کلمه جو
صفحه اصلی

افراسیاب

فارسی به انگلیسی

masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: افراسیاب (پسر) (فارسی، پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: afrāsiyāb) (فارسی: اَفراسياب) (انگلیسی: afrasiyab)
معنی: به هراس اندازنده، ترسناک، از شخصیت های شاهنامه، نام پادشاه تورانی، شخص هراسناک، ( در اوستایی، fran ( g ) rasiyan )، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) نام پادشاه توران که پس از جنگهای بسیار با ایرانیان سرانجام به دست کیخسرو کشته شد، ) نام دو تن از پادشاهان و حکام لرستان [قرن و هجری]، [یوستی شرق شناس و زبان شناس آلمانی معنی این کلمه ( افراسیاب ) را «شخص هراسناک» یا «کسی که به هراس می اندازد» آورده است]، ( در اعلام ) نام پادشاه توران، نام دو تن از پادشاهان و حکام لرستان، ( یوسنی معنی این کلمه ( افراسیاب ) را ' کسی که به هراس می افکند' آورده است )، به هراس افکننده، پسر پشنگ و نبیره تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی

(تلفظ: afrāsiyāb) (پهلوی) شخص هراسناک ، به هراس اندازنده ؛ (در اعلام) نام پادشاه توران؛ نام دو تن از پادشاهان و حکام لرستان؛ (یوسنی معنی این کلمه (افراسیاب) را ' کسی که به هراس می‌افکند' آورده است).


فرهنگ فارسی

در داستانهای ایرانی نام پادشاه توران که مدتها با ایران مشغول جنگ بود و در زمان کیخسرو گرفتار و کشته شد .
کیا .... نام یکی از ملوک مازندران در عصر آل باوند و از بستگان آنان .

لغت نامه دهخدا

افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) غار...، نام غار افسانه ای که محل شمامه ٔ جادو بوده است . در اسکندرنامه آمده است : چون صلصال خبردار شد از اشکنجه کردن مهترنسیم ، ازشهر خطا بیرون آمده داخل در غار افراسیاب شد در پیش شمامه ٔ جادو رسید. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 261).


افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) کیا...،نام یکی از ملوک مازندران در عصر آل باوند و از بستگان آنان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 337 شود.


افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) گنج ... نام یکی از گنجهای خسروپرویز. نام یکی از گنجهای هفت گانه ٔ پرویز. چنانکه در ابیات شاهنامه آمده است :
دگر نامور گنج افراسیاب
که کس را نبود آن بخشکی و آب .

فردوسی .



افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) آل ...، نام سلسله ای از فرمانروایان ترک که به نامهای آل خاقان وخانیه و افراسیابیه نیز خوانده میشوند. این سلسله در شرق جیحون یعنی بخارا، و کاشغر و مغولستان شرقی درحدود سال 320 - 560 هَ . ق . امارت داشتند. و رجوع به آل افراسیاب و خاقانیان در همین لغت نامه و لباب الالباب و چهارمقاله و تاریخ بیهقی و تعلیقات آن شود.


افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) اتابک ...، ابن یوسف شاه از اتابکان لر بزرگ بود و از 688 - 695 هَ . ق . حکمرانی داشت . وی مردی مستبد و ظالم بود. ابتدا افراد خاندان وزیر پدر خود را مصادره کرده ایشان را بوضعی شنیع کشت و جماعتی از آنان به اصفهان پناه بردند و این واقع مقارن شد با مرگ ارغون (690 هَ . ق .) و پریشانی اوضاع دربار ایلخانی ، افراسیاب موقع را برای قیام و طغیان برضد مغول مناسب دید و امر داد تا اتباع او مغولانی را که در اصفهان بودند، کشتند و به همدان و فارس تا کنار دریا حکّامی فرستادو مصمم حمله به تبریز گردید. ایلخان جدید گیخاتو سپاهیانی فراوان بسرکوبی او فرستاد و مغول دست بکشتار لر گذاشتند و افراسیاب چون خود را حریف ندید، به اردوی گیخاتو آمد و طلب عفو کرد و بخشیده شد و بهمین طریق چند بار مورد خشم و عفو قرار گرفت و سرانجام در 20 ذی الحجه 695 هَ . ق . به امر غازان بقتل رسید. (از تاریخ مغول اقبال ص 446). وی ششمین از اتابکان هزاراسبی لرستان بود. و رجوع به از سعدی تا جامی و تاریخ گزیده ص 618 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 66 و 202 شود.


افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره از شهرستان سنندج . محلی کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ،توتون ، حبوبات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و در تابستان از حسین آباد ممکن است اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


افراسیاب. [ اَ ] ( ص )کنایه از هموار به راه رونده است چه آب بمعنی راه رو هموار است. ( هفت قلزم ) ( برهان ). || در پهلوی فراسیاک بمعنی شخص هراسناک است. ( فرهنگ فارسی معین ). اصل کلمه ایرانی اوستائی است و فرنرسین تلفظ می شود و بموجب ترجمه یوستی آلمانی بمعنی شخص هراسناک می آید. ( فرهنگ لغات شاهنامه ص 26 ). || بمعنی حباب ها باشد و به این معنی چون در لفظ آب دو الف است الف اول به یای تحتانی موافق قاعده بدل شده است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

افراسیاب. [ اَ ] ( اِخ ) نام پادشاه ترکستان است. ( برهان ) ( هفت قلزم ). پادشاهی عظیم الشأن از پادشاهان توران که بغایت شجاع و بهادر بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پادشاه ترکستان زمین که بعد کشتن نوذر پادشاه ایران زمین ، دوازده سال در ولایت ایران پادشاهی کرد و پس طهماسب ، شاه ایران زمین افراسیاب را بصلح یک تیر پرتاب آرشی از ولایت ایران بیرون کرده ، باز ترکستان فرستاد. و همو سیاوش بن کیکاوس شاه را که بدو پیوسته بود، کشت. کیخسروبن سیاوش نبسه دخترین او بود. بدان انتقام او را زنده گرفت و علف تیغ گردانیده ، و میان کیخسرو و افراسیاب چهل سال جنگ بود، پدر او بشنگل بن زادشم بن تور نام داشت و افراسیاب جادو بود. ( شرفنامه منیری ). نام پادشاهی است مشهور از ترکستان که همواره بواسطه خون توربن فریدون با پادشاه معاصر خود کیقباد و کیکاوس و کیخسرو منازعه و محاربه داشته وغالب و مغلوب می شدند. آخر بدست کیخسرو که دخترزاده ٔاو بود و پسر سیاوش ، کشته شد. ( انجمن آرای ناصری ).
ابن البلخی نسب افراسیاب را چنین آورده : افراسیاب بن فاشن بن راه ارمن بن بورک بن ساتیاب بن بورشسب بن تورج بن توربن فریدون. ( فارسنامه ابن البلخی ). بهرحال افراسیاب یکی از بزرگترین و شجاعترین پادشاهان داستانی توران قدیم است که طبق داستانهای باستانی ایران وی نوه تور یکی از سه فرزند فریدون و نام پدرش پشنگ است. منوچهر نوه فریدون بمنظور انتقام خون پدرش با افراسیاب جنگید و سرانجام پیروز گردید و بموجب پیمانی صلح کردند و طبق همان عهدنامه نهر جیحون خط مرزی توران و ایران قرار گرفت. بعد از آن افراسیاب در زمان نوذر پسر منوچهر به ایران لشکر کشید و نوذر را بقتل رسانید و سرزمین ایران را حدود ده سال در تصرف گرفت ولی بر اثر ظلم و تباهی ، ایرانیان بسرکردگی قهرمانان خود قارن وکشواد قیام کردند و افراسیاب را از ایران بیرون راندند و دو شاهزاده ایرانی را بنامهای زاب و گرشاسب مشترکاً پادشاه ایران کردند و اینان آخرین پادشاه از سلسله پیشدادیان ایران باستان بودند و پس از انقراض این سلسله ، سلاطین کیانی بحکومت رسیدند. و در زمان دومین پادشاه کیانیان باز افراسیاب آغاز به دست اندازی بسرزمین ایران کرد. در این عصر بزرگترین پهلوان مشهور رستم زال با لشکریان ایران به توران حمله کرد و افراسیاب را تا ساحل جیحون دنبال نمود و به توران بازراند. پس از چندی سودابه زن کیکاوس و نامادری سیاوش ،این شاهزاده را که بخواسته او تن درنداده بود، متهم ساخت و او هم رنجیده از ایران به توران رفت و به افراسیاب پناهنده شده و مورد احترام او قرار گرفت. دختر افراسیاب را بزنی گرفت و تقرب او به افراسیاب موجب حسادت اطرافیان بخصوص گرسیوز برادر افراسیاب گردید و بر اثر بدگوئیهای آنان افراسیاب نسبت به سیاوش بدگمان شد و بدست گرسیوز ببدترین وضعی او را اعدام کرد.و از این رو دوباره آتش خصومت میان ایران و توران زبانه گرفت و جنگهای طولانی روی داد که اساس داستانها گردید و مبارزهای باستانی و قهرمانان بزرگ سپاه ایران زمین مانند رستم ، گودرز، طوس ، گیو و دیگران سالهای فراوان با تورانیان زد و خورد کردند و سرانجام کیکاوس در زمان حیات از سلطنت کناره گیری کرد و کیخسرو پسرسیاوش نوه خود را بپادشاهی برگزید و این شاه جوان براهنمائی و بکمک رستم و دیگر قهرمانان ایران با سپاهیان بیشمار به توران بخونخواهی پدر حمله برد و تمام این سرزمین را زیر و رو کرد و افراسیاب را طاقت نماند و فرار نمود ولی جان به درنبرد و دستگیر گردید و بقتل رسید. قسمت بیشتر اشعار برگزیده شاهنامه فردوسی درباره جنگهای ایرانیان با افراسیاب و تورانیان است. اگر بخواهیم نوشته مورخان یونانی را با داستان های ملی ایران تطبیق دهیم ، می توان سیروس تاریخی را همان کیخسرو داستانی دانست و افراسیاب را با آستیاژ تطبیق نمود. ( از قاموس الاعلام ترکی ). بلعمی ضمن اخبار ملوک عجم در زمان سلیمان داستان برخوردها و رزمهای داستانی ایران و توران را بیان میدارد و میگوید: از پس کیقباد پسرش بود کیکاوس و ملک عجم همه او داشت و حد مشرق از سوی ترکستان افراسیاب داشت و هرچه از پی آن بود همه تا ناحیت حجاز و سبا و یمن و حد مغرب سلیمان را بود. نشستگاه کیکاوس بلخ بود و میان او و ترک حد جیحون بود. او را سپاه سالاری بود نام او رستم بن دستان. این رستم بزرگ بود و بجهان اندر از او بزرگتر نبود و مردانه تر و مهتر سگستان بود از دست ملوک عجم.

افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) نام پادشاه ترکستان است . (برهان ) (هفت قلزم ). پادشاهی عظیم الشأن از پادشاهان توران که بغایت شجاع و بهادر بود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پادشاه ترکستان زمین که بعد کشتن نوذر پادشاه ایران زمین ، دوازده سال در ولایت ایران پادشاهی کرد و پس طهماسب ، شاه ایران زمین افراسیاب را بصلح یک تیر پرتاب آرشی از ولایت ایران بیرون کرده ، باز ترکستان فرستاد. و همو سیاوش بن کیکاوس شاه را که بدو پیوسته بود، کشت . کیخسروبن سیاوش نبسه دخترین او بود. بدان انتقام او را زنده گرفت و علف تیغ گردانیده ، و میان کیخسرو و افراسیاب چهل سال جنگ بود، پدر او بشنگل بن زادشم بن تور نام داشت و افراسیاب جادو بود. (شرفنامه ٔ منیری ). نام پادشاهی است مشهور از ترکستان که همواره بواسطه ٔ خون توربن فریدون با پادشاه معاصر خود کیقباد و کیکاوس و کیخسرو منازعه و محاربه داشته وغالب و مغلوب می شدند. آخر بدست کیخسرو که دخترزاده ٔاو بود و پسر سیاوش ، کشته شد. (انجمن آرای ناصری ).
ابن البلخی نسب افراسیاب را چنین آورده : افراسیاب بن فاشن بن راه ارمن بن بورک بن ساتیاب بن بورشسب بن تورج بن توربن فریدون . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). بهرحال افراسیاب یکی از بزرگترین و شجاعترین پادشاهان داستانی توران قدیم است که طبق داستانهای باستانی ایران وی نوه ٔ تور یکی از سه فرزند فریدون و نام پدرش پشنگ است . منوچهر نوه ٔ فریدون بمنظور انتقام خون پدرش با افراسیاب جنگید و سرانجام پیروز گردید و بموجب پیمانی صلح کردند و طبق همان عهدنامه نهر جیحون خط مرزی توران و ایران قرار گرفت . بعد از آن افراسیاب در زمان نوذر پسر منوچهر به ایران لشکر کشید و نوذر را بقتل رسانید و سرزمین ایران را حدود ده سال در تصرف گرفت ولی بر اثر ظلم و تباهی ، ایرانیان بسرکردگی قهرمانان خود قارن وکشواد قیام کردند و افراسیاب را از ایران بیرون راندند و دو شاهزاده ٔ ایرانی را بنامهای زاب و گرشاسب مشترکاً پادشاه ایران کردند و اینان آخرین پادشاه از سلسله ٔ پیشدادیان ایران باستان بودند و پس از انقراض این سلسله ، سلاطین کیانی بحکومت رسیدند. و در زمان دومین پادشاه کیانیان باز افراسیاب آغاز به دست اندازی بسرزمین ایران کرد. در این عصر بزرگترین پهلوان مشهور رستم زال با لشکریان ایران به توران حمله کرد و افراسیاب را تا ساحل جیحون دنبال نمود و به توران بازراند. پس از چندی سودابه زن کیکاوس و نامادری سیاوش ،این شاهزاده را که بخواسته ٔ او تن درنداده بود، متهم ساخت و او هم رنجیده از ایران به توران رفت و به افراسیاب پناهنده شده و مورد احترام او قرار گرفت . دختر افراسیاب را بزنی گرفت و تقرب او به افراسیاب موجب حسادت اطرافیان بخصوص گرسیوز برادر افراسیاب گردید و بر اثر بدگوئیهای آنان افراسیاب نسبت به سیاوش بدگمان شد و بدست گرسیوز ببدترین وضعی او را اعدام کرد.و از این رو دوباره آتش خصومت میان ایران و توران زبانه گرفت و جنگهای طولانی روی داد که اساس داستانها گردید و مبارزهای باستانی و قهرمانان بزرگ سپاه ایران زمین مانند رستم ، گودرز، طوس ، گیو و دیگران سالهای فراوان با تورانیان زد و خورد کردند و سرانجام کیکاوس در زمان حیات از سلطنت کناره گیری کرد و کیخسرو پسرسیاوش نوه ٔ خود را بپادشاهی برگزید و این شاه جوان براهنمائی و بکمک رستم و دیگر قهرمانان ایران با سپاهیان بیشمار به توران بخونخواهی پدر حمله برد و تمام این سرزمین را زیر و رو کرد و افراسیاب را طاقت نماند و فرار نمود ولی جان به درنبرد و دستگیر گردید و بقتل رسید. قسمت بیشتر اشعار برگزیده ٔ شاهنامه ٔ فردوسی درباره ٔ جنگهای ایرانیان با افراسیاب و تورانیان است . اگر بخواهیم نوشته ٔ مورخان یونانی را با داستان های ملی ایران تطبیق دهیم ، می توان سیروس تاریخی را همان کیخسرو داستانی دانست و افراسیاب را با آستیاژ تطبیق نمود. (از قاموس الاعلام ترکی ). بلعمی ضمن اخبار ملوک عجم در زمان سلیمان داستان برخوردها و رزمهای داستانی ایران و توران را بیان میدارد و میگوید: از پس کیقباد پسرش بود کیکاوس و ملک عجم همه او داشت و حد مشرق از سوی ترکستان افراسیاب داشت و هرچه از پی آن بود همه تا ناحیت حجاز و سبا و یمن و حد مغرب سلیمان را بود. نشستگاه کیکاوس بلخ بود و میان او و ترک حد جیحون بود. او را سپاه سالاری بود نام او رستم بن دستان . این رستم بزرگ بود و بجهان اندر از او بزرگتر نبود و مردانه تر و مهتر سگستان بود از دست ملوک عجم .
کیکاوس را پسری آمد، سیاوخش نام کردش و بهمه جهان از او نیکوتر نبود. او را به رستم داد تا به سگستان برد و ادبها و هنرها آموخت و چون بیست ساله شد، باز پدر آمد. و چون جامه های ملوکانه اندرپوشید و بسلام پدر شد، زن کیکاوس دختر افراسیاب بر وی عاشق شد و او رابر خویشتن خواند و سیاوخش فرمان او نکرد و گفت پدر را بی وفائی نکنم . این همه حیلتها کرد، سود نداشت . پس دل پدر بدو تباه کرد و دروغها گفت بر او و پدر خواست که او را بکشد. ولی بخواهش رستم سپاهسالاری لشکر ایران در جنگ با افراسیاب به سیاوخش داد تا حرب کند یاخواسته بستاند و کار مرین جنگ بصلح کشید و سیاوخش نامه کرد سوی پدر که صلح کردم . پدرش نوشت من صلح نخواستم و سیاوخش گفت من عهد نشکنم و چون نیارست پیش پدرباز شدن ، از افراسیاب زینهار خواست ، اجابت شد. با خاصگان خویش سوی افراسیاب شد و همه لشکریان سوی پدر او باز شدند و افراسیاب او را نیکو داشت و دختر خود بدو داد ولی چون ادب و چابکی او را بدید بترسید و سرهنگان بدش همی بگفتند و او را همی ترسانیدند. پس افراسیاب بفرمود تا بکشتندش . و دخترش را که از سیاوخش باردار بود بفرمود تا کودک بیفکند. یکی از سرهنگان که نامش پیران ویگان بود او را ملامت و از کیکاوس و رستم بترساند و گفت این دختر را بمن ده تا اگر او را پسری آید به کیکاوس فرستم تا او را خشم کم شود. سرانجام آن دختر پسری آورد و او را کیخسرو نام کردند و پنهان داشتند تا بجای مردان رسید و چون خبر به کیکاوس رسید، گیوبن گودرز را در طلب کیخسرو بشهر افراسیاب فرستاد و مدتها ببود تا او را بیافت و بنزدیک کیکاوس برد. کیکاوس چون کیخسرو را بدید شاد شد و رستم را با طوس و سپاهی بسیار بیرون کرد و گفت به ترکستان شوید وکین سیاوخش بخواهید. پس رستم با این لشکر به ترکستان شدند و افراسیاب را هزیمت کرد و ترکستان را غارت کرد و چندان خلق را بکشت و خلق بسیار اسیر بگرفتند و بنزدیک کیکاوس آوردند. (از ترجمه ٔ تاریخ طبری ص 595 ببعد). و رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی و حبیب السیر وفهرست آن و خرده اوستا ص 176 و شاهنامه ٔ فردوسی و فرهنگ ایران باستان صص 256 - 326 و تاریخ سیستان و مجمل التواریخ والقصص و فهرست آن شود :
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب .

فردوسی .


گر بملک افراسیاب آمد عدو
شاه کیخسرومکان باد از ظفر.

خاقانی .


من رستم کمانکشم اندر کمین شب
خوش باد خواب غفلت افراسیابشان .

خاقانی .


زیبد منیژه خادمه ٔ بانوان چنانک
افراسیاب نیزه کش اخستان اوست .

خاقانی .


سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق
تیر نظر بیفکند افراسیاب را.

سعدی .


گر او پیشدستی کند غم مدار
ور افراسیابست مغزش برآر.

سعدی .


- افراسیاب شب ؛ کنایه ازظلمت و تاریکی آن :
کیخسرو جهان که ز بأس حسام او
هردم ز خواب برجهد افراسیاب شب .

سراجی (از لباب الالباب ص 325).



افراسیاب . [ اَ ] (ص )کنایه از هموار به راه رونده است چه آب بمعنی راه رو هموار است . (هفت قلزم ) (برهان ). || در پهلوی فراسیاک بمعنی شخص هراسناک است . (فرهنگ فارسی معین ). اصل کلمه ایرانی اوستائی است و فرنرسین تلفظ می شود و بموجب ترجمه ٔ یوستی آلمانی بمعنی شخص هراسناک می آید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 26). || بمعنی حباب ها باشد و به این معنی چون در لفظ آب دو الف است الف اول به یای تحتانی موافق قاعده بدل شده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).


دانشنامه عمومی

افراسیاب شاه اسطوره ای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. او دشمن ایرانیان بود و داستان نبردهایش با ایرانیان و به ویژه رستم خواندنی است. افراسیاب وزیر خردمندی داشت به نام پیران ویسه. افراسیاب سرانجام به دست کیخسرو کشته شد. اولین یادکرد از افراسیاب در شاهنامه در جریان جنگ پشنگ است که در آن جنگ افراسیاب از طرف پدرش پشنگ به فرماندهی سپاه توران منصوب شده بود و توانست دهستان پایتخت نوذر را اشغال کند، همچنین افراسیاب در آن جنگ برادر خردمند خود اغریرث را می کشد.
دوستخواه جلیل. «پیوست»، اوستا: کهن ترین سرودهای ایرانیان. گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه. ۹۲۲
حسین، الهی قمشه ای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.
یکی از یادکردهای دیگر شاهنامه از افراسیاب زمانی است که کیکاووس به هاماوران رفته و اسیر گشته و رستم هم برای نجات کاووس به هاماوران رهسپار شده است و در آن زمان افراسیاب که چشم کاووس و رستم را دور دیده می آید و ایران را تسخیر می کند اما رستم در ره بازگشت افراسیاب را از ایران بیرون می کند. همچنین زمانی که سهراب به ایران لشکرکشی می کند او بارمان وهومان را مأمور می کند تا مانع آشنایی پدر و پسر گردند. او در داستان سیاوش به ایران قشون کشی می کند و سیاوش به همراه رستم به جنگ سپاه توران می رود. اما در نهایت پس از شکست اول گرسیوز را برای مذاکرات صلح می فرستد و با شرط رستم و سیاوش مبنی بر فرستادن صد گروگان از اقوام خود موافقت می کند. پس از آن رستم برای اینکه کیکاووس صلح را تأیید کند به پایتخت می رود ولی کاووس نه تنها صلح را نمی پذیرد بلکه حتی دستور صادر می کند صد گروگان کشته شوند. رستم حاضر به پذیرش خواسته شاه نمی شود و به همین دلیل کاووس او را از فرماندهی لشکر عزل و توس را به جای پور دستان منصوب می کند. سیاوش که حاضر به بد قولی نیست زنگه شاوران را دستور می دهد که صد نفر را بازگرداند و خود نیز به توران پناه می برد. افراسیاب ابتدا میانه ای بسیار خوب با سیاوش پیدا می کند ولی بعضی از اطرافیان او همانند گرسیوز برادر وی علیه سیاوش توطئه می کنند و افراسیاب رای به قتل شاهزاده ایران می دهد. این اتفاقات سر آغاز انتقام جویی ایرانیان و جنگ های فراوانی بین دو کشور بر سر قتل سیاوش اتفاق می افتد است و در آخرین این جنگ ها یعنی جنگ بزرگ کیخسرو وی توسط کیخسرو که فرزند سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب بود، کشته می شود.
نام افراسیاب در اوستا فْرنگْرَسیَن به معنی هراس انگیز یا کسی که به هراس می افکند است.∗ برخی متون کهن اوستا افراسیاب را آپاسیاْکوی می نامند معنی این اصطلاح بزبان زرتشت قاتل و راهزن است.
صورت پهلوی نام او فْراسیاو یا فْراسیاب یا فْراسیاپ است. ∗

دانشنامه آزاد فارسی

اَفراسیاب
پسر پَشَنگ ، نبیرۀ تور، پادشاه توران در داستان های روایی ایران باستان ازجمله شاهنامه . افراسیاب در رایزنی پَشَنگ برای جنگ با ایرانیان داوطلب جنگ با ایرانیان شد. در نبرد با نوذر، شاه ایران، او را به اسیری گرفت و به خونخواهی دو تن از سرداران خود او را بکشت. افراسیاب می خواست دیگر اسیران ایرانی را نیز از پای درآورد که اغریرث مانع شد. افراسیاب در ری تاج کیانی را بر سر نهاد. زال با گزیدن زو به پادشاهی ایران به جنگ افراسیاب رفت . رستم با افراسیاب درآویخت و او را از زمین کند، اما کمربند افراسیاب گسیخت و او توانست بگریزد. پشنگ از کیقباد آشتی جست که پذیرفته شد. چندی بعد، کاوس به بند افتاد و افراسیاب دوباره به ایران تاخت . رستم ، افراسیاب را گریزاند. سهراب، به نیرنگ افراسیاب، به جنگ پدر خود رستم رفت و کشته شد. افراسیاب با سیاوش آشتی کرد، اما کیکاوس این آشتی را نپذیرفت . سیاوش در گنگ مورد استقبال افراسیاب قرار گرفت و دختر او فرنگیس را به همسری گزید. افراسیاب، به تحریک برادرش گرسیوز، سیاوش را کشت، و کیخسرو، پسر سیاوش، به خونخواهی پدر برخاست . رستم آهنگ توران کرد. افراسیاب پس از نبرد با رستم به چین گریخت . رستم پس از شش سال به ایران بازگشت و افراسیاب چندبار به نبرد با ایرانیان شتافت . افراسیاب با برجای گذاشتن درفش شاهی از برابر سپاه ایران به چین گریخت . او در نبردهای بعدی نیز از ایرانیان شکست خورد و سرداران نامدار خود را از دست داد. افراسیاب در غار بردع از خدای خود پوزش می خواست که صدای نالۀ او به گوش هوم پشمینه پوش رسید و او را با کمند دستگیر کرد، اما باز او موفق به فرار شد. سرانجام، به پیشنهاد هوم، چاره را در شکنجۀ گرسیوز دیدند. افراسیاب با شنیدن صدای نالۀ برادر، به سپاه ایران نزدیک شد و به بند افتاد و کیخسرو او را به گناه کشتن اغریرث و، نوذر و سیاوش گردن زد.

پیشنهاد کاربران

هراس انگیز ، ترسناک


هشت تن از فرزندان پدربزرگم رئیس ابوطالب همگی دارفانی را وداع گفتند
۱_علی اکبر
۲_افراسیاب
۳_رستم
۴_حسن علی
۵_اسکندر
۶_هوشنگ
۷_فریدون
۸_اسفندیار
هشت تن از فرزندان پدر بزرگم رئیس ابوطالب فوت شدن نامی ترین شخصیت تاریخیشان مرحوم حسنعلی رئیسی از نامی ترین اشخاص دردهه ۵۰ در فارس بودن که خدمات زیادی رابه دهستان دوسیران کازرون نمودن
۱_ساخت مدرسه بهار دوسیران
۲_احداث حمام عمومی
۳_لوله کشی آب
۴_ساخت فلکه
۵_آوردن پزشک متخصص به دوسیران
۶_همکاری باسپاه بهداشت وسپاه دانش
وهزاران خدمت دیگر از خدمات این بزرگمرد بود

افراسیاب پادشاه قدرتمند توران و دشمن ایرانیان بود .
و داستان نبرد های او به ویژه با رستم خواندنی است
اولین یادکرد او در جنگ خونین پشنگ است . پشنگ پدر افراسیاب خیلی پیر بود و توان جنگ با ایرانیان را نداشت
پس او پسرش افراسیاب را که جوانی ماجرا جو و بسیار دلیر بود را به جنگ با ایران فرستاد افراسیاب در این حمله نوذر پادشاه ایران را می کشد و ایران را به خاک و خون می کشد او همچنین برادر خردمند خویش اغریرث را به دونیم می کند
دومین یادکرد او پس از مرگ زو بود پس از مرگ زو او دوباره به ایران حمله می کند و بدستور پدرش پشنگ با کیقباد می جنگد اما سرانجام از رستم شکست می خورد
او همچنین هنگامی که کیکاووس در دست شاه هاماوران اسیر بود به ایران حمله می کند ولی شکست می خورد.
در اواخر پادشاهی کاووس وی سیاوش را به توران پناه می دهد اما پس از مدتی او را میکشد😭 او وزیر خردمندی داشت بنام "پیران ویسه"او سرانجام بدست کیخسرو کشته شد شد

افراسیاب از دوکلمه تشکیل یافته الف: افراس= به معنی افراز، برتری ، بلند مرتبه. ب: یاب= جوینده، جویا که مجازاً به عنوان پادشاه است بنابراین افراسیاب = پادشاه بلند مرتبه . البته افراسیاب یک نام بیگانگان بوده واگر نام ایرانی بودشاید بصورت افراسب نوشته می شد به نوعی ازنام افراسیاب اینگونه می توان حدس زد که لشکر ایران اسب سوار بودند وپادشاه را آسب می خواندند ولشکر بیگانه تورانی ( جاده ابریشمی آسیا ) چون قاطر سواربودند پادشاه را یآب ( یابو سوار ) می نامیدند بعبارتی امروز حاکمیت را تخت پادشاهی می خوانند ولی درقدیم آن را اسب پادشاهی می خوانده اندو . . . معنی دیگر افراسیاب می تواند ( ( ابراست وآب ( باران ) ) ) تلقی شود زیرا به افرادی که اعصاب تندی دارند مجازاًابر سیاه ( ابر باران زا ) می گویند وداستان افراسیاب پراز انتقام های بی رحمانه است بنابراین می توان او را پادشاه غضبناک نامید

1 - نابودی ضحاک به دست فریدون
2 - تقسیم جهان بدست فریدون و دادن هربخش به یک پسر خود
3 - پسران فریدون:ایریه ( ایرج ) تور ( تورج ) سلم یا سرم
4 - هرسه پسر خواهان ایران بودند پس چالشی از طرف فریدون ایجاد شد و ایرج برد پس او پادشاه ایران شد
5 - نام ایران و توران از دو نام و سردار آریایی گرفته شده.
6 - جنگ ایران و توران جنگ خانوادگی بود بر سرقدرت
7 - چون هرکس شاه ایران میشد درواقع شاه شاهان می بود
8 - تورانیان که از نژاد فریدونیان ( ایرانی ) بودند سرزمین چین و ترکان چین و قسمتی از سکاها ( ایرانی ) رااداره میکردند و انها به مردمان انجا جنگ اموختند و از انها برای لشکر و سپاه استفاده کردند.


کلمات دیگر: