کلمه جو
صفحه اصلی

توس

فارسی به عربی

بتولا

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: tus) (در گیاهی) درختی بزرگ و جنگلی ، غان ؛ (در اعلام) (= طوس) ، پسر نوذر پهلوان و سردار بزرگ ایران در دوره‌ی کیقباد و کیکاووس و کیخسرو .


اسم: توس (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن، طبیعت) (تلفظ: tus) (فارسی: توس) (انگلیسی: tus)
معنی: درختی بزرگ و جنگلی، پسر نوذر پهلوان و سردار بزرگ ایران در دوره ی کیقباد، غان، کیکاووس و کیخسرو، سردار لشکر ایران در جنگهای میان ایران و توران، ) توس ( = طوس ) نام قدیم ناحیه ای در شمال خراسان، کمابیش معادل شهرستان مشهد کنونی، که شهرهای مهمش تابران، نوقان و رادکان بود، ) نام جایی ( روستایی ) در بخش مرکزی شهرستان مشهد، آرامگاه فردوسی شاعر ایرانی، سراینده ی شاهکار بزرگ شاهنامه، در آنجا واقع است، ( در اعلام ) ( = طوس )، پسر نوذر پهلوان و سردار بزرگ ایران در دوره ی کیقباد و کیکاووس و کیخسرو، طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی

مترادف و متضاد

birch (اسم)
توس، غان، درخت فان، درخت غوشه

paper birch (اسم)
توس

فرهنگ فارسی

( اسم ) غان
پهلوان مشهور که آن را توس بن نوذر گویند .

لغت نامه دهخدا

توس . (اِ) زمین صلب و سخت . (ناظم الاطباء).


توس . (اِ) سلامتی . (ناظم الاطباء). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.


توس . (اِخ ) پهلوان مشهور که آن را توس بن نوذر گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام پسر نوذر بوده که در دربار شاهنشاه ایران کاوس و کیقباد و کیخسرو اسپهبدی داشته . و وی مردی سرکش و تندخو بوده و به خشونت طبع مشهور بوده چنانکه وقتی کیکاوس با رستم تغیری کرده و به توس گفته که رستم را بر دار کن ، او نیز بی عذر دست رستم را گرفته که بیرون برد... دیگر آنکه هنگام مأموریت به توران به سفارش کیخسرو بایستی از راه کلات جرم نرود زیرا که فرود، برادر کیخسرو که از دخترپیران ویسه بود در آنجا منزل داشت ، مبادا مایه ٔ فتنه و فسادی گردد معهذا از آن راه رفته و فسادی در میان تاخته تا کار بجایی رسید که جنگی بزرگ واقع شد و فرود، کشته گردید... . گویند شهر توس خراسان از ابنیه ٔ اوست . (انجمن آرا) (آنندراج ). خطه ٔ توس بناکرده ٔ اوست و بنام خود مسمی کرده و طوس معرب اوست و متأخرین قطع نظر از تعریب کرده ، به هر دو معنی طوس گویند بجهت دفع اشتباه و ملاحظه ٔ اصل فرس نمی کنند . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به طوس و یسناص 51 و 55 و فرهنگ ایران باستان ص 249 و 251 شود.


توس . (ع اِ) طبیعت و اصل . یقال : هو من توس صدق ؛ ای اصل صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || توساً له ، و جوساً له ، دعای بد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


توس. ( اِ ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه کرج است. نام این درخت دردره شهرستانک ، توس است و آن را سندر، غان ، غوش ، غوشه ، تیس و تامول نیز نامند . علمای گیاه شناسی پیش از پروفسور گااوبا، این درخت را در نباتات ایران نام نبرده اند و گااوبا، بار اول بیشه ای از آن در دره غربی شهرستانک که به جاده چالوس می پیوندد یافته است. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 186 و 187 شود.

توس. ( اِ ) سلامتی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.

توس. ( اِ ) زمین صلب و سخت. ( ناظم الاطباء ).

توس. ( ع اِ ) طبیعت و اصل. یقال : هو من توس صدق ؛ ای اصل صدق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || توساً له ، و جوساً له ، دعای بد است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

توس. ( اِخ ) پهلوان مشهور که آن را توس بن نوذر گویند. ( فرهنگ رشیدی ). نام پسر نوذر بوده که در دربار شاهنشاه ایران کاوس و کیقباد و کیخسرو اسپهبدی داشته. و وی مردی سرکش و تندخو بوده و به خشونت طبع مشهور بوده چنانکه وقتی کیکاوس با رستم تغیری کرده و به توس گفته که رستم را بر دار کن ، او نیز بی عذر دست رستم را گرفته که بیرون برد... دیگر آنکه هنگام مأموریت به توران به سفارش کیخسرو بایستی از راه کلات جرم نرود زیرا که فرود، برادر کیخسرو که از دخترپیران ویسه بود در آنجا منزل داشت ، مبادا مایه فتنه و فسادی گردد معهذا از آن راه رفته و فسادی در میان تاخته تا کار بجایی رسید که جنگی بزرگ واقع شد و فرود، کشته گردید.... گویند شهر توس خراسان از ابنیه اوست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خطه توس بناکرده اوست و بنام خود مسمی کرده و طوس معرب اوست و متأخرین قطع نظر از تعریب کرده ، به هر دو معنی طوس گویند بجهت دفع اشتباه و ملاحظه اصل فرس نمی کنند . ( فرهنگ رشیدی ). رجوع به طوس و یسناص 51 و 55 و فرهنگ ایران باستان ص 249 و 251 شود.

توس . (اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه ٔ کرج است . نام این درخت دردره ٔ شهرستانک ، توس است و آن را سندر، غان ، غوش ، غوشه ، تیس و تامول نیز نامند . علمای گیاه شناسی پیش از پروفسور گااوبا، این درخت را در نباتات ایران نام نبرده اند و گااوبا، بار اول بیشه ای از آن در دره ٔ غربی شهرستانک که به جاده ٔ چالوس می پیوندد یافته است . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 186 و 187 شود.


فرهنگ عمید

= غان

غان#NAME?


دانشنامه عمومی

توس می تواند به یکی از موردهای زیر اشاره داشته باشد
طوس یا توس، شهری تاریخی در استان خراسان رضوی
توس (تاجیکستان)، شهری در کشور تاجیکستان
توس (روزنامه)، روزنامه ای به سردبیری ماشاءالله شمس الواعظین
توس پسر نوذر از پهلوانان ایرانی
توس یا آس، هر یک از چهار ورق تک خال ورق بازی
توس (اسپانیا)، دهستانی در اسپانیا
توس (درخت)، نوعی درخت

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:طوس

گویش مازنی

/toops/ از اصوات، جهت راندن گوسفند & شکم گنده - رشد مرحله ای برنج ۳درد دل و روده ۴به کلی – به طور کلی

از اصوات،جهت راندن گوسفند


۱شکم گنده ۲رشد مرحله ای برنج ۳درد دل و روده ۴به کلی – به ...


واژه نامه بختیاریکا

( تَوس ) تخت؛ صاف

پیشنهاد کاربران

شناسنامه
توسکا Betulaceae :تیره
Betula pendula –B. verrucosa ehrh :نام لاتین
Silver birch – Lady birch tree :نام انگلیسی
توس - غان :نام فارسی
شجره التامول :نام عربی
شرح گیاه
درخت توس بومی عرضهای زیاد نیمکره شمالی است و تا ارمنستان و قفقاز و ایران پیش می رود نام این درخت در دره شهرستانک و هم درارتفاعات دره تالار توس می باشد این درخت د رگذشته برای معالجه بیماران مبتلا به نقرس مورد استفاده قرار می گرفته است. و شاید اختصاص دادن شهرستانک به ییلاقات سلطنتی قاجار به علت ابتلا برخی از سلاطین آن به بیماری نقرس بوده است. درختی است بسیار بزرگ و زیبا که ارتفاع آن در نواحی مساعد به 30 متر نیز می رسد. برگهائی لوزی شکل, نوک تیز با دو ردیف دندانه و منتهی به دمبرگ دراز دارد. شاتونهای نر آن در آغاز پاییز ولی شاتونهای ماده آن در ماه بهار ظاهر می شوند. از مشخصات آن این است که پوست تنه آن سفید رنگ و صاف است و بعلاوه و در سن بیست سالگی به صورت نوارهای نازک شبیه اوراق کاغذ از آن جدا می شود. قسمت مورد استفاده درخت برگ , پوست تنه و همچنین قطران حاصل از آن است.
img/daneshnameh_up/7/79/Betulapendula2. jpg
زمان برداشت
از پوست درخت در بعضی نقاط مخصوصاً روسیه نوعی قطران گیاهی به نامGourdron de Bouleau تهیه می شود برای این کار پوست درخت را در ماه اردیبهشت ( پس از قطع درخت ) از ساقه جدا کرده بر روی هم انباشته می کنند و تا آخر پاییز به همین حالت نگه می دارند تا تخمیر حاصل کند سپس در ماه آذر به طریقه خشک تقطیر می کنند. یعنی آنها را در جعبه فلزی مکعب شکل جای داده ابتدا تحت اثر گرمای ملایم و سپس گرمای شدید قرار می دهند معمولاً قطراتی که بدین نحو بدست می آید با قطران انواع کاج مخلوط می کنند و سپس در معرض استفاده قرار می دهند, این قطران در اثر تقطیر جز به جز اسانسی بنام اسانس بولو یا روغن روسی می دهد.
دامنه انتشار
اطراف تهران, شهرستانک, در ارتفاعات 2000 تا 2300 متری دره های قسمتهای غربی شهرستانک که به سمت جاده چالوس و تهران منتهی می شود. دره اشتراک, کوههای توچال

توس:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " توس" می نویسد : ( ( توس که زادگاه فردوسی نام خویش را از او ستانده است از پهلوانان و سپهداران نامبردار در شاهنامه است. طوس از دودمان نوذر است که با نام " نَئُوتَئیریّه "در اوستا ستوده شده است. دو دودمان بزرگ پهلوانی در شاهنامه که در بیشینه ی رخدادهای حماسی همبازند و حضور دارند ، یکی" نوذریان " است و دیگر گودرزیان. ) )
( ( و دیگر دلاور سپهدار طوس
که در جنگ بر شیر دارد فسوس ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 228. )


توس towss , تووس، با این تلفظ در گویش شهربابکی در نوعی بازی که بچه ها دنبال هم کرده وهر که را بگیرند ودست بر سرش بگذارند گویند که کل cal شده وباخته وهر که به محل توسtowss رسد ودست برآن نهد، بلند گوید توس، برنده شده است ، گاهی در عوام هم گفته میشه مز راه برا چی رفته بودی نمک بیاری؟ ، میگه نه رفتیم مزه راه یه تووسی کردیم اومدیم ، یا مثلا میگن امریکا دسته جمعی رفتین چکار ؟توافق نامه امضا کنین ، میگه نه رفتیم با بر بچا یه تووسی کردیم اومدیم


کلمات دیگر: