کلمه جو
صفحه اصلی

طفلک

فارسی به انگلیسی

little child, poor boy, poor fellow, [used sympathetically]poor boy

little child, [used sympathetically]poor boy, poor fellow


فرهنگ فارسی

( اسم ) طفل خرد کودکک .
دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل ۱۴ هزار گزی جنوب خاوری بنجار - ۷ هزار گزی راه فرعی بندزهک به زابل .

فرهنگ معین

(طِ لَ ) [ ع - فا. ] (اِمصغ . ) ۱ - کوچک . ۲ - مجازاً: موجود معصوم و بی گناه ، طفلی ، حیوانی .

لغت نامه دهخدا

طفلک. [ طِ ل َ ] ( اِ مصغر ) طفل خردسال. حرف «ک » برای تحبیب است و از روی شفقت گویند :
کاف رحمت از پی تصغیر نیست
جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست.
مولوی.

طفلک. [ طِ ل َ ] ( اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل در 14هزارگزی جنوب خاوری بنجار و 7هزارگزی راه فرعی بندزهک به زابل. جلگه گرم معتدل با 336 تن سکنه. آب آن از رودخانه هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

طفلک . [ طِ ل َ ] (اِ مصغر) طفل خردسال . حرف «ک » برای تحبیب است و از روی شفقت گویند :
کاف رحمت از پی تصغیر نیست
جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست .

مولوی .



طفلک . [ طِ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل در 14هزارگزی جنوب خاوری بنجار و 7هزارگزی راه فرعی بندزهک به زابل . جلگه گرم معتدل با 336 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فرهنگ عمید

طفل کوچک، طفل خردسال. &delta، از روی تحبیب و شفقت به کار می رود: بیندیش از آن طفلک بی پدر / وز آه دل دردمندش حذر (سعدی۱: ۵۱ ).

طفل کوچک؛ طفل خردسال. Δ از روی تحبیب و شفقت به‌کار می‌رود: ◻︎ بیندیش از آن طفلک بی‌پدر / وز آه دل دردمندش حذر (سعدی۱: ۵۱).


دانشنامه عمومی

طفلک (زهک). طفلک (زهک)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زهک در استان سیستان و بلوچستان ایران است.

پیشنهاد کاربران

طفل واژه ای عربی و ک پسوند پارسی است؛ پارسی طفلک این هاست:
کورپَک kurpak ( کورپ از کردی: کورپه = طفل + «ک» )
ماشومک mãshumak ( پَشتو: ماشوم= طفل + «ک» )
مِنالَک menãlak ( کردی: منال = طفل + «ک» )
سونویَک sunuyak، سیسویَک sisuyak ( سنسکریت: سونو، سیسو= طفل + «یک» )
هانوماتک hãnumãtak ( هانومات از سنسکریت: هَنومَت = طفل + «ک» )


کلمات دیگر: