foreign (to the Arabs), barbarian, non-Arab, Iranian
عجمی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دهی است از بخش سراسکندشهرستان تبریز ۱٠ کیلومتری شرقی سراسکند و ۱۲ کیلومتری خط آهن میانه مراغه کوهستانی و معتدل ۴۹۷ تن سکنه آب از رودخانه محصول غلات حبوبات شغل زراعت و گله داری .
منسوب به عجم، کسی که عرب نباشد، وکسی که دربیان سخن عاجزباشد
منسوب به عجم ۱ - غیر عرب ( مطلقا ) . ۲ - ایرانی ( خصوصا ) . ۳ - بیخبر غافل.
دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز آب آن از رودخانه محصول آن غلات و حبوبات است
منسوب به عجم، کسی که عرب نباشد، وکسی که دربیان سخن عاجزباشد
منسوب به عجم ۱ - غیر عرب ( مطلقا ) . ۲ - ایرانی ( خصوصا ) . ۳ - بیخبر غافل.
دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز آب آن از رودخانه محصول آن غلات و حبوبات است
فرهنگ معین
(عَ جَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به عجم .
لغت نامه دهخدا
عجمی . [ ع َ ج َ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ عجم هرچند که از عرب باشد. (منتهی الارب ). منسوب به عجم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نسبت است به عجم و بلاد فارس . (لباب ). || آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. (منتهی الارب ). من جنسه العجم و ان أفصح . (اقرب الموارد) :
راهروان عربی را تو ماه
تاجوران عجمی را تو شاه .
بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی
خود را عجمی سازی انکار کنی حالی .
پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشسته بود. (گلستان ).
راهروان عربی را تو ماه
تاجوران عجمی را تو شاه .
نظامی .
بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی
خود را عجمی سازی انکار کنی حالی .
عطار.
پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشسته بود. (گلستان ).
عجمی. [ ع َ ج َ ] ( ص نسبی ) باشنده عجم هرچند که از عرب باشد. ( منتهی الارب ). منسوب به عجم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نسبت است به عجم و بلاد فارس. ( لباب ). || آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. ( منتهی الارب ). من جنسه العجم و ان أفصح. ( اقرب الموارد ) :
راهروان عربی را تو ماه
تاجوران عجمی را تو شاه.
خود را عجمی سازی انکار کنی حالی.
عجمی. [ ع َ ج َ ] ( اِخ ) ابومحمد حبیب بن عیسی العجمی. رجوع به حبیب عجمی شود.
عجمی. [ع َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 497 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
راهروان عربی را تو ماه
تاجوران عجمی را تو شاه.
نظامی.
بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی خود را عجمی سازی انکار کنی حالی.
عطار.
پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشسته بود. ( گلستان ).عجمی. [ ع َ ج َ ] ( اِخ ) ابومحمد حبیب بن عیسی العجمی. رجوع به حبیب عجمی شود.
عجمی. [ع َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 497 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
عجمی . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) ابومحمد حبیب بن عیسی العجمی . رجوع به حبیب عجمی شود.
فرهنگ عمید
۱. کسی که عرب نباشد.
۲. [مجاز] نادان، غافل.
۲. [مجاز] نادان، غافل.
دانشنامه عمومی
عجمی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
عجمی (ماکو)
عجمی (هشترود)
عجمی (میانه)
خانه صالح عجمی
فؤاد عجمی
حبیب عجمی
قنات عجمی، بیرجند
عجمی (ماکو)
عجمی (هشترود)
عجمی (میانه)
خانه صالح عجمی
فؤاد عجمی
حبیب عجمی
قنات عجمی، بیرجند
wiki: بخش مرکزی شهرستان ماکو در استان آذربایجان غربی ایران است.
این روستا در دهستان چایپاسار شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰ نفر (۵خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان چایپاسار شمالی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰ نفر (۵خانوار) بوده است.
wiki: استان آذربایجان شرقی است که در دهستان بروان شرقی بخش ترکمان چای شهرستان میانه واقع شده است.
wiki: دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان هشترود واقع شده است.
wiki: عجمی (هشترود)
کلمات دیگر: