کلمه جو
صفحه اصلی

کیقباد

فارسی به انگلیسی

[a king of the keyan dynasty]

[a king of the keyan Dynasty]


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: key qobād) به معنی ' کی محبوب و سرور گرامی' ؛ (در اعلام) نام نخستین پادشاه سلسله‌ی کیانی؛ نام دو تن از پادشاهان سلجوقیان آسیای کوچک (صغیر) .


اسم: کیقباد (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: key qobād) (فارسی: کِيقباد) (انگلیسی: key ghobad)
معنی: پادشاه محبوب و سرور گرامی، به معنی «کی محبوب و سرور گرامی»، ( اَعلام ) ) ( = قباد ) ( در شاهنامه ) شاه داستانی ایران، نخستین شاه از سلسله ی کیانیان و از تبار فریدون، که در البرز کوه به سر می برد، زال پس از مرگ گرشاسپ، رستم را به جستجوی او فرستاد و او را به پادشاهی خواند، او صد سال پادشاهی کرد و پایتختش شهر استخر بود، ) کیقباد نام سه تن از شاهان سلجوقی روم، علاءالدین کیقباد اول: شاه [، قمری]، که به وسیله ی پسرش مسموم شد و درگذشت، علاءالدین کیقباد دوم: شاه [حدود، که چون خردسال بود، برادرانش با او در سلطنت سهیم شدند، هنگامی که عازم دربار ایلخان مغول بود، در راه کشته شد، علاءالدین کیقباد سوم: شاه [، که سلطنت میان او و عمویش مرتب دست به دست می شد

فرهنگ فارسی

نام دو تن از پادشاهان سلجوقیان آسیای صغیر ( روم ) : غلائ الدین کیقباد. یا کیقباد اول . بن عز الدین کیکاوس ( جل . ۶۳۴ - ۶۱۶ ه . ) . وی یکی از پادشاهان سلاجقه روم میباشد. یا کیقباد دوم . علائ الدین برادر غیاث الدین مسعود روم آخرین پادشاه از سلاجقه روم ( جل. ۷٠٠ - ۶۹۷ ه . ) وی بامر غازان خان ایلخان مغول کشته شد و عمر دولت سلاجقه روم پایان یافت .

لغت نامه دهخدا

کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ] (اِخ ) لقب معزالدین که پادشاه دهلی و ممدوح امیرخسرو بود. (آنندراج ). دهمین از سلاطین مملوک هند از 686 تا 689 هَ . ق . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] (اِخ ) رجوع به کیغباد شود.


کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] ( اِخ ) رجوع به کیغباد شود.

کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] ( اِخ ) نام اولین پادشاه از سلسله کیان. ( ناظم الاطباء ). نام پادشاهی عظیم الشأن از ایران که کمال عیاش بود و صد سال پادشاهی کرد. ( غیاث ) ( آنندراج ). کیقباد سرسلسله پادشاهان کیانی است. راجع به او و پادشاهان دیگر این سلسله تقریباًمندرجات مورخین موافق است. پس از مردن گرشاسب آخرین پادشاه پیشدادی بااینکه طوس و گستهم پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود اما چون فر ایزدی با آنان نبود، ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. پس از مشورت زال با موبدان ، کیقباد را که دارای فر ایزدی و برازنده تاج و تخت بود به شهریاری برگزیدند و رستم پسر زال به البرزکوه رفت و او را به استخر آورد. بعد از رسیدن کیقباد به پادشاهی تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند، شکست یافته برگشتند. ( از یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 222 ) :
که در دست ایشان بود کیقباد
چو فرزندپیروز خسرونژاد.
فردوسی.
اَبَر کیقباد آفرین کن یکی
مکن پیش او در، درنگ اندکی.
فردوسی.
به شاهی نشست از برش کیقباد
همان تاج گوهر به سر برنهاد.
فردوسی.
منسوخ گشت قصه کاوس و کیقباد
افسانه شد حکایت دارا و اردوان.
ظهیر فاریابی.
هم سبب امن را رایت تو کیقباد
هم اثر عدل را رای تو نوشین روان.
خاقانی.
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیَر
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است.
خاقانی.
نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک
قباد چاوش روز سلام او زیبد.
خاقانی.
خسرو خرسندی من درربود
تاج کیانی ز سر کیقباد.
خاقانی.
حکیمی دعا کرد بر کیقباد
که در پادشاهی زوالت مباد.
سعدی.
شاهی چو کیقباد و چو افراسیاب گرد
کشور چو شاه سنجر و شاه اردوان گرفت.
عبید زاکانی.
تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد
تاج تو غبن افسر دارا و اردوان.
حافظ.
رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 29 و 44 و 91 و تاریخ گزیده ص 91 و یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 222 وامثال و حکم ص 1552 و کیغباد شود.

کیقباد. [ ک ِ ق ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 129 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] (اِخ ) نام اولین پادشاه از سلسله ٔ کیان . (ناظم الاطباء). نام پادشاهی عظیم الشأن از ایران که کمال عیاش بود و صد سال پادشاهی کرد. (غیاث ) (آنندراج ). کیقباد سرسلسله ٔ پادشاهان کیانی است . راجع به او و پادشاهان دیگر این سلسله تقریباًمندرجات مورخین موافق است . پس از مردن گرشاسب آخرین پادشاه پیشدادی بااینکه طوس و گستهم پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود اما چون فر ایزدی با آنان نبود، ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. پس از مشورت زال با موبدان ، کیقباد را که دارای فر ایزدی و برازنده ٔ تاج و تخت بود به شهریاری برگزیدند و رستم پسر زال به البرزکوه رفت و او را به استخر آورد. بعد از رسیدن کیقباد به پادشاهی تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند، شکست یافته برگشتند. (از یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 222) :
که در دست ایشان بود کیقباد
چو فرزندپیروز خسرونژاد.

فردوسی .


اَبَر کیقباد آفرین کن یکی
مکن پیش او در، درنگ اندکی .

فردوسی .


به شاهی نشست از برش کیقباد
همان تاج گوهر به سر برنهاد.

فردوسی .


منسوخ گشت قصه ٔ کاوس و کیقباد
افسانه شد حکایت دارا و اردوان .

ظهیر فاریابی .


هم سبب امن را رایت تو کیقباد
هم اثر عدل را رای تو نوشین روان .

خاقانی .


تاریخ کیقباد نخواندی که در سیَر
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است .

خاقانی .


نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک
قباد چاوش روز سلام او زیبد.

خاقانی .


خسرو خرسندی من درربود
تاج کیانی ز سر کیقباد.

خاقانی .


حکیمی دعا کرد بر کیقباد
که در پادشاهی زوالت مباد.

سعدی .


شاهی چو کیقباد و چو افراسیاب گرد
کشور چو شاه سنجر و شاه اردوان گرفت .

عبید زاکانی .


تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد
تاج تو غبن افسر دارا و اردوان .

حافظ.


رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 29 و 44 و 91 و تاریخ گزیده ص 91 و یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 222 وامثال و حکم ص 1552 و کیغباد شود.

کیقباد. [ ک ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 129 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


دانشنامه عمومی

کی قَباد (کوی کَوات) اوستا، اولین شاه از سلسلهٔ کیانیان است. پس از مرگ گرشاسپ آخرین شاه از شاهان پیشدادی، با اینکه طوس و گستهم، پسران نوذر، زنده بودند و دودمان فریدون هنوز از میان نرفته بود، زال پس از مشورت با موبدان و بزرگان ایران، یکی از نوادگان فریدون به نام کی قباد را که دارای فرّ ایزدی و برازندهٔ تاج و تخت کیان بود به شاهی برگزید. زال رستم را به البرز کوه فرستاد تا کیقباد را یافته به ایران بیاورد. پس از جلوس کی قباد بر تخت ایران، تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند هزیمت یافته برگشتند.
جهان ارغیان تا بام صفی آباد علی اصغر طاهری صفی آبادی
در دوران ساسانیان خاطرهٔ هخامنشیان نیز از اذهان زدوده، از آن جمله نام های کورش، داریوش به فراموشی سپرده شده بود. در عوض قهرمانان اوستا را چون کوی کواد و کوی خسرو و کوی ویشتاسپ و غیره، چون پادشاهان باستانی ایران می پنداشتند. دوران سلطنت هخامنشیان در روایات شرقی قرون وسطا، تقربیا بالکل فراموش شده بوده و حتی دربارهٔ دولت پارتی یا اشکانیان نیز اطلاعات مبهم و مغشوش و مخدوشی وجود داشته است.
در تاریخ ایران باستان با دو نام قباد مواجه هستیم و ممکن است اوستا و متون دیگر سرگذشت هر یک با دیکری مخلوط کرده یا هر دو را یکی پنداشته باشند. اما در بین این دو شخصیت فقط یکی از ایشان ظاهراً به کیش زرتشت بوده و بسیار ستوده شده است. بار اول از قباد در دوران نوذر مشاهده می شود و آن زمانی است که افراسیاب ایرانیان را وادار به جنگ نموده و قباد پیر برادر قارن شاه ری دلاورانه وارد میدان می شود. صحنهٔ نبرد تن به تن بود، یک جنگجو ار توران و یک رزمنده از سپاه نوذر مبارز؛ ولی کسی از سپاه نوذر پا به میدان نمی گذارد عاقبت قبادپیر داوطلب به میدان قدم می گذارد:
دومین قباد همان است که مقالهٔ مزبور متعلق به اوست. در دوران او هنوز ایران غرق دراغتشاش و آشوب بود و اغلب شاهان ایران به واسطهٔ زابلیان برگزیده و بر تخت شاهی جلوس می نمودند. اینک زوتهماسپ به سبب کهولت سن، که آن را هم نیز زال بر سر کار آورده بود در گذشت و تخت سلطنت ایران بدون شاه مانده است. در این زمان زال به فرزندش رستم این چنین فرمان می دهد:

دانشنامه آزاد فارسی

کِیْقُباد
اولین شاه ایرانی از سلسلۀ کیانیان. پس از مردن گرشاسب، آخرین پادشاه پیشدادی، با آن که پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز ازمیان نرفته بود، اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود، ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. زال پس از مشاورت با موبدان، کیقباد را که دارای فرّ ایزدی و برازندۀ تاج وتخت بود، به پادشاهی برگزید و رستم، پسر زال، به کوه البرز، محل اقامت کیقباد، رفت و او را به استخر آورد. بعد از رسیدن کیقباد به پادشاهی تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند، شکست خوردند و بازگشتند.

پیشنهاد کاربران

یا حق
هووووووووووووو
کیقباد در کوه البرز رو به رستم کرد و گفت: من کیقبادم. شب پیش در خواب دیدم که دوباز سفید از ایران زمین آمدند و تاجی برای من آوردند که مانند خورشید می درخشید
منابع• https://www.aparat.com/v/2lBZW/

کی قباد = شهریار گرامی و محبوب


کلمات دیگر: