مترادف مترجم : برگرداننده، ترجمان، دیلماج، گزارنده، مفسر
برابر پارسی : برگرداننده، ترجمان، ترزبان
translator, interpreter
dragoman, interpreter, translator
مترجم , برگرداننده
برگرداننده، ترجمان، دیلماج، گزارنده، مفسر
(مُ تَ جِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.
(مُ تَ جَ) [ ع . ] (اِمف .) از زبان دیگر گردانده ، ترجمه شده .
مترجم . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ ازتازی ، ترجمه شده و معنی کرده شده . (ناظم الاطباء). برگردانده شده از زبانی به زبانی دیگر. ترجمه شده . و رجوع به ترجمه و ترکیب های آن شود.
مترجم . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) ترجمه کننده . (غیاث ) (آنندراج ). ترجمان . دیلماج . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، ترجمان و ترجمه کننده و معنی کننده و تاجُران .(ناظم الاطباء). کسی که کلامی را به زبانی دیگر برگرداند چنانکه فرانسه را به پارسی : ... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ بود. (ترجمه ٔ تاریخ بخارا). و رجوع به ماده ٔ قبل و تاجُران شود.
- لسان مترجم ؛ زبان فصیح و گویا. (ناظم الاطباء).
- مترجم اول ؛ از القاب اداری دوره ٔ قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبه ٔ اول بود و رجوع به مرآة البلدان شود.
- مترجم دوم ؛ این نام نیز از القاب اداری دوره ٔ قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآةالبلدان شود.
۱. کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه میکند.
۲. [مجاز] بازگوکننده؛ بیانکننده: این شعر مترجم احساسات شاعر است.
۱. ترجمهشده.
۲. (اسم، صفت) مطلبی که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شده است.
ترزبان، برگرداننده