مترادف سلم : آشتی، صلح، سازش، مسالمت | خاکشیر، کرت، پیش فروش غلات، تسلیم شدن | نردبان، پلکان
برابر پارسی : سازش، آشتی | ( سِلم ) آشتی، سازش
[n.] advance money, advanced, forward
نردبان , نردبان بکار بردن , نردبان ساختن , پله کان , پله کان نردباني , راه پله , پلکان , راهرو پله
ازادکردن , نجات دادن , تحويل دادن , ايراد کردن(نطق وغيره) , رستگار کردن , مقصرين را پس دادن , مجرمين مقيم کشور بيگانه را به کشور اصليشان تسليم کردن
(تلفظ: salm) (اوستایی) (در اعلام) یکی از سه پسر فریدون در اوستا ؛ (در عربی) سِلم /selm/ صلح و آشتی؛ مردِ صلح طلب .
آشتی، صلح، سازش، مسالمت
خاکشیر
کرت
پیشفروش غلات
تسلیم شدن
نردبان
پلکان
۱. خاکشیر
۲. کرت
۳. پیشفروش غلات
۴. تسلیم شدن
۱. نردبان
۲. پلکان
(س ) [ ع . ] (اِ.) آشتی .
(سُ لَّ) [ ع . ] (اِ.) نردبان ، پلکان ؛ ج . سلالم ، سلالیم
(سَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گردن نهادن ، تحت اختیار درآمدن .2 - پرداختن بهای جنس بیش از تحویل گرفتن آن .
سلم . [ ] (اِخ ) نام محله ای به اصفهان که از دروازه های شهر یکی به آن منسوب است . (معجم البلدان ).
سلم . [ س َ ] (ع اِ) دلو یک گوشه . ج ، اَسْلُم و سِلام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). دلو که یکطرف حلقه دارد، چنانکه دلو سقایان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دول یک گوشه که آب کشان را بود. (مهذب الاسماء). || (مص ) اسلام گردن نهادن و اسلام آوردن . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). || پیراستن پوست را به درخت سلم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فارغ شدن از کار دلو و محکم و نیکو ساختن آن را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || گزیدن مار. (منتهی الارب ).
مسعودسعد.
سوزنی .
فرالاوی .
خاقانی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
مولوی .
مولوی .
فردوسی .
حافظ.
= بیع 〈 بیع سَلَف
۱. آشتی؛ صلح.
۲. کسی که در صلح و آشتی باشد.
لوح یا تختۀ سیاه که دانشآموزان بر آن چیزی بنویسند.
نردبان؛ پلکان.
گیرم که – به فرض اینکه