کلمه جو
صفحه اصلی

کیخسرو

فارسی به انگلیسی

keykhosrow, masculine proper name, [a king of the keyan dynasty]

[a king of the Keyan Dynasty]


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: key xosro(w)) (به مجاز) (در قدیم) پادشاه بزرگ و والامقام و معنی آن (در پهلوی) ' کی ‌نیک ‌نام ' است؛ (در اعلام) نام سومین پادشاه از سلسله‌ی پادشاهی کیانیان پسر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب ؛ نام سه تن از پادشاهان سلجوقی آسیای کوچک (صغیر) .


اسم: کیخسرو (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: key xosro (w)) (فارسی: کِيخسرو) (انگلیسی: key khosrow)
معنی: پادشاه بزرگ و والامقام، پادشاه عادل، نام پادشاه سوم از سلسله کیان، ( در پهلوی ) «کی نیک نام»، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) شاه داستانی ایران، پسر سیاوش و نوه ی کیکاووس، که پس از کشته شدن پدرش، نزد مادرش فرنگیس در توران بزرگ شد، گودرز سردار ایرانی او را به ایران آورد، او انتقام خون پدر را از افراسیاب گرفت و او را در کنار دریاچه ی چیچست کشت، سرانجام با چند تن از پهلوانان به کوهی رفت و همگی در زیر برف ناپدید شدند، ) کیخسرو نام سه تن از شاهان سلجوقی روم، غیاث الدین کیخسرو اول: شاه [، قمری]، که در سال هجری برادرش سلیمانشاه دوم او را وادار به ترک سلطنت کرد، ولی با مرگ برادر دوباره تاج و تاخت را به دست آورد [حدود هجری] در جریان کشور گشایی در آناطولی کشته شد، غیاث الدین کیخسرو دوم: شاه [، قمری] که در جریان لشکر کشی به ارمنستان درگذشت، غیاث الدین کیخسرو سوم: شاه [، که در خردسالی به سلطنت رسید و امور سلطنت به دست معین الدین پروانه افتاد، به فرمان تگودار، ایلخان مغول کشته شد، ( به مجاز ) ( در قدیم ) پادشاه بزرگ و والامقام و معنی آن ( در پهلوی ) ' کی نیک نام ' است، ( در اعلام ) نام سومین پادشاه از سلسله ی پادشاهی کیانیان پسر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب، نام سه تن از پادشاهان سلجوقی آسیای کوچک ( صغیر )، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش پادشاه کیانی

فرهنگ فارسی

نام سه تن از پادشاهان سلجوقی آسیای صغیر: کیخسرو اول . غیاث الدین بن عزالدین قلج ارسلان برادر رکن الدین سلیمان . پدرش متصرفات خود را بین ده فرزندانش تقسیم نمود . کیخسرو اول از سال ۵۸۸ تا ۵۹۷ ه . فرمانروایی کرد . سپس برادرانش زمام امور را در دست گرفتند و دوباره کیخسرو از سال ۶٠۱ تا ۶٠۷ ه . پادشاهی کرد . یا کیخسرو دوم . غیاث الدین بن علائ الدین کیقباد ( جل. ۶۶۶- مقت. ۶۸۲ ه. ) . یا کیخسرو سوم . غیاث الدین بن رکن الدین سلیمان شاه .( جل. ۶۶۶ - مقت. ۶۸۲ ه. ) . وی بامر ارغون ایلخان مغول کشته شد .
به معنی پادشاه بلند مرتبه و عادل باشد٠ پادشاه بزرگ مرتبه و پیشوای عادل ٠ پادشاه بلند مرتبه ٠ از کی خسرو ٠ در اوستا کوی هئوسروه در سانسکریت سوشروس در پهلوی کئی - هو سروه ٠

لغت نامه دهخدا

کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] ( اِ مرکب ) پادشاه بلندمرتبه و عادل. ( برهان ). پادشاه بزرگ مرتبه و پیشوای عدل. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پادشاه بلندمرتبه. ( ناظم الاطباء ). از کی + خسرو. در اوستا، کوی هئوسروه . در سانسکریت ، سوشروس . در پهلوی ، کئی - هوسروه . ( حاشیه برهان چ معین ). کیخسرو دراوستا کوی هئوسروه آمده ، کوی به معنی پادشاه و امیر و مطلق فرمانده و هئوسروه لفظاً نیکنام یا کسی که به خوبی مشهور است و دارای آوازه و شهرت نیک است. ( از یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 218 و 255 ) :
شاهان بر آستان جلالت نهاده سر
گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا.
سعدی.

کیخسرو. [ ک َ خ ُ رَ ] ( اِخ ) نام پادشاهی است مشهور. ( برهان ). نام پادشاه سوم از سلسله کیان. ( ناظم الاطباء ). نام شاهنشاه عادل پسر سیاوش که مادرش دختر افراسیاب و فرنگیس نام داشته و افراسیاب آخر به مکر و غدر اقارب و برادر خود، اورا کشته و پس از چند سال به حکم کیکاوس ، گیوبن گودرز به طریق پیادگان سیاح در طلب او به ترکستان رفته اوو مادر او را پیدا کرده بگریزانید و رستم به حکم کاوس با سپاه در سرحد ایران و توران منتظر کیخسرو نشسته بود تا با گیو رسیدند و سپاه توران که به بازگردانیدن آنان می آمدند مأیوس بازگردیدند و کیخسرو و مادرش فرنگیس و گودرز آسوده دل به ایران آمدند و به پادشاهی نشسته و در طلب خون سیاوش با جد اُمی خود رزمها کرد و سالها در میان ایرانیان و تورانیان جنگها قایم و دایم شده بود تا بر افراسیاب غلبه کرد و او را و مفسدان را بکشت و ترکستان را به جهن که پسر افراسیاب و خال او بود واگذاشته و ترک دنیا گزید و بلاد ایران را به بزرگان تقسیم نموده لهراسب را نیز شاهنشاه همه کرده ناپدید شد و او در میان شاهنشاهان عجم به بزرگواری و یزدان پرستی منفرد و به عدل و داد بی مثل و به خوبی مثل است... گویند کیخسرو نامه هوشنگ را از بر داشتی و مطالب جام گیتی نمای فریدون را نیز مهمل نگذاشتی و پیوسته گفتی هرچند به رازهای نهانی می نگرم سخنان جمشید چون خورشید باضیاست ، هر قدر به کارهای آشکار می رسم گفتار فریدن بابرهان و راهنماست و گفته اند ومجاس نام نامه ای داشته و حکیم بزرگمهر گفته ومجاس از نامه های هوشنگ بوده و کیخسرو بر آن عمل می نموده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پادشاه سوم کیانی ملقب به همایون. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). خسروگرد را او بنا کرد. ( دمشقی ، از یادداشت ایضاً ). مدت پادشاهی کیخسرو شصت سال بود. ( فارسنامه ابن البلخی ) :

کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) از حکمرانان رویان و رستمدار سلسله ٔ بادوسپان . (از التدوین ).


کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین کیخسرو ثالث شود.


کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین کیخسرو ثانی شود.


کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) غیاث الدین کیخسرو، پسر شرف الدین شاه محمود اینجو. وی با سه برادر دیگر خود تحت سرپرستی پدر در نواحی مختلف فارس و کرمان متصدی کارهای مالیاتی و حکومتی بود. در سال 734 هَ . ق . که محمود اینجو از جانب ابوسعید ایلخان مغول از حکومت معزول و امیر مسافرایناق یکی از امرای مغول به جای وی منصوب شد غیاث الدین کیخسرو فرمان وی را نپذیرفت و در 736 چون ابوسعید مرد، امیر مسافرایناق را دستگیر و از شیراز به تبریز تبعید کرد و از این پس بر فارس مسلط شد و حکومت را حق مسلم خود دانست . اما برادر وی جلال الدین مسعودشاه که درآذربایجان بود به فارس آمد و بین دو برادر نزاع افتاد و امیر غیاث الدین شکست یافت و اسیر شد و اندکی بعد به سال 739 درگذشت . (از تاریخ عصر حافظ ص 6 و 8 و 33 و 34). و رجوع به تاریخ گزیده صص 622 - 623 شود.


کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ/ رُو ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین کیخسرو اول شود.


کیخسرو. [ ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطان آباد است که در بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع است و 499 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) پادشاه بلندمرتبه و عادل . (برهان ). پادشاه بزرگ مرتبه و پیشوای عدل . (آنندراج ) (انجمن آرا). پادشاه بلندمرتبه . (ناظم الاطباء). از کی + خسرو. در اوستا، کوی هئوسروه . در سانسکریت ، سوشروس . در پهلوی ، کئی - هوسروه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کیخسرو دراوستا کوی هئوسروه آمده ، کوی به معنی پادشاه و امیر و مطلق فرمانده و هئوسروه لفظاً نیکنام یا کسی که به خوبی مشهور است و دارای آوازه و شهرت نیک است . (از یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 218 و 255) :
شاهان بر آستان جلالت نهاده سر
گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا.

سعدی .



کیخسرو. [ ک َ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام پادشاهی است مشهور. (برهان ). نام پادشاه سوم از سلسله ٔ کیان . (ناظم الاطباء). نام شاهنشاه عادل پسر سیاوش که مادرش دختر افراسیاب و فرنگیس نام داشته و افراسیاب آخر به مکر و غدر اقارب و برادر خود، اورا کشته و پس از چند سال به حکم کیکاوس ، گیوبن گودرز به طریق پیادگان سیاح در طلب او به ترکستان رفته اوو مادر او را پیدا کرده بگریزانید و رستم به حکم کاوس با سپاه در سرحد ایران و توران منتظر کیخسرو نشسته بود تا با گیو رسیدند و سپاه توران که به بازگردانیدن آنان می آمدند مأیوس بازگردیدند و کیخسرو و مادرش فرنگیس و گودرز آسوده دل به ایران آمدند و به پادشاهی نشسته و در طلب خون سیاوش با جد اُمی خود رزمها کرد و سالها در میان ایرانیان و تورانیان جنگها قایم و دایم شده بود تا بر افراسیاب غلبه کرد و او را و مفسدان را بکشت و ترکستان را به جهن که پسر افراسیاب و خال او بود واگذاشته و ترک دنیا گزید و بلاد ایران را به بزرگان تقسیم نموده لهراسب را نیز شاهنشاه همه کرده ناپدید شد و او در میان شاهنشاهان عجم به بزرگواری و یزدان پرستی منفرد و به عدل و داد بی مثل و به خوبی مثل است ... گویند کیخسرو نامه ٔ هوشنگ را از بر داشتی و مطالب جام گیتی نمای فریدون را نیز مهمل نگذاشتی و پیوسته گفتی هرچند به رازهای نهانی می نگرم سخنان جمشید چون خورشید باضیاست ، هر قدر به کارهای آشکار می رسم گفتار فریدن بابرهان و راهنماست و گفته اند ومجاس نام نامه ای داشته و حکیم بزرگمهر گفته ومجاس از نامه های هوشنگ بوده و کیخسرو بر آن عمل می نموده . (انجمن آرا) (آنندراج ). پادشاه سوم کیانی ملقب به همایون . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسروگرد را او بنا کرد. (دمشقی ، از یادداشت ایضاً). مدت پادشاهی کیخسرو شصت سال بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ) :
سرافراز کیخسروش نام کن
به غم خوردن او را دل آرام کن .

فردوسی .


همه پیش کیخسرو آورد زود
به داد و دهش آفرین برفزود.

فردوسی .


فرنگیس و کیخسرو آنجا رسید
ز هر سو بسی مردم آمد پدید.

فردوسی .


گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا؟

خاقانی .


ملک کیخسرو روز است خراسان چه عجب
که شبیخونگه پیران به خراسان یابم .

خاقانی .


کیخسرو دین که در سپاهش
صد رستم پهلوان ببینم .

خاقانی .


چو بر کیخسروی آواز دادی
به کیخسرو روان را بازدادی .

نظامی .


کس ندیدش دگر به خانه ٔ خویش
اینْت کیخسرو زمانه ٔ خویش .

نظامی .


صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد.

حافظ.


بیفشان جرعه ای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد.

حافظ.


تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو.

حافظ.


بده ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام .

حافظ.


رجوع به مجمل التواریخ و القصص صص 48 - 50 و حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 195 - 198 و امثال و حکم ص 1553 و 1554 و یشت ها، تألیف پورداود ج 2 صص 237 - 264 شود.

دانشنامه عمومی

کیخسرو در اساطیر و حماسه های ایرانی و شاهنامهٔ فردوسی، فرزند سیاوش و فرنگیس و نوادهٔ کیکاووس و افراسیاب است. واژه کیخسرو به معنی شاه نیک نام است. کیخسرو در دیانت و شهامت، سرآمد شاهان کیانی و نسبت به کیکاووس خوش نام تر است. زیرا کیکاووس در شاهنامه اعمالی موذیانه انجام می دهد اما کیخسرو به عنوان پادشاهی عادل و شجاع باقی می ماند. در شاهنامه و متون پهلوی کیخسرو نمادی از یک شاهنشاه آرمانی است.
کوروش کبیر
جنگ دوازده رخ
طبق اسطوره ها کیخسرو در توران بعد از کشته شدن سیاوش در خانه پیران ویسه زاده شد. سیاوش در جوانی با پدرش کیکاووس همیشه در جدال لفظی بود. از دیگرسو نامادریش سودابه هم نیّت سوئی داشت به همین سبب قصد داشت در فرصت مناسب ایران را برای همیشه ترک کند. لشکر افراسیاب زمانی مرزهای ایران را تهدید نمود و کیکاووس برای دفع حملات توران، سپاهی به سپهسالاری سیاوش و رستم به جبهه جنگ گسیل داشت. ماجرای اختلاف سیاوش با کیکاووس را ظاهراً افراسیاب شنیده بود. پیکی در جبهه میان سیاوش و افراسیاب مرتب در حال رفت و آمد بود تا اینکه سیاوش متقاعد شد به توران پناهنده شود.
در ابتدا، ورود سیاوش به همراه هزار جنگجوی ایرانی، برای تورانیان بسیار افتخار آمیز و یک موفقیت سیاسی نظامی بود بطوریکه در مسیر پایتخت نخست با دختر پیران بنام جریره ازدواج نمود و حاصل ازدواج همان فرود سیاوش است، در ادامه حرکت، نزد افراسیاب آمد و استقبال شایانی از او شد که فرجام کار ازدواج با شاهدخت تورانی فرنگیس بود؛ ولی تا زمان تولد کیخسرو از فرنگیس، در توطئه ای سیاوش همراه با قتل عام جنگجویان ایرانی کشته شد.
فردوسی داستان زاده شدن کیخسرو را چنین نقل می کند:
کی خسرو در اساطیر ایرانی فرزند سیاوش و فرنگیس است.
کی خسرو (رمان)
کی خسرو همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کیخسرو (خوشاب)

کی خسرو (ابهام زدایی). کی خسرو در اساطیر ایرانی فرزند سیاوش و فرنگیس است.
کی خسرو (رمان)
کیخسرو (خوشاب)
کی خسرو همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

کی خسرو (رمان). کی خسرو رمانی از آرش حجازی است که در سال ۱۳۸۸ در تهران منتشر شد.
آرش حجازی، کی خسرو، انتشارات کاروان، ۱۳۸۸
قتل ندا و سرنوشت «کی خسرو»
«جنگیدن با دشمنی که از او نفرت داری آسان است، سخت، جنگ با آنانی است که دوستشان داری. اینجاست که شجاعت معنا می یابد.
آدورا گمان می کند دیگر همه چیز تمام شده، شوهرش بیست سال پیش مرده، پسرش بزرگ شده و از پیشش رفته و حالا فقط دو دلخوشی در زندگی اش دارد: کارش در انتشارات و تز دکترایش دربارهٔ اسطورهٔ کی خسرو.اما هرگز چنین در اشتباه نبوده است.درست موقعی که فکر می کند همه چیز را دربارهٔ کی خسرو می داند، کتابچهٔ عجیبی به دستش می رسد که تمام دانسته هایش را دربارهٔ این شاه عارف و اسرارآمیز که در فرهنگ ایرانی به «شاه زنده» مشهور است، به چالش می کشد. اما نمی تواند در تز دکترایش از این یافته های جدید استفاده کند، چرا که نویسندهٔ کتابچه هیچ اشاره ای به هیچ مرجعی در نوشته هایش نکرده است. برای همین، آدورا جستجوی بزرگش را برای یافتن نویسندهٔ گمنام این کتاب آغاز می کند تا مستقیماً مستندات ادعاهای نویسنده را از از خود او بپرسد. جستجویی که به سفری طولانی و حیرت آور در زمان و مکان ختم می شود که تمام باورهای قبلی آدورا را به چالش می کشد.
کی خسرو سومین رمان آرش حجازی است، دو رمان قبلی او، اندوه ماه و شاهدخت سرزمین ابدیت با ده سال فاصله از هم منتشر شدند و اینک کی خسرو که شش سال پس از شاهدخت منتشر می شود، در آمیزه ای از واقعیت و افسانه، زندگی و مرگ، عشق و نفرت، وجه دیگری از این نویسنده را به نمایش می گذارد.»

دانشنامه آزاد فارسی

کِیخُسرو
کِیخُسرو
در شاهنامۀ فردوسی، سومین پادشاه کیانی ، پسر سیاوش و فَرنگیس . به هنگام کشته شدن سیاوش، در بطن مادر بود. همین که افراسیاب از بارداری فرنگیس آگاهی یافت، فرمان داد تا او را کشان کشان به درگاه آورند. پیران فرنگیس را به خواهش از افراسیاب گرفت و قول داد تا چون فرزند او به دنیا آمد کودک را به افراسیاب بدهد. آن گاه فرنگیس را به خُتَن برد و به همسر خود گُلشَهر سپرد. در این جا، فرنگیس کیخسرو را بزاد. کِیخسرو بالید. افراسیاب فرمود تا فرنگیس و کیخسرو به سیاوشگَرد بروند. در این هنگام، گیو که به دنبال کِیخسرو به توران آمده بود مادر و پسر را یافت و آن ها را به رفتن به ایران تشویق کرد. ایرانیان به دستور گودرز شهر را آذین بستند و هشتاد فرسنگ به پیشواز کیخسرو شتافتند. کیکاوس او را گرامی داشت و چون برسر جانشینی کیکاوس میان دلاوران ایران اختلاف افتاد، قرار شد که گشایندۀ دژ بَهمَن در کنار دریاچۀ چیچَست را به پادشاهی بردارند. چون فرّ کیانی با کِیخسرو بود، موفق شد. او، پس از ویران شدن دژ بهمن، آتشکدۀ آذرگُشنَسپ را در کنار چیچَست بنا کرد. پس از یک سال که به ایران برگشت ، کِیکاوس او را بر جای خود نشاند. کیخسرو سوگند یاد کرد که انتقام سیاوش را از افراسیاب بگیرد. سرانجام ، پس از سال ها نبرد، افراسیاب و گَرسیوَز را نزدیک دریاچۀ چیچست به چنگ آورد و کشت . سپس جَهَن، پسر افراسیاب ، را که در بند بود رهانید و فرمانروایی توران را به او داد. کِیخسرو، پس از ۶۰ سال سلطنت، بر سر راه خان آذر، یا آذرگشنسب ، بود که از درونش چنین دریافت که کارش در این جهان به سر آمده است و باید که به جهان ایزدان بپیوندد. پس بی درنگ ، درهم و دینار بسیاری به موبدان و تهیدستان بخشید و به سراسر کشور پیام داد، که دست از تخت شاهی می شوید. او لُهراسپ را بر جای خود نشاند و فرمانروایی سیستان را به رستم داد و به هر کدام از دیگر یلان ایران سرزمینی درخور بخشید. کِیخسرو در حال نیایش بود که به خواب رفت. در خواب ، که یک هفته به درازا کشید، ایزد سُروش بر او آمد که آن چه می جسته ، یافته و زمان رفتنش فرارسیده است . هنگامی که کِیخسرو چشم گشود، رؤیای خویش را بازگفت و افزود از لشکر و تاج و تخت سیر شده است . اما توس و گیو و بیژن و فریبرز در کنار او ماندند. چون سرانجام به راه شدند، پس از چندی در راه به چشمه ای برخوردند. کِیخسرو با دیدن چشمۀ آب ، به ندایی درونی فرمان به ماندن داد و افزود، که جز آن شب ، دیگر کسی او را نخواهد دید، زیرا او، با سرزدن خورشید، با سروش آشنا خواهد شد. پاسی از شب گذشته، کِیخسرو سر و تن در آب چشمه بشست و در نهان اَوِستا خواند. سپس تا جاودان با ناموران همراه بدرود گفت و چون خورشید بردمید، همراهان او را بازنیافتند.

پیشنهاد کاربران

یکی. از پادشاهان بسیار بزرگ. در شاهنامه. است وی فرزند سیاوش و نوه ی کی کاووس و. نبیره کی قباد می باشد

اسم پادشاه افسانه ایی و پسر سیاوش کیخسرو که همان شاه افسانه ایی است و از مادر به افراسیاب و از پدر به کی کاووس میرسد که از انتقام گرفتن از کین پدر افراسیاب و تورانیان را از بین میبرد

کیخسرو :
دکتر سرامی در مورد پایان کار کیخسرو می نویسد : ( ( کیخسرو در شاهنامه تنها انسان خداواره ای است که در فرجام به مدد سروش به گونه ای سرشار از راز و رمز در خدا گم می شود و چونان ذره ای به خورشید و قطره ای به دریا می پیوندد . راز کامروایی او در این راه احساس گناهی است که پس از کشتن نیای خویش افراسیاب به کین پدر خود سیاوش؛ اندرون او را فرا می گیرد و باعث می آید تا به آهنگ گریختن از بند دیو آز و تبدیل شدن به ضحاک و جمشیدی دیگر ، مرگ خویش را از خدا بخواهد و سرانجام به دیدار پروردگار نایل آید . ) )
( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 292 . )

کیخسرو، کی به زبان مردم پارتی یعنی شاه، خسرو به زبان مردم پارسی یعنی شاه، کیخسرو یعنی شاه شاهان، نام پسر سیاوش در شاهنامه کیخسرو یکی از دادگر ترین و مشهورترین، محبوب ترین سلاطین شاهنامه است، نام کیخسرو نامی نیک و با ابهت برای پسران ایرانی است

نامی زیبا در شاهنامه


کلمات دیگر: