مترادف تور : تله، جال، دام، تار، تیره، سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت
برابر پارسی : گشت، گردش، دوره گردی
tour, journey, travel, excursion
net, netting, lace, seine, gauze, tulle, mesh
excursion, mesh, net, netting, network, tour
۱. تله، جال، دام
۲. تار، تیره
۳. سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت
سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت
اسم
تله، جال، دام
تار، تیره
سفر تفریحی، گشتگیری
شبکهای بافته شده از نخ یا ریسمان، پارچهی نازک و مشبک، پارچهی پشهبندی
یک تور ده روزه
a ten-day tour
تور ماهیگیری
seine, fishing net
به تور انداختن، به تور زدن
to seine, to snare, to catch (in a net), to net
به تور کسی خوردن
to get caught in somebody's snare, to come across somebody
تور سیمی
(wire) screen, wire gauze
تور عروس
(bridal) veil
(تُ) (ص .) تیره و تاریک .
(تَ وَ) (اِ.) نک تبر.
(اِ.) 1 - پارچة نخی نازک و لطیف و سوراخ سوراخ . 2 - نوعی دام برای صید ماهی و پرندگان ، بافته شده از نخ های محکم . ؛~ کردن شکار کردن .
[ فر. ] (اِ.) گردش ، سیر، مسافرت ، هر نوع سفر برنامه ریزی شده به یک یا چند مقصد و برگشت به مبدأ، گشت (فره ).
(گرشاسب نامه ).
ناصرخسرو.
تور. (اِخ ) مرکز ایالت قدیم تورن و ایالت اندر - اِ - لوار کنونی فرانسه که بر ساحل رود لوار و جنوب غربی پاریس واقع است و 83600 تن سکنه دارد. این شهر اسقف نشین و دارای مدرسه ٔ مقدماتی طب و داروسازی است . کلیسای سن گاتین که متعلق به قرون 13 و 14 و 15 م . است در آن واقع است . محصول آنجا شراب و دیگر مشروبات الکلی و کنسروهای غذایی و موم و فراورده های شیمیایی و پارچه های ابریشمی و فرش و اجناس یراق دوزی شده و ظروف چینی و جز این هاست . این شهر موطن هنرمندان و نقاشان سرشناس فرانسه است که از آن جمله باید بالزاک نویسنده ٔ بزرگ را نام برد. در دوران جنگ دوم جهانی مرکز دفاع ملت فرانسه به ضدیت با اشغالگران گردید و خسارات فراوانی بر آن وارد شد. شهر تور دارای 11 بخش و 126 بلوک است که جمعاً 235700 تن سکنه دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
تور. (اِخ ) ترک را نیز گویند که نقیض تاجیک است . (برهان ). مردم ترک . ضد تاجیک . (ناظم الاطباء).رجوع به تورانیان و سبک شناسی بهار ج 2 ص 244 شود.
تور. [ ت َ ] (ع مص ) جاری و روان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) میانجی میان قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیام آورنده ٔ میان دلدادگان . (از اقرب الموارد). رجوع به تورة شود. || (اِ) ظرفی است که بدان آب خورند و دست و روی شویند (مذکر است ).(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظرف کوچک : وکان یتوضاء بالتور. (از اقرب الموارد). طست و تور وطاجن فارسی معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 86 و 221). || طبق شمع. ج ، اتوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شمعدان . (دزی ج 1 ص 154).
تور. [ ت َ وَ ] (اِ) تبر هیزم شکنی را گویند، چه در فارسی «با» به «واو» و برعکس تبدیل می یابد. (برهان ) (آنندراج ). تبری که بدان هیزم شکنند. (ناظم الاطباء). تبر. الفاس .تور لگام . (السامی فی الاسامی ). خرت ؛ سوراخ انگشتری و سوراخ تور و آن ِ بیل و جز آن . (مهذب الاسماء از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تور. [ تُرْ ] (اِخ ) پسر اودن و خدای جنگ در نزد مردم اسکاندیناو. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
تور. [ تْوِ / ت ِ وِ ] (اِخ ) نام قدیمی شهر کالینین فعلی در روسیّه است که بر کنار رود ولگاواقع است و 240000 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه های تصفیه ٔ فلزات و نساجی و دیگر تولیدات صنعتی وجود دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی (از انجمن آرا).
فردوسی (از فرهنگ جهانگیری ).
فردوسی .
امیر معزی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سعدی (بوستان ).
قطران (از فرهنگ جهانگیری ).
سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تبر#NAME?
۱. پارچهای لطیف از نخ یا جنس دیگر با سوراخهای ریز که برای پرده یا چیز دیگر به کار میرود.
۲. وسیلهای برای به دام انداختن پرندگان یا صید ماهی که از نخ ضخیم یا ریسمان میبافند: تور ماهیگیری.
۳. وسیلهای سوراخدار که بهجای کیسه و جوال به کار میرود: تور کاهکشی.
۱. سیاحت دستهجمعی که از طرف مؤسسات گردشگری ترتیب داده میشود.
۲. مؤسسۀ گردشگری.
وحشی.
۱تبرکه با آن درخت برند ۲دیوانه ۳سرکش،نافرمان،حیوان رام ...