گودرز
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: نام پهلوان ایرانی، از شخصیت های شاهنامه، ) ( در شاهنامه ) سردار ایرانی عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد و دارای پسر، که همه از پهلوانان بودند، او در خواب از وجود کیخسرو خبر یافت و گیو را به جستجویش به توران فرستاد، در جنگ یازده رخ پیران را کشت، کیخسرو او را وصی خود قرار داد، ) شاه اشکانی [، میلادی] که از سال میلادی با وردان بر سر پادشاهی کشمکش داشت و سرانجام با کشته شدن وردان به دست بزرگان پارتی به پادشاهی رسید، کتیبه ای از او به زبان یونانی در بیستون باقی است، ( در اعلام ) نام پهلوان ایرانی پسر قارَن پسر کاوه ی آهنگر که حکومت سپاهان داشت، نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه، نام اشک بیستم از پادشاهان اشکانی، نام پسر گشواد، از پهلوانان نامدار شاهنامه و همزمان با رستم پهلوان شاهنامه
(تلفظ: gudarz) (در اعلام) نام پهلوان ایرانی پسر قارَن پسر کاوهی آهنگر که حکومت سپاهان داشت ؛ نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه؛ نام اشک بیستم از پادشاهان اشکانی .
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان گل تپه فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز
لغت نامه دهخدا
گودرز. [ دَ ] (اِ) مرغی است که بیشتر بر کنارهای آب نشیند. (برهان ). مرغی باشد که بر آب بنشیند. (صحاح الفرس ). || چیزی را نیز گویند که خرق و التیام نپذیرد، یعنی از هم جدا نشود و به هم نیاید، و این معنی در فلکیات جاری است ، لاغیر. (برهان ). ظاهراً از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
گودرز. [ دَ ] ( اِخ ) نام دو پادشاه است از ملوک اشکانی : اول نام پسر شاپور که ولیعهد پدر خویش بود و در زمان او معابد و مساجد بسیار خراب شد و ظلم و جور به غایت رسید و او پنجاه وهفت سال پادشاهی کرد و عیسی علیه السلام در زمان او به وجود آمد، و دوم پسر ایران شاه که بعد از پدر پادشاه شد و سی سال پادشاهی کرد. ( برهان ) ( از جهانگیری ).نام دو پادشاه است از اشکانیان ، یکی گودرزبن بلاش ، دیگر گودرزبن نرسی ، و آنچه صاحب جهانگیری در این باب نوشته اشتباه است ، آنکه مساجد و معابد و بیت المقدس را خراب کرده رهام پسر گودرز بوده. ( انجمن آرا ). پس ازکشته شدن بَردان گودرز را به شاهی انتخاب کردند و او بر تخت نشست. گودرز میتوانست بی منازع سلطنت کند ولی از جهت خشونت و قساوتش مورد بغض و کینه پارتیها گردید. در این حال جنگهایی شروع کرد که در آن بهره مندنبود و این معنی هم مردم را از او ناراضی داشت ( تاسی توس ، سالنامه ها، کتاب 11 بند 10 )، در نتیجه ، ناراضی ها در 49 م. سفرایی نزد کلودیوس قیصر روم فرستادند تا مهرداد پسر وُنُن و نوه فرهاد چهارم را به ایران بیاورند. سفرا مأمور بودند بگویند که پارتیها از مفاد عهدی که بین پارت و روم بسته شده بی اطلاع نیستند ونمی خواهند آن عهد نقض شود، بر ضد خاندان اشکانی هم نیستند، فقط مایلند که به جای یک نفر اشکانی ، اشکانی دیگر بنشیند، زیرا سلطنت گودرز برای نجبا و مردم پارت از جهت ظلم و تعدیات او قابل تحمل نیست. کلودیوس اجازه داد پارتیها مهرداد را به شاهی برگزینند، مهرداد به ایران روانه شد، در بین اربیل و بغداد لشکریان او با گودرز تلاقی کردند و سرانجام مهرداد اسیر شد و او را در زنجیر نزد گودرز آوردند. شاه با مهرداد ملایم تر از آنچه انتظار میرفت رفتار کرد و به جای آنکه او را بکشد او را خارجی و رومی خواند نه اشکانی و برای اینکه او هیچگاه نتواند بر تخت نشیند، امر کرد گوشهای او را بریدند، زیرا در ایران قدیم کسی که ناقص بود نمی توانست بر تخت نشیند. پس از این فتح طولی نکشید که گودرز درگذشت. تاسی توس گوید که از مرض فوت کرد ( سالنامه ها، کتاب 12 بند 14 )، ولی یوسف فلاویوس عقیده داشت که بر اثر توطئه ای به قتل رسید. ( تاریخ یهود، کتاب 20 فصل 3 بند4 ). درباب این شاه باید گفت که او فتح خود را نسبت به مهرداد جاویدان کرده ولی نه مانند وُنن که به طرز رومی مدالهایی سکه زد بلکه مانند داریوش بزرگ با حجاریها و کتیبه ای در کوه بیستون. تفاوتی که دیده میشده در زبان کتیبه ای است که به جای پارسی قدیم یونانی است. سلطنت گودرز از 42 م. شروع شد ولی از جهت سختی و تعدی و قساوتش او را از سلطنت خلعکردند و در مدت چهار سال ( از 42 تا 46 م. ) سلطنت کرد. پس از آن از 46 م. باز گودرز به تخت نشست و در 51م. درگذشت. ( از ایران باستان پیرنیا ج 3 صص 2418 - 2423 ). در سلسله اشکانی جز این گودرز، گودرز دیگری سراغ نداریم. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
گودرز. [ گُو دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 30000 گزی شمال خاوری سقز و کنار رودخانه ٔ جغتو. کوهستانی و سردسیر و دارای 80 تن سکنه است .آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دگر بودگودرز از اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان .
فردوسی .
خجسته سپهدار بسیارهوش
همش رای و دانش همش جنگ و جوش
خداوند کوپال و تیغ بنفش
فرازنده ٔ کاویانی درفش .
(از انجمن آرا).
بنابه روایت فردوسی در عهد کیان پس از خاندان سام نیرم خاندان گودرز کشوادگان اهمیت بسیار دارد.
مؤسس این خاندان پهلوانی «کشواد زرین کلاه »از پهلوانان عهد فریدون بود و پسر او گودرز پهلوان بزرگ و مدبر عهد کاوس و کیخسرو است که هفتادوهشت پسرو نبیره داشت و عَلَم کاویان در دست خاندان او بود.پهلوان ترین افراد خاندان او گیو که پس از رستم هماورد نداشت . «بانوگشسپ سوار» دختر رستم را به زنی گرفت و از او بیژن پدید آمده بود... گودرز و گیو و بیژن از پادشاهان و بزرگان اشکانی بوده اند که به تدریج در روایات ملی ایران راه یافته و در شمار پهلوانان درآمده اند. نام گودرز و پسرش گیو بر گوترزس و پدرش گئو (در مآخذ رومی ) که هر دو از اشکانیانند قابل تطبیق است ... اما گودرز گیو که مورخان رومی او را «گوترزس گئوپوتروس » نامیده اند یکی از رجال بزرگ و نام آور عهد اشکانی معاصر آرتابانس (اردوان ) سوم هژدهمین پادشاه اشکانی پسر ارد دوم و از بزرگترین طرفداران و متنفذین عهد اوست که بر ناحیه ٔ هیرکانیا (گرگان ) دست داشت و در تمام مدت حیات اردوان سوم از او اطاعت میکرد. چنانکه از سکه های گوترزس (گودرز) برمی آید این پادشاه خود را شاهنشاه آریانا و قهرمان اردوان معرفی میکرد و همین لقب خود معرف درجه ٔ شجاعت گودرز و اهمیت او در پادشاهی اردوان سوم است ... چنانکه گفته ام گودرز اشکانی و خاندان او در روایات ملی ما نفوذ بسیار یافته اند و اثر تمام اعمال و روابط ایشان با امرای دیگر اشکانی مانند واردانس و ولگش اول در شاهنامه ٔ استاد طوس به نحو عجبیی آشکار است .
داستان این خاندان ظاهراً در شمال ایران خاصه هیرکانیا شهرت بسیار داشت و مدتها پیش از عهد فردوسی در داستانهای ملی ما راه جست . این داستانها کاملاً صورت پهلوانی داشت و به نوعی بود که کاملاً در روایات حماسی میتوانست راه جوید و شخص گودرز نیز بر اثر شجاعت و جنگاوری خود لیاقت راه جستن بدین روایات حماسی را داشت ، چه این مرد به نابروایت تاسیتوس پادشاهی شجاع بود. تاسیتوس شرحی درباب حمله ٔ شجاعانه ٔ گودرز به آل قارن ذکر کرده است . گودرز به جنگاوری خود مباهات میکرد، چنانکه در سکه هایی که از او مانده نه تنها خود را شاه شاهان آریان نامیده بلکه به عنوان قهرمان خاندان آرتابان (اردوان ) نیز یاد کرده است . گودرز یکی از پادشاهان معدود اشکانی است که برای اثبات وفاداری او به آیین ملی اسناد تاریخی در دست است . تاسیتوس گفته است که گودرز در پرستش هرکولس مبالغه میکرد و یقیناً مراد از این هرکولس ورثرغنه فرشته ٔ اوستایی است که نویسنده ٔ رومی بنابر عادت نویسندگان رومی و یونانی نام او را با رب النوع معادل وی در اساطیر مذهبی خویش تطبیق کرده است . گویا یکی از جهات نفوذ گودرز و خاندان او در روایات ملی و کتب مذهبی عهدساسانی همین امر باشد زیرا در این صورت موبدان و روحانیون زرتشتی حرمت و اهمیت بسیاری برای او قائل بودند. هر دو اشارت تاسیتوس که فوقاً نقل شده دلیل بر پهلوانی و دلاوری گودرز و به همین دلیل است که گودرز در عین پیری از پهلوانان بزرگ در شاهنامه شمرده شده وفرزندان او نیز همه صاحب سجایای پهلوانان و جنگجویان بزرگ هستند. حدیث جنگهای تاریخی گودرز و خاندان اونیز به صورتهای نوی در شاهنامه دیده میشود. بنابر آنچه در تاریخ گودرز و خاندان او دیده ایم برای این خاندان دو دوره وجود دارد، یکی دوره ٔ ترقی و پیشرفت و دیگر دوره ٔ انحطاط و زوال . در دوره ٔ اول گودرز و گودرزیان به پیشرفتهایی نایل آمده آل قارن را شکست دادندو واردانس را از میان بردند (اما نه مستقیماً) و تخاریان را به جای خود نشاندند و در زدوخورد با ولگش اول نیز تا درجه ای پیروز شدند و او را به صلح با خود راضی کردند اما در دوره ٔ دوم بر اثر مهاجرت طوایف کوشان و زدوخورد با طوایف شمال و شمال شرق قدرت خاندان گودرز رو به زوال نهاد و آخر کار از میان رفت . این هر دو دوره و جنگها و اعمال گودرزیان به درستی در شاهنامه دیده میشود منتهی تا درجه ای با داستان طوس آمیخته است .
در نخستین جنگی که ایرانیان به سرداری طوس با تورانیان کرده اند، هنگام عبور سپاه ایران از کلات ، فرود برادر کیخسرو به تفصیلی که خواهیم دید کشته شد.این شاهزاده ٔ جوان و دلیر علی التحقیق همان واردانس (تلفظ رومی ) اشکانی است که ناگهان به قتل رسید، در شاهنامه مسبب واقعی قتل این شاهزاده طوس دانسته شد ولی قتل فرود مستقیماً به دست بیژن و رهام دو تن از افراد آل گودرز صورت گرفته است . بنابر روایات تاریخی واردانس را ناگهان به قتل آورده اند و گودرز به ظاهر دراین کار دخالتی نداشت و تنها گناه وی این بود که ازمنسوبان خویش در مخالفت با واردانس ممانعتی ننمود. در شاهنامه نیز گودرز مستقیماً در جنگ با فرود دخالتی نکرده است و دو تن از خاندان او بی اطلاع وی مرتکب این قتل شده اند... تا اینجا درباب پیروزیهای خاندان گودرز سخن گفته ام اما چنانکه میدانیم در شاهنامه (داستان فرود) پس از کشتن پلاشان و رویاروی شدن سپاه ایران و توران به خاندان گودرز لطمه و آسیب بزرگی رسید و بیست وپنج کس از ایشان از میان رفتند و از آن جمله است بهرام پسر گودرز که داستان او در شاهنامه از قطعات بسیار زیبا و دل انگیز است . در جنگهای دیگر یعنی جنگ هماون و داستان جنگ گودرز با پیران نیز بسیاری ازفرزندان گودرز از میان رفتند و گودرز به کین هفتاد پسر پیران را کشت . در جنگهای اخیر گاه آثار ضعف و انحطاط گودرز به صورت گریختن گودرز با ایرانیان و پناه بردن به کوهها آشکار میشود و آخر کار بزرگترین مرد خاندان گودرز در شاهنامه یعنی گیو همراه کیخسرو ناپدید شد و بدین طریق با پایان یافتن داستان کیخسرو داستان خاندان گودرز نیز پایان می یابد. در شاهنامه یک دسته از دشمنان ایران و از یاران و معاضدان تورانیان کشانیانند که کاموس و اشکبوس کشانی میان آنان از همه معروف ترند و چنانکه میدانیم در جنگ کاموس گیو و در جنگ با اشکبوس رهام که هر دو پسر گودرز بودند از کشانیان ستوه شدند و تنها با دخالت رستم غائله از میان رفت . این کشانیان که خاندان گودرز از عهده ٔ ایشان برنیامدند همان قوم کوشانند که بنابر روایات تاریخی باحملات خود مایه ٔ ضعف خاندان گودرز شده اند.
در اوستا بزرگترین کار طوس از میان بردن خاندان واسک (ویسه ) است اما این افتخار در شاهنامه نصیب گودرز و پسرش گیو شده است . این انتقال که مخالف نص صریح اوستا است نشان میدهد که قوم پارت و اهالی مشرق ایران به گودرزیان علاقه ٔ بسیار داشتند و ازاین روی یکی از اعمال بزرگ پهلوانی را بدانان نسبت دادند.علاوه بر این تصور میرود که یکی از علل انتساب کار بزرگ طوس به گودرز خلطی است که میان اسم اوستایی واسک و نام پارتی وسه سس (تلفظرومی ) شده است . وسه سس که نام او قابل اشتباه با نام ویسه است از سرداران ولگش اول بود و علی الظاهر میان او و گودرز خلافی وجود داشته است . چنانکه از مآخذ تاریخی برمی آید گودرز پسر گیو است اما در شاهنامه گیو پهلوان پسر گودرز دانسته شده و عین این حالت در متون پهلوی نیز وجود دارد و معلوم نیست معکوس کردن قضیه از کجا نشأت کرده است . (از حماسه سرایی در ایران تألیف صفا چ 2 صص 575 - 581). رجوع به مدخل قبل شود :
چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.
فردوسی .
چو گودرز و کشواد بر میسره
شده کوه آهن همه یکسره .
فردوسی .
دانشنامه عمومی
شاهنامه
گودرزیان
از یادکردهای مهم او شبی در خواب دید که سروش به او گفت: رهایی از شر افراسیاب به دست کیخسرو ممکن است. کیخسرو پسر سیاوش و نوهٔ کیکاووس است او از نسب مادری از نژاد تور و اینک در توران است و ...
پس از خواب، گودرز پسرش گیو را به دنبال کیخسرو به توران فرستاد تا او را به ایران بیاورد. گودرز بعد از کیخسرو نیز زنده بود و پس از مشایعت کیخسرو از نیمهٔ راه به همراه رستم و زال باز گشت. آورده شده کیخسرو به همرا نزدیکان خویش پس از کولاک شدید در کوهستان تنها به آسمان صعود کرد.
چون کیکاووس از کیفیت قتل سیاوش خبر یافت که چگونه با زاری و خواری او را هلاک نمودند عزای بسیار نمود ولی از کیخسرو که هنوز متولد نشده بود کسی خبر نداشت.
گودرز پسر کشواد، یکی از پهلوانان شاهنامه است.
دانشنامه آزاد فارسی
در شاهنامۀ فردوسی، پسر کَشواد و دلاور ایرانی و از پهلوانان برجستۀ شاهنامه. با رفتن کِیکاوس به مازندران مخالفت کرد، اما به فرمان کیکاوس با طوس به مازندران رفت و به بند دیو سپید افتاد که رستم آنان را رهانید . در هاماوَران، با کیکاوس به زندان افتاد و بار دیگر رستم آنان را رهانید. هنگامی که رستم کاخ کیکاوس را به قهر ترک گفت ، دلاوران ایران گودرز پیر را برای پنددادن به شاه و بازگردانیدن رستم فرستادند. گودرز دلاوری های رستم را برشمرد و کیکاوس او را به دلجویی و بازگرداندن رستم به نزد او فرستاد. در نبرد رستم با سهراب، گودرز حاضر بود که پس از زخم برداشتن سهراب برای آوردن نوشدارو نزد کیکاوس رفت . به دستور سیاوش ، چهرۀ گودرز را بر دیوارهای سیاوُشگرد نقاشی کرده بودند. در کین خواهی از کشندگان سیاوش در توران ، گودرز همراه رستم بود و در پادشاهی هفت سالۀ رستم بر توران، فرمانروایی سُغد و اَسپیجاب را داشت . در زمان آشفتگی ایران در دورۀ کیکاوس، شبی گودرز در خواب دید که ابری پرآب از ایران برآمد که سروش بر آن نشسته بود و به گودرز گفت که کِیخُسرو، شهریاری که پسر سیاوش است و فرّ کیانی دارد، در توران است . گودرز پسر خود گیو را برای آوردن کیخسرو به توران فرستاد. هنگامی که کیخسرو برای جنگ با تورانیان سپاه می آراست ، گودرز با ۷۸ پسر و نواده خود به او پیوست . پس از نبرد هَماوَن، کیخسرو بار دیگر گودرز را به نبرد با تورانیان فرستاد. گودرز در جریان این جنگ خواستار جنگ تن به تن با پیران شد که، با این که زخم برداشت، او را با پرتاب زوبین از پای درآورد. سپس ، به سپاه خود پیوست و پسر خود رُهام را برای آوردن پیکر پیران فرستاد. گودرز در نبرد کیخسرو با افراسیاب، فرماندۀ میسره بود. افراسیاب به نیرنگ گریخت و به دریا نهان شد. گودرز نیز به آتشکدۀ آذَرگُشَنسپ رفت و به کِیکاوس و کِیخُسرو پیوست . او، به هنگام کناره گیری کیخسرو از جهان، در کنار او بود و چون پهلوانان کیخسرو را بدرقه کردند، گودرز یکی از سه پهلوانی بود که او را همراهی نکرد. چون لُهراسپ به پادشاهی رسید او را گرامی داشت .
پیشنهاد کاربران
دکتر سرامی در مورد شخصیت گودرز می نویسد : ( ( با آنکه از این قهرمان به عنوان سپهسالار یاد کردیم شخصیت پهلوانی او را در خور تامل می بینیم . از جمله ویژگی های نفسانی او این است که بی گناه کشته شدن ده ها فرزند وی رفته رفته به قساوت قلب و انجامیده است. او تنها قهرمان خونخوار شاهنامه است . به یاد می آوریم که چگونه پس از کشتن پیران دشمن دوست داشتنی ایرانیان، کسی که کیخسرو برمر گ او شیون می کند، پنجه در خون او فرو می برد و از آن می آشامد و بدان چهره می آراید .
این پهلوان در عین حال یکی از خردمندترین قهرمانان حماسه است و همان کسی است که پس از فرو افتادن کاووس در بیشه ی عامل گستاخانه زبان به سرزنش وی می گشاید و نیز پس از به قهر رفتن رستم از کاخ همین پادشاه به نزد وی می شتابد و او را اندرز می دهد و به راه می آورد. آمیزش خرد و عاطفه در شخصیت این قهرمانان حماسه امری کاویدنی و بررسیدنی است. ) )
( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 828. )
از دو بخش گَت ( گرز ) و وَرز ( انجام دهنده ) ساخته شده و به معنی کوبنده گرز است.
کلمه گودرز هم مربوط به طایفه کولی گودر است
و ( ( ارز ) ) = ارزشمند وتوانا باید ساخته شده باشد و گودرز کسی است که بخاطر داشتن دستها وقامت بلند وتوانایی بالا ( ( پادشاه وپهلوان میدان جنگ تن به تن ) ) می باشد
بنابراین گودرز= پهلوان بلندقامت فوق العاده نیرومند در گود ومیدان کارزار با دشمنان وحریفان. سلطان قامت وقدرت. مرد میدان، شیر و یل روزگار