به ایران زمین بازگشته بود با سخنان بی پایه خبر گم شدن بیژن را به گیو و شهریار ایران رسانید اما بخشم خسرو گرفتار شد و به بند درافتاد. آنگاه گیو بجستجوی فرزند پرداخت و چون از تکاپوی خویش سودی نبرد ناگزیر از پیشگاه کیخسرو یاری خواست . شهریار ایران در جشن نوروز بجام گیتی نما نگریست و بیژن را در چاهی گرفتار دید. سپس رستم را از سیستان فراخواند و او را بتوران فرستاد تا بیژن را از این رنج و گرفتاری برهاند. رستم در جامه ٔ بازرگانان همراه با تنی چند از دلاوران ایران نهانی به توران زمین اندر شد و دیری نپائید که بغمخواری و یاری منیژه بیژن را از چاه تاریک رهایی بخشید و بر سر آن بود که با آن دو راه ایران در پیش گیرد که افراسیاب از کار رستم و بیژن و منیژه آگاه گشت و با سپاهی گران از پی رستم آمد و پیکاری سهمناک درگرفت . در این رزم رستم پیروز شد و افراسیاب شکست یافت و بگریخت . آنگاه رستم با بیژن و منیژه به ایران زمین بازگشت . کیخسرو رستم را بگرمی و خشنودی پذیرا شدو گرگین را ببخشید و سپس صد جامه ٔ دیبای رومی ، تاج و بدره های زر و فرش و خدمتکار و خواسته های دیگر به منیژه ارزانی داشت تا بهمسری بیژن زندگی را بشادمانی بگذراند. (از کتاب بیژن و منیژه برگزیده ٔ ابراهیم پورداود). و رجوع به شاهنامه ٔ فردوسی شود
: ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بر او چون چشم بیژن .
منوچهری .
آستان بوسان او کز بیژن و گرگین مهند
آستین بر اردشیر و اردوان افشانده اند.
خاقانی .
افراسیاب طبع من آن بیژن شجاعت
عذر آوردکه بهتر زین دختری ندارم .
خاقانی .
بوحدت رستم از غرقاب وحشت
برستم رسته گشت از چاه ، بیژن .
خاقانی
چو بیژن داری اندر چه مخسب افراسیاب آسا
که رستم در کمین است و کمندی زیر خفتانش .
خاقانی .
شب آنجا ببودم بفرمان پیر
چو بیژن بچاه بلا در اسیر.
سعدی .
-
بیژن نژاد ؛ از نژاد بیژن . منسوب به نسل بیژن . از تبار بیژن
: دو شیر گرانمایه بیژن نژاد
دو گرد سرافراز و دو پاکزاد.
فردوسی .
-
بیژن وار ؛ شجاع . (ناظم الاطباء)
-
چاه بیژن ؛ چاهی به توران زمین که افراسیاب بیژن را در آن زندانی کرد و سنگی گران بر سر آن نهاد و رستم آن سنگ یکتنه برگرفت و بدور افکندو بیژن را از بند رهائی داد
: شبی چون چاه بیژن تنگ وتاریک
چو بیژن من میان چاه آون .
منوچهری .
چو مهر آمد برون از چاه بیژن
شد از نورش جهان را دیده روشن .
نظامی .
شب چاه بیژن بسته سر مشرق گشاده زال زر
خون سیاووشان نگر بر خاک و خارا ریخته .
خاقانی .
|| نام خاقان چین در زمان یزدگرد. || نام یکی از پادشاهان اشکانی ایران . (از لغات شاهنامه ).