dribble, exudation, lever, pry, spatter, spill, splash, spray
پشنگ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب
فرهنگ فارسی
۱- افشاندن آب و غیره پشنگ . ۲- آب مترشح پشنگ .
قلعه ایست بحوالی قندهار
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) نام داماد طوس سردار ایران .
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) (اتابک شمس الدین ...) نام پسر ملک سلغر شاه بن اتابک احمدبن اتابک یوسفشاه بن اتابک شمس الدین الب ارغون بن اتابک هزاراسف بن ابوطاهربن محمدبن علی بن ابوالحسن فضلوئی عم زاده و داماداتابک نورالورد پسر سلیمان شاه بن اتابک احمد. از اتابکان لر بزرگ است . چون اتابک نورالورد با شیخ ابواسحاق اینجو کمک کرده بود امیر مبارزالدین محمدبن غیاث الدین حاجی (718 - 765 هَ. ق .) از ملوک آل مظفر در سال 757 هَ . ق . بسرکوبی او به لرستان رفت و «بعد از تسخیر ملک در اواخر صفر سنةالمذکور (757) اتابک شمس الدین پشنگ که ... حسباً ونسباً مستحق بود بفرماندهی آن دیار مقرر شد و اتابک پشنگ به محاصره ٔ آن قلعه [ قلعه ای که اتابک نورالورد در آن تحصن جسته بود ] مشغول شد تا مستخلص گردانیدو اتابک نورالورد را میل کشید. و اتابک پشنگ تا سال 792 هَ . ق . باقی بود.
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) قلعه ای است بحوالی قندهار. (فرهنگ رشیدی ).
نخواهیم شاه از نژادپشنگ
فسیله نه نیکو بود با پلنگ .
فردوسی .
پشنگ . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) نام دیگر شیده پسر افراسیاب است . (از مجمل التواریخ والقصص ص 49 و 90).
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام پسرزاده توربن فریدون ، پدر افراسیاب ، شاه توران :
نخواهیم شاه از نژادپشنگ
فسیله نه نیکو بود با پلنگ.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام داماد طوس سردار ایران.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام دیگر شیده پسر افراسیاب است. ( از مجمل التواریخ والقصص ص 49 و 90 ).
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) ( اتابک شمس الدین... ) نام پسر ملک سلغر شاه بن اتابک احمدبن اتابک یوسفشاه بن اتابک شمس الدین الب ارغون بن اتابک هزاراسف بن ابوطاهربن محمدبن علی بن ابوالحسن فضلوئی عم زاده و داماداتابک نورالورد پسر سلیمان شاه بن اتابک احمد. از اتابکان لر بزرگ است. چون اتابک نورالورد با شیخ ابواسحاق اینجو کمک کرده بود امیر مبارزالدین محمدبن غیاث الدین حاجی ( 718 - 765 هَ. ق. ) از ملوک آل مظفر در سال 757 هَ. ق. بسرکوبی او به لرستان رفت و «بعد از تسخیر ملک در اواخر صفر سنةالمذکور ( 757 ) اتابک شمس الدین پشنگ که... حسباً ونسباً مستحق بود بفرماندهی آن دیار مقرر شد و اتابک پشنگ به محاصره آن قلعه [ قلعه ای که اتابک نورالورد در آن تحصن جسته بود ] مشغول شد تا مستخلص گردانیدو اتابک نورالورد را میل کشید. و اتابک پشنگ تا سال 792 هَ. ق. باقی بود.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) قلعه ای است بحوالی قندهار. ( فرهنگ رشیدی ).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] = زنبه: با دوات و قلم و شعر چه کار است تو را / خیز و بردار تش و دستره و پیل و پشنگ (ابوحنیفۀ اسکافی: شاعران بی دیوان: ۵۹۱ ).
۳. [قدیمی] = اهرم
دانشنامه عمومی
زمانی که ایرج بدست برادران خویش سلم و تور کشته شد تاج و تخت ایران بی وارث گشت، فریدون از این واقعه بسیار نگران بود اما ایرج زمانی پیش قتل با یکی از کنیزان خویش بنام ماه آفرید وصلت نموده بود و ماه آفرید از ایرج آبستن بود. از قضا ماه آفرید دختری به دنیا آورد و آن دختر هنگام بلوغ با بزرگ زاده ای بنام پشنگ وصلت نمود و ثمرهٔ ازدواج ایشان منوچهر شد بدین سبب فریدون در سنین کهولت به آرزوی خویش که همان وارث تاج و تخت ایران باشد، رسید.
پشنگ پسر زادشم پدر افراسیاب و نبیرهٔ تور شاه توران است. پسران دیگر او گرسیوز و اغریرث هستند. آغازگر جنگ ایران و توران در شاهنامه پشنگ است. او کینه قتل تور را در سینه داشت و مترصد فرصت بود تا انتقام نیایش را از ایرنیان بستاند. هنگامی که خبر مرگ منوچهر را شنید فرصت را مناسب یافت و موضوع انتقام تور را با سران و بزرگان توران درمیان گذاشت.
در دوران بسیار متأخرتر و زمان کیکاووس دوباره نام پشنگ (شیده) بر سر زبان هاست در بیتی آمده: پشنگ بود نامش پدر شیده خواند. لقب شیده، پشنگ دوران کیکاووس را از پشنگ دوران فریدون متمایز می کند.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: پَشَن) در شاهنامه ، پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید، دختر فریدون . منوچهر گاهی پورپِشنگ نیز خوانده می شود.
پیشنهاد کاربران
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پشنگ" می نویسد : ( ( پشنگ نام پدر منوچهر است و شوی دختر ماه آفرید ، نواده ی ایرج . " پشنگ ریخت پهلوی نام است که در پارسی کاربرد یافته است ؛ ریخت پارسی آن پَشَن می باید بود . این ریخت نیز در پارسی ، چونان نام پهلوانی به کار رفته است. ) )
( ( نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 358. )
در گویش خراسان و منطقه ترشیزی بزرگ ( کاشمر بردسکن . خلیل آباد و کوهسرخ )
به ذرات ترشح آب گفته میشود