کلمه جو
صفحه اصلی

مترجم


مترادف مترجم : برگرداننده، ترجمان، دیلماج، گزارنده، مفسر

برابر پارسی : برگرداننده، ترجمان، ترزبان

فارسی به انگلیسی

traslator, interpreter, dragoman, translator

translator, interpreter


dragoman, interpreter, translator


فارسی به عربی

مترجم , مترجم شفوی

عربی به فارسی

مترجم , برگرداننده


مترادف و متضاد

translator (اسم)
بر گرداننده، مترجم، دیلماج، ترجمان، پچواک گر

dragoman (اسم)
مترجم، دیلماج، ترجمان

interpreter (اسم)
مترجم، ترجمان، مترجم شفاهی

برگرداننده، ترجمان، دیلماج، گزارنده، مفسر


فرهنگ فارسی

کسی که سخنی رااز بانی بزبان دیگرترجمه کند، ترجمه شده، اززبانی بزبان دیگربیان کرده شده
( اسم ) آنکه کلامی را از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند ترجمان گزارنده : ... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ برد . جمع : مترجمین . یا مترجم اول . کسی که در میان مترجمان یک اداره مرتب. اول را داراست ( قاجاریه ) : میرزا جوادخان مترجم اول . یا مترجم دوم . کسی که درمیان مترجمان یک اداره رتب. دوم را داراست ( قاجاریه ) : غریغر وویچ صاحب مترجم دویم ( سفارت روس در تهران ) .

فرهنگ معین

(مُ تَ جِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.


(مُ تَ جَ) [ ع . ] (اِمف .) از زبان دیگر گردانده ، ترجمه شده .


(مُ تَ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کسی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.
(مُ تَ جَ ) [ ع . ] (اِمف . ) از زبان دیگر گردانده ، ترجمه شده .

لغت نامه دهخدا

مترجم. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع ص ) ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). مأخوذ ازتازی ، ترجمه شده و معنی کرده شده. ( ناظم الاطباء ). برگردانده شده از زبانی به زبانی دیگر. ترجمه شده. و رجوع به ترجمه و ترکیب های آن شود.

مترجم. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) ترجمه کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ترجمان. دیلماج. ( یاد داشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ ازتازی ، ترجمان و ترجمه کننده و معنی کننده و تاجُران.( ناظم الاطباء ). کسی که کلامی را به زبانی دیگر برگرداند چنانکه فرانسه را به پارسی :... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ بود. ( ترجمه تاریخ بخارا ). و رجوع به ماده قبل و تاجُران شود.
- لسان مترجم ؛ زبان فصیح و گویا. ( ناظم الاطباء ).
- مترجم اول ؛ از القاب اداری دوره قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبه اول بود و رجوع به مرآة البلدان شود.
- مترجم دوم ؛ این نام نیز از القاب اداری دوره قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآةالبلدان شود.

مترجم . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ ازتازی ، ترجمه شده و معنی کرده شده . (ناظم الاطباء). برگردانده شده از زبانی به زبانی دیگر. ترجمه شده . و رجوع به ترجمه و ترکیب های آن شود.


مترجم . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) ترجمه کننده . (غیاث ) (آنندراج ). ترجمان . دیلماج . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، ترجمان و ترجمه کننده و معنی کننده و تاجُران .(ناظم الاطباء). کسی که کلامی را به زبانی دیگر برگرداند چنانکه فرانسه را به پارسی : ... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ بود. (ترجمه ٔ تاریخ بخارا). و رجوع به ماده ٔ قبل و تاجُران شود.
- لسان مترجم ؛ زبان فصیح و گویا. (ناظم الاطباء).
- مترجم اول ؛ از القاب اداری دوره ٔ قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبه ٔ اول بود و رجوع به مرآة البلدان شود.
- مترجم دوم ؛ این نام نیز از القاب اداری دوره ٔ قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآةالبلدان شود.


فرهنگ عمید

۱. کسی که سخنی را از زبانی به‌ زبان دیگر ترجمه می‌کند.
۲. [مجاز] بازگوکننده؛ بیان‌کننده: این شعر مترجم احساسات شاعر است.


۱. کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه می کند.
۲. [مجاز] بازگوکننده، بیان کننده: این شعر مترجم احساسات شاعر است.
۱. ترجمه شده.
۲. (اسم، صفت ) مطلبی که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شده است.

۱. ترجمه‌شده.
۲. (اسم، صفت) مطلبی که از زبانی به‌ زبان دیگر ترجمه شده است.


دانشنامه عمومی

مترجم یا برگرداننده کسی یا ویژگی کسی است که در صنعت یا هنرِ ترجمه مهارت دارد و عهده دارِ درک و تفسیر موضوعات، معانی، و مفاهیم پدیدآمده در یک زبان (زبان مبدأ)، و سپس انتقال، معادل یابی، و بازسازی آنها در زبانی دیگر (زبان مقصد) است.
ترجمه
مترجم هم زمان
مترجمان کم تجربه در این فنّ ظریف، ممکن است براین باور باشند که در زبان و ترجمه، درست همانند علمی دقیق، می توان هر واژه و مفهومی را هم به طور دقیق تعریف و درک کرد و هم آنها را به شیوه ای شفاف با پیوندهای متقابل و کاملاً ثابت، از دو حوزهٔ زبانیِ متفاوت به هم اتصال داد. هرچند چنین برخوردی ممکن است در مورد زبان های برنامه نویسی رایانه ای و زبان های ماشینیِ دیگر (همچون هوش مصنوعی) تا اندازه ای میسر باشد، در خصوص زبان های طبیعی انسانی دور از واقعیت و امکان است.

دانشنامه آزاد فارسی

فصلنامۀ علمی، فرهنگی، چاپ مشهد. به صاحب امتیازی و سردبیری علی خزاعی فر، و مدیرمسئولی علیرضا نوری گبرمرودی، از بهار ۱۳۷۰ منتشر می شود. مطالب آن مشتمل است بر مقاله هایی در زمینۀ مسائل نظری و عملی ترجمه، آموزش ترجمه، ویرایش، ترجمۀ متون علمی و مذهبی، نقد ترجمه، ترجمه و زبان فارسی، گفت وگو با مترجمان، معرفی و نقد ترجمه، معنوی آرای صاحب نظران کلاسیک ترجمه، و اخبار و رویدادهای مهم جهان ترجمه. مترجم به هیچ سازمانی وابستگی ندارد.

فرهنگ فارسی ساره

ترزبان، برگرداننده


فرهنگستان زبان و ادب

{compiler} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] برنامه ای که دستورهای نوشته شده به زبانی سطح بالاتر را رمزگشایی و برنامه ای به زبان هم گذاری تولید کند
{translator} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] شخصی که گفتار یا نوشتاری را از زبانی به زبان دیگر برگرداند

نقل قول ها

مترجم (فیلم). مترجم (به انگلیسی: The Interpreter) فیلم آمریکایی در سبک سیاسی هیجانی با بازی شان پن و نیکول کیدمن به کارگردانی سیدنی پولاک محصول سال ۲۰۰۵ است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَرجُمان یا مترجم، کسی که کلمات و جملات را از زبانی به زبان دیگر برمی گرداند. به او دیلماج، پَچواک و تاجُران نیز گفته اند.
در فرهنگها واژة تَرجُمان را تَرجَمان، تُرجُمان و تُرجَمان نیز ضبط کرده اند. برخی، ترجمان را معرّب تَرزَفان/ تَرزبان، به معنای «فصیح و خوش سخن» دانسته اند. در برخی منابع آمده که اصل واژة ترجمان، آرامی است. این واژه در اکدی turgumanu/ targumanu و مشتق از فعل ragamu به معنای «شرح و توضیح دادن» ، در آرامی و در عبری است. واژة ترگوم، که به ترجمه ها و تفاسیر تورات به زبان آرامی اطلاق می شود، نیز از همین واژه مشتق شده است.
ترجمان در متون پهلوی و پارتی
ترجمان در متون پهلوی به صورت، در پارتی و در سغدی آمده است. واژة ترجمان در فارسی دری و متون ادبی فارسی، از جمله در شعر فردوسی، ناصرخسرو، مولوی و سعدی، آمده است.
ترجمان در متون ترکی عثمانی
در ترکی عثمانی واژة تَرجُمان به معنای «مترجم شفاهی» است ظاهراً فعل عربی تَرْجَمَ به معنای «ترجمه کرد» در دوره عباسیان رایج بوده است. از ریشه واژه ترجمان (ر ـ جـ م)، در عربی کلمات دیگری ساخته شده است؛ از جمله، تَراجِم و تَراجِمه (هر دو جمعِ ترجُمان) و ترجمه و مترجم اَشکال دگرگون شده واژه ترجمان در زبانهای اروپایی نیز وجود دارد؛ از جمله، دو واژه فرانسوی و واژه انگلیسی (هر سه به معنای مفسر و مترجم). معانی دیگری نیز برای ترجمان ذکر شده که عبارت اند از: سفیر و رسول و واسطه، تاوان و کفاره ، خوابگزار و پیشگو. در خوزستان واژه ترجمان، «ترجبان» تلفظ می شود و «به ترجبان نشستن» به معنای «ورد خواندن برای دفع آزارِ جن» یا «پیشگویی حوادث» است ، ترجمان را معادل «اُرگان»، به معنای نشریه بیان کننده نظر و مواضع یک سازمان یا حزب، قرار داده است.

پیشنهاد کاربران

مترجم برگرفته شده از واژه ترگمان ( در افقانستان ترجمان ) است. ترجمه یک واژه پارسی است برگرفته شده از ترگمه یا که تر یا تازه گفتن یا برگردان. در گویش بختیاری ( پیش اززمان افزودن دری به پارسی ) گ و ریشه گفتن است. من می گویم برابر است با ا گ م برابر با اگم Egom. واژه ترگمان از ترگفتن, ترگمه گرفته شده است و درست است این واژه به جای مترجم بکار گرفته شود. در زبان تازی عرب که برای بیان واژگان پارسی ناقص است گ نیست و ج را جایگزین کردند. از این رو ترگمان به ترجمان ( مترجم شکل تازی آن است ) برگردانده شده است.

.
واژه پارسی آریایی ترگ به معنای پُشت - عقب است همانطور که در گفتار روزمره به شکل �نشست ترگ دوچرخه� و �دوترکه سوار نشوید� شنیده میشود. ترگ با لغت لاتین ترگوم tergum و لغت ایرلندی droim به معنای پشت back و لغت پهلویک ترگومان ( =مترجم ) و لغت ارمنستانی թարգմանել‎ t’argmanel ( =ترجمه ) همخانواده است که نشان میدهد واژه ترگومه ( ترگوم ه ) که عرب آنرا ترجمه مینویسد به معنای وارونه شده پشت ورو شده برگردانده است همانطور که در لاتین لغت translate ( =transfer=ترابُرد ) را در معنای ترجمه به کار میبرند. دانستنی است در ولز لغت cyfieithu از ریشه chwith به معنای وارونه reverse و در ترکیه لغت چئویری �eviri همتاهای لغت translate هستند که با لغت لوری - کوردی چئواشه čevāša به معنای وارونه - برعکس همخانواده هستند.





مُتَرجِم
مُتَرجِمِ کَتبی = تَرانِویس/ تَرادَبیر
مُتَرجِمِ شَفاهی = تَراگو ( ی ) ، تَرازبان، تَراگویمان

Orjali


کلمات دیگر: