منوچهر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: بهشت روی، از تبار پهلوانی به نام منوش، به معنی «از نژاد و پشت منوش» [منوش یکی از ناموران قدیم]، ( اَعلام ) منوچهر شاه اساطیری ایران، از خاندان ایرج یکی از پادشاهان پیشدادی است، او پسر پشنگ و نوه ی ایرج است که به کین خواهی ایرج برخاست و سلم و تور را کشت، آنگاه جدش فریدون او را پادشاهی داد و او سال پادشاهی کرد، به معنی ' از نژاد و پشت منوش' [منوش یکی از ناموران قدیم]، ( در اعلام ) منوچهر از خاندان ایرج یکی از پادشاهان پیشدادی است، اسم خاندان وی در اوستا ' ائیریاو ' آمده است، یعنی یاری کننده ی ایرانیان، در اوستا آن که از نژاد منوش است
(تلفظ: manučehr) به معنی ' از نژاد و پشت منوش' [منوش یکی از ناموران قدیم] ؛ (در اعلام) منوچهر از خاندان ایرج یکی از پادشاهان پیشدادی است ؛ اسم خاندان وی در اوستا ' ائیریاو ' آمده است ، یعنی یاری کنندهی ایرانیان .
فرهنگ فارسی
مینوچهر: بهشت روی
بهشت روی . چه منو مخفف مینو است که بهشت باشد و چهره بمعنی روی .
لغت نامه دهخدا
منوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن ابوالسوار، از پادشاهان مشهور سلسله ٔ شدادیان گنجه (457-؟). رجوع به تاریخ ادبیات ایران صفا ج 2 ص 45 شود.
میوه ٔ دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک .
خاقانی .
چون منوچهر از جهان شه طرفه نیست
کز جهان شاه اخستان خواهد گشاد.
خاقانی .
نام او چون اسم اعظم تاج اسما دان از آنک
حلقه ٔ میم منوچهر است طوق اصفیا.
خاقانی .
تاج امان بایدت پای شهنشاه بوس
نشره ٔ جان بایدت مدح منوچهر خوان .
خاقانی .
منوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن شاوور شدادی ، از سلسله ٔ شدادیان و ملقب به شجاع الدوله است . او از جانب پدر به سال 456 مشاور نیابت حکومت آنی داشت و حکومت آنی را الب ارسلان به پدر او مفوض داشته بود. بیش از سی سال در آن حدود حکومت راند. وی با سلاجقه دوستی داشت ، و پدر منوچهر ابوالسوار در جنگهای طغرل و الب ارسلان با عیسویان رم شرکت داشت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تاریخ ادبیات صفا ج 2 ص 406 و احوال و اشعار رودکی ص 1307 شود.
منوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن فریبرز، از امرای شروانشاهیان است که در اوائل قرن ششم هجری قمری بعد از فریبرز به سلطنت رسید. رجوع به تاریخ ادبیات ایران صفا ج 2 ص 43 و دائرة المعارف فارسی ج 2 ص 1470 شود.
منوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن قابوس بن وشمگیر، ملقب به فلک المعالی و مکنی به ابی منصور، پنجمین خاندان آل زیار است که از 403 الی 420 هَ . ق . در گرگان و طبرستان و در زمان سلطنت مسعود غزنوی حکومت میکرد. در تاریخ بیهقی ذیل «نسخةالعهدی فیمابین امیر مسعود غزنوی و منوچهربن قابوس » چنین آمده است : «همی گوید مسعودبن محمود که به ایزد و به زینهار ایزد و بدانخدای که نهان و آشکارای خلق داند که تا امیر جلیل منصور منوچهربن قابوس طاعت دار و فرمان بردار و خراج گزار خداوند سلطان معظم ابوالقاسم محمود ناصردین اﷲ بقائه باشد...». رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132 شود.
منوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ترکانشاه ، ملقب به ابوالفضل ابن ابی الوفاء. وی اهل بغداد است و مردی نویسنده ، فاضل ، ادیب و تیزهوش بود. از ابابکر حلوانی استماع کرده و مقامات را از شخص مؤلف آن «حریری » شنیده است . و از وی ابوالفتوح بن خضروی و ابن اخضر و غیره حدیث روایت کرده اند. وی به سال 575 هَ . ق . درگذشته است . (از معجم الادباء ج 7 چ مصر ص 193).
سراسر سرای منوچهر دید
دل خویشتن زو پر از مهر دید.
فردوسی .
اندر عهد منوچهر، پیغامبر موسی (ع ) بود. (مجمل التواریخ ص 90).
یکروز بپرسید منوچهر ز سالار
کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان .
خاقانی .
چون منوچهر خفته در خاک است
مهر از این شوم خاکدان برگیر.
خاقانی .
یا روانهای فریبرز و منوچهر از بهشت
نور و فر بر فرق شاه کامران افشانده اند.
خاقانی .
گر خون کنید خاک به اشک روان رواست
کاین خاک خوابگاه منوچهر پادشاست .
خاقانی .
خسرو جم قدر منوچهرچهر
چهره به خاک در او سوده مهر.
(از حبیب السیر ج 3 ص 322).
منوچهر. [ م َ چ ِ ] ( اِخ ) در اوستا منوش چیتهر ( فرهنگ ایران باستان ). منوش چیتر یا منوچیتر . ( ایران در زمان ساسانیان چ مکری ص 104 و 137 ). منوش چیهر . ( مزدیسنا، جدول نسب نامه زردشت ) . نبیره ایرج است از جانب دختر. چون سلم و تور ایرج را کشتند تیغ بر اولاد او نهادند و اکثر مخدرات او را هلاک ساختند. یکی از مستورات حرم ایرج که به منوچهر حامله بود گریخته پناه به کوه منوشان برد و چون در آن کوه متولد شده بود او را مانوش چهر نام کردند و به مرور ایام و تغییر السنه منوچهر شد و بعضی گویند که مادر او رانام نکرد تا بزرگ شد و او بغایت خوش صورت بود او را منوچهر خواندند یعنی بهشت صورت چه هر چیز خوب را به بهشت نسبت کنند و به تغییر السنه منوچهر شد. ( برهان ).نام نبیره ایرج است از جانب دختر و ایرج پسر فریدون بود. ( غیاث ). نام پسر ایرج پادشاه هفتم از سلسله پیشدادیان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مجمل التواریخ و القصص و آنندراج و انجمن آرای ناصری شود :
سراسر سرای منوچهر دید
دل خویشتن زو پر از مهر دید.
یکروز بپرسید منوچهر ز سالار
کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان.
منوچهر. [ م َ چ ِ ] (ص مرکب ) بهشت روی ، چه منو مخفف مینو است که بهشت باشد و چهره به معنی روی . و به معنی علوی ذات ، چه منو به معنی علوی و چهره به معنی ذات باشد. (برهان ). مخفف مینوچهر به معنی بهشت رو. (غیاث ). منوش چیثره ، جزء دوم چیثره همریشه ٔ «چهر» فارسی است که در اصل به معنی نژاد بوده و این کلمه ٔ مرکب به معنی «از نژاد و پشت منوش » است . منوش محققاً یکی از ناموران قدیم بوده که امروزه در اوستا اسمی از او نیست ولی در کتب دیگرنام چند مأمور به صورت مانوش یاد شده از جمله در فصل 31 بندهشن بند 28 مانوش در سلسله ٔ نسب لهراسب جزواجداد آن پادشاه کیانی شمرده شده است . نیز در فرهنگها مانوش یا مانوشان نام کوهی است که منوچهر در بالای آن تولد یافته لابد این کوه به ناموری که مانوش نام داشته منسوب است . اسم خاندان منوچهر در اوستا آمده به معنی یاری کننده ٔ ایرانیان اسم منوچهر و خاندان وی (ایرج = ائیر یاوه ) فقط یکبار در اوستا بند 131 فروردین یشت یاد شده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به یشتها ج 2 صص 50-52 شود.
دانشنامه عمومی
اوشیدری، جهانگیر (۱۳۷۱)، دانشنامهٔ مزدیسنا، واژه نامهٔ توضیحی آیین زرتشت، تهران: نشر مرکز، شابک ۹۶۴-۳۰۵-۳۰۷-۵
حسین، الهی قمشه ای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.
نگارش اوستایی این نام manushcithra و نگارش پهلوی آن manuschihr که در پارسی امروزی به گونهٔ «منوچهر» درآمده است. بخش چیتره ازین نام در فارسی به «چهر» دگرگون گشته است که به معنای نژاد است.
ژاله آموزگار دربارهٔ منوچهر اینگونه می نویسد: «التقاطی از بن مایهٔ نخستین انسان هندی، منو و نیای ایرانیان را در او می توان دید، چون از نام او برمی آید که او نژاد منو دارد. در اسطوره های هندی، پس از آن که جمشید سرور دنیای مردگان می گردد، مقام نخستین انسان به منو داده می شود.»
احمد تفضلی درین باره می نویسد کهدر سنتهای قدیمی ایرانی وهندی که شاید قدمت آن به دوران هند و اروپایی برسد منو نخستین انسان بشمار می رفته و بعدها جای او را در تاریخ افسانه ای ایرانیان اشخاص دیگری مانند گیومرث مشی مشایه هوشگن و تهمورث گرفته اند.
سروشیان، جمشیدسروش؛ تاریخ زرتشتیان کرمان در چندصدسال اخیر؛ چاپ دوم: ۱۳۷۱؛ ناشر مؤلف
ملک محمدی، مجید؛ سیمای زادسپرم (مروری بر احوال و آثار حکیم زاتسپرم و اهمیت او در تاریخ پزشکی ایران)؛ ماهنامه حافظ؛ شماره ۱۰۱؛ فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱
تفضلی، احمد، و به کوشش آموزگار، ژاله. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۶ شابک ۹۶۴-۵۹۸۳-۱۴-۲
وی همچنین مؤلف کتاب پهلوی به نام دادستان دینک و نیز مجموعهٔ نامیکیها (به معنای نامه ها) است و برادر بزرگ زاتسپرَم، دیگر موبد حکیم و دانشمند زرتشتی در قرن سوم هجری محسوب می شود و مجادلات و مکاتبات این دو با یکدیگر که از اختلافات اساسی در عقاید آنان سرچشمه می گرفته، به جهات گوناگون حائز اهمیت بوده و باعث اشتهار هر دو شده است.
منوچهر یا مینوشچهر، در اوایل قرن سوم هجری در محدودهٔ جغرافیایی که پارس نامیده می شد، در خانواده ای از بزرگان و سران و رهبران مذهبی آیین زرتشتی (مُغان یا موبدان) که با وجود گسترش نسبی اسلام بر آیین نیاکان خویش مانده بودند، به دنیا آمد. پدرش یودانیام که جوان جم شاپوران نیز خوانده شده، از بزرگان و موبدان فرزانهٔ دین زرتشت و صاحب عنوان موبدان موبد یا مس مغان بود و بلندپایه ترین روحانی زرتشتیان محسوب می شد. نیاکانِ وی نیز همگی از موبدانِ نام آورِ دینِ بَهی بودند و سلسلهٔ نیاکانش به آذرباد مهر اسپندان، موبدِ موبدانِ دورهٔ شاپور دوم پادشاه ساسانی می رسید.
پدر منوچهر، یعنی جوان جم شاپوران که از موبدان پرهیزگار و بزرگترین موبد (مُغ) زمان خویش بود، چهار پسر به اسامی: «زروان داد»، «منوچهر» (مینوشچهر)، «زادسپرم» و «اشه وهشت» داشت که از این چهار پسر، منوچهر در زمان حیاتِ پدرش وی را در کار دین یاری می داد، پس از مرگ جوان جم جانشین وی شد و بعنوان موبدان موبد یا مس مُغان در فارس، که مرکز روحانیت زرتشتی بود، برگزیده شد.
منوچهر، نام یکی از پادشاهان پیشدادی ایران از خاندان ایرج که بر مبنای شاهنامه پسر پشنگ برادرزادهٔ فریدون بود.
منوچهر یا مینوشچهر پور یودانیام یا حکیم مینوشچهر، از موبدان و حکیمان نامدار زرتشتی در قرن سوم هجری و صاحب مقام و عنوان موبدان موبد یا مس مغان (والاترین مقام روحانی در آیین زرتشت که به معنای رهبری آنان است)، در عصر خود بود. وی همچنین برادر بزرگ زاتسپرم و مؤلف کتاب پهلوی به نام دادستان دینک و نیز مجموعۀ نامیکیها است.
منوچهر وثوق (زاده ۱۳۲۲)، هنرپیشه ایرانی قبل از انقلاب
منوچهر نوذری (۱۳۱۵-۱۳۸۴)، دوبلور، بازیگر، مجری و کارگردان ایرانی
منوچهر آتشی، شاعر و مترجم ایرانی
منوچهر حامدی، بازیگر ایرانی تئاتر، سینما و تلویزیون
منوچهر اقبال، سیاستمدار، رئیس دانشگاه تهران و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران
منوچهر متکی، سیاستمدار ایرانی
منوچهر افسری، بازیگر سینما اهل ایران
منوچهر والی زاده، دوبلور، بازیگر و گوینده رادیو اهل ایران
منوچهر تیمورتاش، سیاستمدار ایرانی (فرزند عبدالحسین تیمورتاش)
منوچهر شیبانی، شاعر و نقاش ایرانی
منوچهر سخایی، خواننده و بازیگر سینما اهل ایران
منوچهر ستوده، ایران شناس، جغرافی دان، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر ایرانی
منوچهر چشم آذر، آهنگساز، تنظیم کننده ایرانی است.
دانشنامه آزاد فارسی
پیشنهاد کاربران
دکتر کزازی در مورد واژه ی " منوچهر" می نویسد : ( ( منوچهر نامی است که از دو پاره ساخته شده است : منو / چهر . این نام در پهلوی منوش چهر manūščihr و در اوستایی منوشْ چِیْثْره بوده است ، به معنی کسی که از دودمان و نژاد " منوش است . . بخش نخستین این نام منوش به معنی " انسان " و انسانیّت " است و در ریخت منو manū یا منوس manūs در سانسکریت کاربرد بسیار دارد و واژه ای زنده است . اما در اوستا ، تنها در همین نام کاربرد یافته است . منوش از دیگر سوی ، واژه ای هند و اروپایی است . این واژه در زبان ژرمنی کهن ، در ریخت mannus ، در معنی انسان نخستین به کار می رفته است در آلمانی نو ، واژه ی mann به معنی " مرد " از آن به یادگار مانده است . بخش دومین نام : چیثره به معنی دودمان و تبار است که در پارسی در معنی روی کار برد یافته است . در اوستا به فراخی ، از منوچهر سخن نرفته است ؛ تنها فره وشی او ، چونان پور اِیْریاوا که معنی آن " یاریگر آریاییان " است ، نیز چونان واپسین پادشاه " پیشدادی " ستوده شده است . ) )
( ( می روشن آمد ز پرمایه جام
مر آن چهر دارد منوچهر نام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 359. )
دکتر کزازی